خانه ای بدون زن (۴)

…قسمت قبل

راوی: منصور

حالم از خودم بهم میخوره، ۱۵ سال پیش سر اینکه به زنم گرایش واقعیم رو گفتم با دو تا بچه مجبور شدم ازش طلاق بگیرم و حالا هم با ندونم کاری که کردم باعث شدم دو تا بچه‌م رو از خودم برونم،

دو هفته ست که مهرداد و تیرداد پاشون رو تو خونه نگذاشتن،

احوال تیرداد رو از پدرام هر روز میگیرم و از حالش با خبرم که داره بهبود پیدا میکنه، ولی حال دل خودم چی، از خودم حالم بهم میخوره.

اون روز اصلا نفهمیدم چی شد، برف شدیدی می‌بارید و همه شاگردا کلاسا رو کنسل کردن، منم رفتم خونه، تیرداد و مهرداد خونه بودن و می‌خواستن فیلم ببینن، ولی چیزی که برام عجیب بود بدن شیو شده مهرداد بود که از بالاتنه لخت بود و فقط با شلوارک بود، چون هیچوقت عادت نداشت که شیو کنه یا بخواد بالاتنه لخت تو خونه بگرده، تیرداد عادی بود همیشه همینطوری بود ولی مهرداد طبیعی نبود رفتارش یه لیوان شربت که مهرداد درست کرده بود خوردم و به تعارف تیرداد لباسام رو عوض کردم که فیلم ببینیم، نمیدونم چقدر از فیلم گذشته بود ولی حالم اصلا خوب نبود، نگاهم که به بدن تیرداد و مهرداد میوفتاد احساس میکردم که دارم تحریک میشم، هر چقدر که خواستم خودم رو کنترل کنم فایده نداشت، کوسن رو برداشتم و روی پاهام گذاشتم که مشخص نشه راست کردم، بیشتر از اینکه هواسم به فیلم باشه تمرکزم روی بدن تیرداد و مهرداد بود، مهرداد سرش روی شونه تیرداد بود و داشتن به فیلم نگاه میکردن و محو فیلم شده بودن، منم از فرصت سو استفاده می‌کردم و بیشتر دید میزدم، دستم رو از پشت کوسن تو شلوارک برده بودم و کیرم شق شدم رو میمالیدم، حالم دقیقاً مثل زمانی بود که برای اولین بار با دوست پسرم قبل ازدواج نگاه جنسی داشتم، نمیتونستم این وضعیت رو تحمل کنم به همین خاطر از بچه ها عذرخواهی کردم گفتم که میرم بخوابم و خستگی در کنم، ولی اصلا خوابم نمیومد و فقط میخواستم راحت باشم که بتونم یه جق بزنم که این فکر و خیال از سرم بپره، رو تختم دراز کشیدم و کیرم رو تو دستم گرفتم، فیلم های پورن رو رد میکردم و خودم رو میمالیدم، یکی از فیلم هایی که دیدم این بود که یه پدر با دو تا پسرش دارن تریسام میکنن، یکی از پسر ها که بزرگتر بود همراه پدرش داشت داداش کوچک ترش رو می‌کرد، وضعیتی که تو فیلم بود دقیقا شبیه زندگی من بود، من عاشق هر دو پسرم بودم و هستم فقط نمیدونم چرا اون روز توی اون حال بودم، دیدن اون فیلم به جای اینکه حالم رو بهتر کنه بدتر کرد و باعث شد که دیدم نسبت به پسرای قشنگم عوض بشه و تو این فکر بیوفتم که باهاشون سکس داشته باشم، از تیرداد خبر دارم که گی هست و با پدرام رابطه جنسی داره، ولی نمیدونم پدرام از من چیزی به تیرداد گفته یا نه، از مهرداد هم مطمئن نیستم که گرایشش چیه، ولی از رفتارش مشخصه که یا بای هست یا گی، در هر صورت هر چی که باشن پسرای منن، و من مثل جونم دوسشون دارم با هر گرایشی که داشته باشن، یکی از چیزایی که همیشه دوست داشتم اتفاق بیوفته سکس بین من و تیرداد بود، وقتی به این فکر میکنم که تیرداد داخل من تلمبه بزنه دیوونه‌م میکنه، اولین سکس من به عنوان مفعول برمیگشت به تنها بی افت دوران مجردی‌م، اسمش ماهان بود، پسر مهربون و دوست داستنی که عاشقش بودم و البته هنوز هم هستم، با همه بدی هایی که به من کرد، بگذریم من و ماهان هر دو حس دوطرفه داشتیم و میخواستیم هم از فاعل بودن لذت ببریم هم از مفعول بودن، هر چند سایزش مثل من کلفت نبود ولی سکس باهاش خالی از لطف هم نبود، ماهان عاشق این بود که معاشقه حین سکس رو انجام بده، الان مد شده که میگن قسمت سافتش بیشتر باشه، و اینکه تو سکس خیلی ملایم بود و اصلا با خشن بودن حال چندانی نمیکرد، ولی یه چیزی رو خیلی دوست داشت، اونم ساک حلقی بود، دوست داشت وقتی کیرش رو میخورم تا انتها داخل دهنم ببرم و به زور نگهش دارم، و خود ماهان هم این کار رو برای من انجام بده، همیشه میگفت که عاشق کیر سایز بزرگ هست، ولی خب از اون زمان خیلی میگذره و من هیچوقت نمیخواستم حس مفعول بودن رو با کسی که دلم باهاش نیست انجام بدم. نمیگم پدرام رو دوست ندارم چون دارم، ولی مثل پسرای خودم، از وقتی که نوجوون بود با بچه های خودم بزرگ شد، الانم که یه گوشه قلب من جای اونه، ولی نمیتونم به چشم یه معشوقه بهش نگاه کنم، چون هنوز با گذشتن این همه سال عشق واقعی من کسی دیگه هست، کسی که الان تو بغل یکی دیگه هست. نه میتونم نفرینش کنم نه میتونم از دلم بیرونش کنم.
تو این یکساله که با پدرام رابطه دارم هیچوقت احساس کم و کاستی تو سکس نکردم، چون پدرام خیلی حرفه ای بود، قطعا اون سکس های به اسم ماساژ که درآمد اصلیش هست هم بی تاثیر نیست، اونقدری حرفه ای بود که حتی اگه سکس هارد هم انجام نمی داد بدون اینکه دخولی صورت بگیره آبت رو بیاره و نهایت لذت رو بهت بده، ولی تو این یه ماهه که به بهانه های مختلف خودش رو ازم دور میکنه باعث شده که شدت تحریکم خیلی بیشتر بشه، حالا هم که با این وضعیتی که پیش اومد نمیدونم چطور باید خودم رو کنترل کنم، من هیچوقت انقدر حشری نبودم که به زمین و زمان چنگ بزنم برای ارضا شدن، ولی نمی‌فهمم امروز چرا اینطوری شدم،

