خانوما ساکت 66

سیما چقدر خوشگل شده بود . به لباش یه روژ بنفش خوشرنگ زده بود که بر جسته ترش نشون می داد و به صورت درشت و تپلش میومد . بر شیطون لعنت اصلا اون خود شیطونه . این حتما یه نقشه ای داره که منو گیر بندازه . از کجا معلوم که اون مدام در تعقیب من نیست . اصلا اون شاید نفوذی باشه . بدتر یا بهتر از همه اینو باید گفت که اون چادر هم سرش نکرده بود . یه مانتوی مشکی آخرین مدل هم پوشیده بود که خیلی به صورت سفیدش میومد . از مقنعه هم خبری نبود . برای اولین بار نیمی از موهای مشکی اونو دیدم . -ببینم هوتن خان کاری داشتی که من مزاحم شدم ;/; می خواستم بگم حالا که نذاشتی من درسا رو بکنم باید جور اونو بکشی که یازم بر شیطون لعنت فرستادم . -خانوم سروش وقتی یه مرد همراه یه زن هست ایراد داره که زن دست به جیب بکنه . -یعنی می فر مایید زن نمی تونه قدرتمندانه عمل کنه ;/; باید از موضع ضعف باهاش بر خورد کرد ;/; -نه ابدا چنین منظوری نداشتم . -ببینم  این که ایرادی نداره زن با ماشین مرد بیاد . -نه  هیچ مانعی نداره . سوار پژوی من شد . -ببینم به نظر شما زود نیست برای شام خوردن ;/; -چرا می تونیم یه دوری بزنیم . در ضمن حالا که من و تو داریم یک بعد از ظهر خوب رو با هم تجربه می کنیم بهتره که تعارف رو کنار بذاریم . ترس برم داشت . باز این شیطان چه منظوری می تونه داشته باشه . نکنه از سکس های من می خواد حرفی به میون بیاره . اگه بازم بخواد از این کارا بکنه کاری می کنم که از همین در پرت شه پایین و خودمو از شرش خلاص می کنم . فکر کرده چادر رو تبدیل کرده به مانتو خیلی زرنگ تشریف داره می تونه سرم شیره بماله . -ببخشید خوب متوجه منظورتون نشدم . -هوتن من دوست دارم خیلی راحت و صمیمی باهات حرف بزنم و تو هم باید به همین صورت جوابمو بدی . -این یک دستوره -نه یک خواسته هست . می تونی هر طوری که دلت خواست عمل کنی . هیچ اجباری نداری که تصمیمت همونی باشه که من می خوام . -ببینم خانوم مدیر انگاری قبول کردی که اینجا مدرسه نیست -چرا فکر می کنی که خانوم مدیرا همه شون خشکن .-من همچین فکری نمی کنم . استثنا داریم که خشک باشن . یادم میاد زمان ما ناظم مدرسه کمی خشن بود و ما به دامن مدیر پناه می بردیم . -حالا که من خودم دارم هم کار مدیر رو انجام میدم هم معاون . میگن پرسنل کم داریم و امروز و فر دا می کنن . -اگه بخواین من کمکتون می کنم . -شما هم مشاورید هم دبیر و نمی رسید . -مردا که مثل زنا ضعیف نیستن . -این طور فکر می کنی ;/; منو دست کم گرفتی ;/; -نمی دونم چی بگم سیما . ولی وقتی اون چهره خشن تو رو می بینم که چه جوری همه جا رو زیر نظر داره .. -پس ازم می ترسی -نه اگه می ترسیدم که اون جور از حق خودم دفاع نمی کردم . ولی این خانوما خیلی باهات راحتن . یادم میاد اون اول که تازه می خواستند تو رو بفرستند به این جا همه شون مخالفت می کردند ولی نمی دونم چرا از وقتی که اومدی هر روز که می گذشت از تعداد مخالفین کم و کم تر می شد تا این که اگه گاهی یه کاری برات پیش میومد و بهم اطلاع می دادی که یک ساعت دیر میای همه با نگرانی خبر تو رو می گرفتند . از این اکرم خدمتگزار گرفته تا همین درسا دبیر دینی ما . اصلا معلوم نیست اینا چشونه . یا تو چه محبتی در حق اونا کردی که دوستت دارن . -ببین سیما جان وقتی که بقیه خلوص نیت ببینن چه زن باشن چه مرد به آدم اعتماد می کنند . یکی از مسائل و مشکلات جامعه ما اینه که ما به رابطه یک زن و مرد و هم فکری اونا از دید گاه منفی نگاه می کنیم . در حالی که هم فکری اونا می تونه خیلی از مشکلات رو حل کنه . با زرنگی مسئله رو کشوندم به هم فکری خودم و درسا دین زاده . بدون این که صحبتی از خونه ام بکنم . چون واقعا نمی دونستم سیما از این که درسا بوده خونه ام خبر داره یا نه . حالا با بیان این مطلب اگه خبر می داشت می تونست بر داشتشو عوض کنه . -ببینید من و خانوم دین زاده برای تحول فر هنگی داش آموزان قصد داریم اقدامات مثبتی بکنیم . فرهنگ سازی کنیم . برای همین شاید این روزا  نیاز به این باشه که با هم نشست زیادی داشته باشیم . -پس که این طور . البته مکان نشست هم خیلی مهمه و به خصوص که این مکان در مدرسه باشه . یه نگاه معنی داری به من انداخت که تا اعماق وجودم لرزید نه از اون نگاههای عشق در یک نگاه . بلکه از اون نگاهها یی که منو می ترسوند . گویی که به من می گفت خر خودتی .. نمی دونستم باهاش چه بر خوردی کنم . اصلا اون برای چی خودشو این جور ردیف کرده بود . منو به شام دعوت کرده بود -سیما -جااااااان … بازم یه مکثی کردم . چرا باهام این جور حرف می زنه -برای چی خواستی که با هم بریم بیرون -چند بار بگم .. واسه این که کسی که باهاش کار می کنم منو واسه خودش یه دیو تصور نکنه کارشو بهتر انجام بده . به یک تفاهم برسیم . در محیط مدرسه نمیشه بعضی بر خورد ها رو داشت …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا