خاطره حموم با خاله آتنا
سلام من بردیا هستم اهل اهواز
بهتون بگم که من الان بار ۳ هست که وارد این سایت شدم من تازه این سایتو پیدا کردم من خواستم خاطره ای که واقعا برام اتفاق افتاده رو براتون بگم چون من خیلی وقته میخوام این خاطره رو به یکی بگم با خودم گفتم خوب اگه نمیتونی به کسی بگی بیا توی این سایت شهوانی بنویس خودتو راحت کن
این اتفاق برای ۳ سال پیشه من یک خاله دارم به اسم آتنا
که ۷ سال ازم بزرگتره اون زمان سنم 18 بود و اون ۲۴ سالش بود خالم وقتی ۲۲ سالش بود ازدواج کرد و ۱ سال بعد طلاق گرفت
وقتی عید شد و مدارس تعطيل شدن قرار بود بریم شمال پیش خالم من که سوار هواپیما شدم و زودتر رفتم شمال وقتی که رسیدم مادرم زنگ زد که پدرم مریض شده و نمیتونن بیان خالم هم اونجا منتظرم بود راستی خالم قدش ۱۶۸ هست چشماش آبی ممه هاش ۸۵ هست بدنش رو فرمه چون از سن ۱۷ میرفت باشگاه
خوب وقتی خالم دیدم اومد بغلم کرد منم فقط داشتم ممه هاشو حس میکردم منم اونو بغلم کردم همدیگرو بوسیدیم و رفتیم خونه اونجا من زود گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۲ شبه و خالم خوابیده بود من اون لحظه یکم شهوت شدم و سریع رفتم سمت اتاقش دیدم در اتاقش بازی و اون روی تختشه من آروم رفتم سمتش اولش ترسیدم وقتی می خواستم برگردم چشم افتاد به شورتش سریع رفتم شرتشو برداشتم و داشتم روی جق میزدم بعدش اینجوری راضی نشدم گفتم باید خالمو بمالم رفتم سمتش دیدم با یک تاپ که زیرش سوتین بود خوابیده دیدم سوتینش همه جای بدنشو نپوشونده من خیلی احتیاط میکردم آروم انگشتمو مالیدم به ممش بعد کیرم شق شده بود بعد کیرم در آوردم و مالیدم به پاهاش بعد یک دفعه یک خمیازه کشید من ریدم تو خودم سریع رفتم اتاقم فرداش رفتیم بیرون داشتیم قو میزدیم که رسیدیم به یک جای گل آلود داشتیم قدم میزدیم که یک دفعه یک سگ پارس پارس کرد و هردومون افتادیم و کثیف شدیم
دست خالم خرد به سنگ و دستش ضرب دید سریع رفتیم خونه خالم میخواست بره حموم ولی چون دستش ضرب دید نتونست بره حموم هردومون کثیف شده بودیم بهم گفت میشه بهم کمک کنی تا خودمو بشورم من رفتم کمکش کنه رفتم رختکن منم لباسمو در آوردم و یک شورت داشتم تا کثیف نشده خاله آتنا صدام زد گفت میشه لباسمو در بیاری من وقتی اینو شنیدم نبضم داشت تند تند میزد
رفتم اول پیراهنشو در آوردم بعدش لباس زیرشو وقتی خواستم سوتینشو در بیارم مقاومت کرد منم گفت کثیفی اشکال نداره خالمی باز داشت مقاومت میکرد بعدش تسلیم شد سوتینشو در آوردم کیرم ۲۰ سانت بلند تر شد
یک ممه رو فرم داشت روی یکی از نوک ممه هاش یک آهن داشت نمیدونم چی بود بعد سریع شلوارشو در آوردم نوبت شرتش بود خواستم درش بیارم گفت نه خوبه من که میدونستم اون حساسه بهش گفتم شورتت بوی گل میده گفت باشه من رفتم شورتشو در آوردم دیدم یک کص ناز داره بعدش زیر بغلشو گرفتم و بلندش کردم و بردم حموم آبو باز کردم اون نشسته بود من رفتم آبو زدم به به بدنش
بعدش شامپو رو برداشتم زدم به سرش داشتم میشستمش
که بهم گفت چقدر بوی گل میدی گفت سریع شورتتو دربیار
خودتو بشو گفت بهت نگاه نمیکنم من در آوردم کیرم شق شق شده بود من سریع رفتم خودمو با شامپو شستم بعد رفتم پیش خاله آتنا رفتم که با شامپو بشورمش شامپو رو ریختم روی سرش سرشو شستم بعدش شامپو رو ریختم روی ممه هاش بعد دستمو زدم به ممه هاش و داشتم باهاشون ور میرفتم اونم هیچ کار نمیکرد نوک ممه هاشو گرفتم و داشتم با انگشتم بازی میکردم نوک ممه هاش سیخ شده بود یکم آه میگفت بهش گفتم دراز بکش وقتی دراز کشید کونشو دیدم این دفعه زرنگی کردم و رفتم پشتشو بمالم کیرم هم میمالوندم به کونش کیرمو فشار دادم به کونش بهم گفت اون چیه که میخوره به کنم گفتم خیلی گشنشه سریع بلند شد اومد ازم لب گرفت داشتیم لب همدیگرو میخوردیم بهش گفتم ممتو میخوام گفت بیا بخور رفتم نوک ممه هاشو گاز میزدم جون چه حسی داشت بعد بلند شدم کیرمو کردم توی دهنش سریع عقب جلو میکردم داشت خفه میشد ولی بهش رحم نکردم دیدم که قرمز شده سریع کیرمو در آوردم و بهش گفتم میخوام کونتو بکنم گفت نه دردم میاد گفتم باشه رفتش سمت کوسش آروم کیرمو کردم تو کصش وقتی خواستم تلمبه بزنم گفتم کاندوم داری
گفت نمیخواد ادامه بده گفتم باشه تلمبه زدم داشت آهو ناله میکرد میگفت جون جرم بده منم تا جایی میتونستم سریع تلمبه میزدیم صدای آهو ناله بیشتر شد با دستم ممشو گرفتم ممشو فشار میدادم میگفت جون کیر دلم کونشو می خواست کیرمو در آوردم بهش گفتم کونتو میخوام گفت نه منم گرفتمش اونو داشتم کیرمو کردم تو کونش بزور گفت نکن منم دهنشو گرفتم دهنشو فشار دادم و میکردمش
بعد ولش کردم کیرمو کردم توی دهنش کیرمو تا ته کردم توی گلوش داشت اوق میزد خواست درش بیاره ولی من نذاشتم تا ۱ دقیقه داشتم خفش میکردم که آبم اومد و ریختم تو گلوش بهش گفت تو خیلی خشنی و دیگه ادامه ندیم منم که دلم میخواست چند باری امتحان کردم دیگه جواب نداد امیدوارم از این خاطره خوشتون اومده باشه
نوشته: بردیا