با بدن لخت از روی تخت بلند شدم و در اتاق رو باز کردم که تیرداد و مهرداد رو دید بزنم بلکه شاید با دیدن اونا بتونم جق بزنم و ارضا بشم، تو چهارچوب در که ایستادم دیدم صدای تلویزیون داره میاد ولی مهرداد و تیرداد نیستن، خیلی آهسته یکم خودم رو بیشتر کشیدم بیرون که دیدم تو پذیرایی هیچ کدوم نیستن، منم جرئت رو به خرج دادم و با همون وضعیت خودم رو به سمت اتاق‌شون کشیدم، فکر کردم هر کدوم‌شون رفته تو اتاق خودش، ولی از اتاق مهرداد صدا میومد، صدای آه و ناله میومد، به اتاق مهرداد که رسیدم دیدم تیرداد رو بدن تیرداد افتاده و داره بدنش رو میخوره، تمام صحنه هایی که تو اون فیلم پورن داشتم میدیدم دوباره جلو چشمم ظاهر شد ولی اینبار داشتم به جای اونها پسرای خودم رو به جاشون میدیدم، با دیدن مهرداد که خودش رو آماده کرده بود که کیر بزرگ مهرداد رو بکنه تو کونش نفسم بالا نمی اومد، فکرش رو هم نمیکردم که پسر های من به هم دیگه حس داشته باشن و بخوان با هم رابطه جنسی داشته باشن، با دیدن اون صحنه کیرم از قبل راست تر شده بود، منم از گوشه در نظاره گر گاییده شدن پسر کوچیکم توسط پسر بزرگم بودم، نمیدونم چرا این حس رو داشتم ولی دوست داشتم جای هر دوشون میبودم، به جای مهرداد زیر تیرداد تلمبه میخوردم، و به جای تیرداد تو کون مهرداد ارضا میشدم، میدونم این حس اشتباه ست ولی تو اون موقعیت اصلا این رو نمیفهمیدم، داشتم به این فکر میکردم که اگه بتونم قرص خواب هایی که دارم رو همراه یه نوشیدنی به خورد هر کدوم‌شون بدم میتونم سکس باهاشون رو تجربه کنم، از اونجایی که مغزم کار نمی‌کرد هر فکر شیطانی تو اون لحظه میومد تو ذهنم رو دوست داشتم انجام بدم، از توی اتاقم قرص خواب هایی که داشتم رو آوردم و پودر چند تا رو تو پارچ آب ریختم و هم زدم، میخواستم پارچ رو ببرم توی اتاقم بزارم که تو یه روز مناسب و یه زمان مناسب ازش استفاده کنم، صدای تلمبه سنگین تیرداد بلند شد، وقتی به در اتاق رسیدم دیدم که آب مهرداد فواره زد و ریخت روی بدن صورتش، چند لحظه بعد هم مهرداد آبش اومد و همونجا خالی کرد، و آب ها رو خورد و از مهرداد لب گرفت

مهرداد گفت تشنه‌ش هست و آب میخواد، تیرداد هم بلند شد که براش آب بیاره، تا تیرداد بخواد شلوارکش رو بپوشه من سریع رفتم توی اتاقم که منو با اون وضعیت لخت نبینه، وقتی به اتاقم رسیدم و رکابی و شلوارکم رو پوشیدم یادم افتاد که پارچ آب روی کابینت جا مونده، از گوشه در سرم رو بیرون کشیدم، تیرداد یه لیوان پر از اون آب خورد و برای مهرداد هم برد، من نمیدونستم باید چکار کنم، تو اتاقم منتظر شدم ببینم چه اتفاقی داره میوفته و من باید چکار کنم، صدای قطع شدن تلویزیون رو که شنیدم متوجه شدم که تیرداد اومده بیرون، حدود ۱۰ دیقه صبر کردم که ببینم چه اتفاقی میوفته، خونه تو سکوت خودش غرق شده بود و هیچ صدایی از هیچ جایی در نمیومد، خشاب قرصی که دستم بود رو نگاه کردم و دیدم همه قرص ها رو خالی کردم، با این حجم از قرص خواب آور قطعا بیشتر از ۶ ساعت رو تو خواب میمونن، از اتاق که بیرون اومدم تیرداد جلوی تلویزیون در حالی که روی کاناپه دراز کشیده بود به خواب رفته بود، سمت اتاق مهرداد رفتم که ببینم اون در چه وضعیتی هست که دیدم اونم روی تخت افتاده و تو خواب سر میکنه، جلوی تیرداد روی فرش نشستم و بهش خیره شدم، صورت قشنگش ترغیبم کرد که لبش رو ببوسم، لبش رو که تو دهنم گرفتم حس عجیبی داشتم، زبونم رو توی دهنش داشتم و دستم روی سینه و شکمش میچرخید، نوک سینه هاش رو با دستم گرفتم و مالش میدادم، بدنش بوی عرق میداد، و خب طبیعی بود، منم اگه نزدیک به دو ساعت سکس داشتم اینطور بوی عرق میدادم، سینه هاش رو تو دهنم گرفتم و دستم رو از زیر شلوارک به کیرش رسوندم کیرش با اینکه خواب بود ولی از حالت عادی خیلی از کیرا بزرگتر بود، از اونجایی که فکر میکردم این صحنه ها رو دوباره نتونم تجربه کنم گوشیم رو در آوردم و تو حالت های مختلف از خودم و تیرداد عکس انداختم مثل زمانی که لبش رو بوسیده بودم، و حتی موقعی که داشتم سینه هاش رو میمکیدم، شلوارکش رو تا جایی که میتونستم از پاهاش کشیدم پایین که بتونم بهتر کیرش رو که خیلی وقت بود آرزوش رو داشتم ببینم، ولی هر کاری میکردم کیرش راست نمیشد، سرم رو جلو بردم، و کیر و تخمش رو شروع کردم به بو کردن بوی آب کیر منو مست میکرد، سرش رو تو دهنم بردم و تا انتها خوردم، کل دهنم رو پر کرده بود و تا حلقم میرسید، تلمبه های عمیقی که میزدم باعث شد یکم کیرش راست بشه ولی مشخص بود که کامل نیست، روی سیکس پکش رو بوسیدم و دستم رو روی موهای شکمش میکشیدم، از جام بلند شدن که روی شکمش بشینم و کیرش رو یکنم تو کونم، ولی خب چون هم میترسیدم هم اینکه نمیتونستم کیرش رو کامل راست کنم از تصمیمم منصرف شدم، در همون حالت لب و پیشونی‌ش رو بوسیدم و ازش جدا شدم، شلوارکش رو به حالت اول برگردوندم و رفتم سمت اتاق مهرداد، حالم اصلا خوب نبود، کیرم بیشتر از دو ساعت بود که راست بود یه لحظه هم نخوابیده بود، از طرفی هم که نتونستم کیر تیرداد رو بکنم تو کونم یکم عصبانیم کرده بود، در اتاق مهرداد رو که باز کردم مثل همیشه تو خواب چرخیده بود و به شکم روی تخت افتاده بود، رفتم بالای سرش نشستم و پاهام رو دو طرف سرش پهن کردم، و سرش رو روی پام گذاشتم، چهره معصومش رو نوازش کردم و موهاش رو کنار زدم، کیرم درست جلوی صورتش بود، دهنش رو باز کردم کیرم رو سمت دهنش گرفتم و تو دهنش فرستادم، اول فقط سرش رو کرده بودم تو، ولی کم کم با هر جلو عقب کردنی سعی میکردم بیشتر فرو ببرم، مهرداد مثل یه عروسک بی جون روی تخت بود و هیچ کنترلی روی حرکاتش نداشت، پشت سرش رو گرفتم و اینبار تا جایی که میتونستم وارد دهنش کردم و نگه داشتم، از ناحیه کمر شروع کرد به تکون خوردن، از دهنش که کشیدم بیرون تو خواب چند تا سرفه کرد و دوباره آروم شد، کیرم حسابی از آب دهنش خیس شده بود،
از بسته کاندومی که روی میز داشت، یدونه برداشتم و روی کیرم کشیدم، رفتم پشتش و بین پاهاش نشستم، روان کننده رو روی کیرم زدم و با فرض اینکه اگه تونسته کیر تیرداد رو تحمل کنه مال منم میتونه بدون هیج توجهی به درد کشیدن وارد کونش کردم و تا ته فشار دادم، با اینکه با تیرداد سکس داشت کونش برای کیر من تنگ بود و حس تازه ای برام داشت، وقتی کیرم رو یکجا تو کونش کردم یه آخ بلند گفت، اول فکر کردم بیدار شده، ولی وقتی سرم رو به صورتش رسوندم کوچیک ترین نشونه ای از هوشیاری تو صورتش نبود، بعد که متوجه شدم هوشیار نیست تلمبه هام رو شروع کردم، حالم دست خودم نبود و فقط میخواستم هرچه سریعتر ارضا بشم به همین خاطر تلمبه هام محکم تر از هر زمان دیگه ای بود، حدود یه ربع داشتم تو کونش عقب جلو میکردم، عرق داشت از تموم جونم میزد بیرون و رو تن مهرداد میریخت، هیچ کدوم از رابطه های جنسی که داشتم به اندازه این برام تحریک برانگیز نبود، انگار که تو تمام این ۶ ماه کور بودم و مهرداد رو نمیدیدم و حالا تو این وضعیت متوجه شدم که باشگاه چقدر تاثیر داشت روی زیبا تر شدن بدن مهرداد، به پشت درازش کردم و پای راستش رو به شکم و سینه هام چسبوندم و با دست محکم نگهش داشتم و کیرم رو فرو کردم، نمیدونستم چرا انقدر داشت طولانی میشد ولی انگار خیال اومدن نداشت، تلمبه ها رد از سر گرفتم، آه کشیدن های مهرداد بیشتر تحریکم میکرد، چهره مهرداد از درد در هم کشیده شده‌ بود، وقتی به وجود مهرداد و تیرداد فکر میکردم از ازدواجم پشیمون نبودم، اینو به این خاطر نمیگم که یه همچین روزی که نمیدونم چه اتفاقی برام افتاده بود نگاه جنسی بهشون داشتم، من دو تا پسرم رو اندازه تمام جونم دوست دارم و نمیخوام یه خار تو پای هیچکدوم‌شون بره.
مهرداد با اینکه از تلمبه های سنگین من داشت درد میکشید ولی کیرش متورم شده بود، حدودا اندازه کیر من بود با این تفاوت که کیر من از اون کلفت تر بود، پاهاش رو دور کمرم گذاشتم و روی صورتش خم شدم و گفتم پسر قشنگم من واقعا نمیدونم چم شده که الان دارم باهات سکس میکنم، ولی دوست دارم بدونی برام خیلی عزیزی با هر گرایشی که داشته باشی، احتمالا وقتی بیدار بشی اصلا متوجه سکس منو خودت نشی و منم هیچوقت به روت نمیارم، نمیزارم یه تار مو از سرت کم بشه، دوستت دارم قشنگترینم.
لبش رو بوسیدم و زبونم رو توی دهنش میچرخوندم، اولین بار بود که طعم لب های مهرداد رو بعد از ۱۸ سال میچشیدم، وقتی بچه بود هر موقع بهش می‌گفتم بوس بده میومد و لبش رو لبم میگذاشت و بوس میکرد، حالا که به عقب برمیگردم بهتر متوجه این میشم که گرایش از بچگی باهامون هست، دیگه جونی برام نمونده بود که بخوام تو کونش تلمبه بزنم، کنارش دراز کشیدم و مهرداد رو روی بدن خودم کشیدم، سینه به سینه خودم چسبوندمش، سرش رو روی شونه‌م گذاشتم و کیرم رو تو کونش گذاشتم، تو این حالت خیلی راحت تر میتونستم تلمبه بزنم، صدای آه و ناله های مهرداد داشت دیوونه‌م میکرد، نفس هاش که به گردنم می‌خورد بد جوری وحشیم میکرد، با هر تلمبه ای که میزدم کیر مهرداد که بین شکم منو خودش بود جلو عقب میشد، تا جایی که میتونستم سرعتم رو زیاد کردم و بلاخره بعد از نزدیک یک ساعت تلمبه سنگین زدن انگار داشتم ارضا میشدم، با دست مهرداد رو محکم به خودم فشار دادم و آخرین تلمبه رو با یه نعره زدم و منتظر شدم که کامل آبم بیاد، دلم نمیخواست ازش جدا بشم، کیرم رو که بیرون کشیدم و خواستم مهرداد رو روی تخت دراز کنم، دیدم شکمم پر از آب شده، مهرداد هم توی خواب ارضا شده بود، روی تخت به شکم خوابوندمش، با دست هر جایی از شکمم که آبش بود رو جمع کردم و دستم رو مکیدم، طعم دلنشینی داشت برام، سرم رو به سمت شکمش بردم و آبی که روی شکمش مونده بود رو هم خوردم، چشم های آرومش ‌رو بوسیدم و چند تا بوسه از لبش زدم، کاندومم رو بیرون کشیدم و گره زدم، نصف کاندوم پر از آب شده بود، پتو روش کشیدم و از اتاق اومدم بیرون، کاندوم رو تو سطل آشغال توالت اتاق خودم انداختم که کسی نفهمه، آبی رو که توش قرص های خواب آور رو ریخته بودم تو سینگ ظرفشویی خالی کردم و پارچ آب رو شستم، رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم.

دو ساعت بعدش بیدار شدم و مشغول شام درست کردن شدم، تصمیم گرفتم غذای مورد علاقه تیرداد و مهرداد رو درست کنم، رولت گوشت و کوفته فسنجون میخواستم درست کنم،
ساعت از نه گذشته بود و خوابیدن مهرداد و تیرداد بیشتر از ۶ ساعت شده بود، پیش تیرداد رفتم و صداش کردم پیشونی‌ش رو بوسیدم و …
+میدونی از کی خوابیدی ؟
_ساعت چنده مگه ؟
+آقا رو باش ساعت نه و نیمه
_چقدر زیاد خوابیدم من
+فقط تو نیستی، مهرداد هم هنوز خوابه، یه جوری خوابیده آدم دلش نمیاد بیدارش کنه
_خودم میرم بیدارش میکنم بابا
+باشه تا شما یه آبی به دست و صورتتون بزنید منم میز رو چیدم
_چه بویی راه انداختی تو خونه، شام چیه مگه ؟
+غذای مورد علاقه تو و مهرداد، گفتم حالا که تایم بیشتری خونه بودم من یبار بجای این بچه غذا درست کنم و اون استراحتش رو بکنه
_آره واقعا هم به استراحت احتیاج داشت خیلی روی کارش متمرکز شده، یکم استراحت بد نیست
+پاشو پاشو مرد گنده

پتو رو که روش کشیده بودم کنار زد و رفت تو اتاق مهرداد که بیدارش کنه، بیدار شدنش یکم طول کشید، فکر کنم داشت کمکش می‌کرد که خودش رو جمع و جور کنه که بتونه بیاد، بعد از یه ربع اینا مهرداد که یه رکابی و شلوارک ست پوشیده بود به همراه تیرداد از اتاق اومد بیرون، تیرداد دستش رو کرد تو موهای مهرداد و دست انداخت دور گردنش و روی گونه‌ش رو بوسید

تیرداد: قربون داداش قشنگم برم که امروز مثل خودم خوابالو شده
مهرداد: لوسم نکن، میدونم دیگه الان میخوای غر بزنی بگی غذا نداریم
تیرداد: اتفاقا غذا داریم خیلی خوبشم داریم، آقا منصور قبول زحمت کردن و بعد از چند وقت یه خودی نشون دادن که بگن کت تن کیه
مهرداد: آره بابا ؟
+آره گلم کاری نکردم
مهرداد: حالا چی درست کردی ؟
+چی رو بیشتر از همه دوست داشتی؟
مهرداد: رولت گوشت ؟
+آره
مهرداد: بیا بغلم ببینم

دستم رو دور گردنش انداختم و بغلش کردم و پیشونیش رو بوسیدم، از خودم بدم میومد بابت کاری که با مهرداد کرده بودم، یادش که می افتادم از خودم بدم میومد

روی میز تیرداد و مهرداد همش داشتن با هم شوخی میکنند و کوری میخوندن برای هم دیگه، خیلی خوشحال بودم که دو تا پسرم با همدیگه انس گرفتن و هوای همدیگه رو دارن، نمیگم جا نخوردم از اینکه با هم سکس کردن، ولی وقتی دیدم که هر دو شادن و راضی هستن دیگه خیالم راحت بود، اون اتفاقی هم که بین منو مهرداد افتاد باید فراموش بشه و بزارم این دو تا بچه به زندگی که لایق‌ش هستن برسن

مهرداد: بابا چرا داری با غذا بازی میکنی؟
تیرداد: بابا تو عادت بد غذایی نداشتی چرا نمیخوری؟
+من قبل اینکه شما بیدار بشید ناخنک زیاد زدم، حمت کنم همین مقدار هم بخورم عالیه
مهرداد: بابا یه امروز رژیم رو بیخیال شو مثل منو تیرداد، شکم تیرداد رو ببین داره میترکه، همه شیش تا تیکه ای که جمع کرده بود رفت زیر یه من چربی
تیرداد: بچه رو ببین چی میگه، خودت چی که بشقاب دوم رو هم تموم کردی، تو باشگاه میبینمت دیگه، یه سختی بهت بگیرم من
مهرداد: شما قبل از اینکه بخوای به من سخت بگیری یه ماه باید تلاش کنی که کالری های این غذا رو بسوزونی
+بسه دیگه پسرا، روده بر شدم از خنده غذاتون رو تموم کنید

بعد از غذا که دور هم نشسته بودیم مهرداد و تیرداد همش سرشون توی گوشی بود، من که میدونستم دارن پیام میدن به هم، ولی چیزی نگفتم، آلارم پی ام اومد برام، چک کردم پدرام بود
_سلام مرد من بیداری ؟
+سلام بچه، تو خوبی؟
_فدات شم، به خوبی تو
+معلومه چیکار میکنی، چرا خبری ازت نیست، هر موقع میخواستم باهات حرف بزنم یه بهونه ای آوردی و منو پیچوندی، به خیالت من فقط تو رو به خاطر سکس میخوام ؟
_نه میدونم که دوسم داری، ولی من یه مشکلی برام پیش اومده بود، که کل زندگیم رو درگیر کرده بود
+چه مشکلی، من که از همون زمان بچگیت گفتم بهت که هر مشکلی که داشتی بهم بگو، تو با پسرام هیچ فرقی برام نداری و اندازه اونا دوستت دارم
_قربونت برم من که انقدر با محبتی
+حالا میخوای برام تعریف کنی که چی شده بود یا نه ؟
_بهت میگم همه چیز رو میگم، به موقعش مو به مو رو برات تعریف میکنم
+باشه هر موقع خواستی باهم حرف می‌زنیم
_منصور یه چیزی بگم بهت از دستم عصبانی نمیشی ؟
+بگو ببینم چی میخوای بگی؟
_دلم برای سکس باهات تنگ شده، فردا تو باشگاه میخوام کونم رو بگایی
+راستش چند روزی حال و حوصله سکس ندارم، باشه برای یه وقت دیگه
_چیزی شده منصور، از من ناراحتی ؟
+نه عزیز جونم از تو چرا ناراحت باشم، یه مشکلی برام پیش اومده که به موقع‌ش بهت میگم
_میدونی که همیشه کنارتم ؟
+آره جیگرم
_باشه پس مزاحم نمیشم، شبت بخیر
+شب تو هم بخیر گلم

تیرداد سکوت رو شکست و از مهرداد راجع به انرژی بار که درست کرده بود پرسید، و میگفت که باید تبلیغش رو شروع کنی، ولی مهرداد میگفت که کسی رو نداره که فیلم تبلیغ رو ازش بگیره و مدل محصولش بشه، می‌گفت چون انرژی بار هست و اولین مشتری هدفش ورزشکاراست باید فیلم ها هم از ورزشکارا باشه، که تیرداد بهش پیشنهاد داد که خودش میتونه به جای مدل باشه و از بچه های باشگاه هم فیلم بگیره به عنوان صدای رضایت از مشتری، مهرداد که ذوق زده شده بود پرید بغل تیرداد و بوسیدش،

منم بهش گفتم که حتی میتونی رندوم از مردم بخوای که محصولت رو بخورن و حسی که داشتن رو بدون سانسور ارائه کنی که مخاطب بتونه راحت تر اعتماد کنه، اینو که گفتم مهرداد از بغل تیرداد بلند شد خودش رو پرت کرد رو مبل کناری که من نشسته بود، و لپم رو بوسید و نشست و گفت که پیشنهاد های هر دو تا عالی بوده و خیلی کمک میکنه به روند رو به رشد پیج‌ش.

اون روز یکی از شادترین روزهای عمرم بود که داشتم،
و دوست داشتم همیشه به همین منوال بگذره و این خانواده شادتر از قبل باشه.

ولی هیچکس از طوفانی که روز بعدش به پا شد خبر نداشت …

.
.
.

ادامه دارد

نوشته: Mili_vish

دکمه بازگشت به بالا