خدمتکار خونه

با سلام
اولین داستانی که می‌نویسم.
نام من حمید (مستعار) قدم ۱۸۳ بدن خوبی دارم البته یکم شکم دارم سنم ۳۵ مجردم اندازه کیرم ۲۷ سانته.
که متاسفانه خیلی باهاش مشکل دارم همیشه وقتی این زن های بیزینس میان اذیت میشدن منم مجبور بودم تا آخر فشار ندم خودمم درست لذت نمیبردم تنها جایی که لذت بردم یک خانوم تپل بود که اون تحمل میکرد ولی با زن های تپل و چاق دوست نداشتم بیشتر خانوم های باربی و لاغر دوست دارم.
خب بریم سراغ داستان خودمون.
من مغازه ابزار دارم که از بچگی پیش پدرم کار میکردم بعد برام مغازه زد ظرف یک سال خودمو جمع کردم خونه گرفتم که راحت باشم ولی همش ریخت پاش میکردم وقت نمی کردم خونه رو تمیز کنم با یک شرکت خدماتی هماهنگی کردم که یک خانوم بیاد خونه رو تمیز کنه گفت ساعتی صد تومان کمتر از سه ساعت نمیشه پول ایاب و ذهاب با خودتون.
گفتم اوکی یک خانوم تقریباً ۴۰ ساله آمد خونه تمیز کرد کارش عالی بود ازش تشکر کردم پول به حساب صاحب شرکت واریز کردم انعام دادم به خانومه چند وقتی هفته یک یا دوبار میومد ، یک روز صاحب شرکت زنگ زد گفت اون خانومی که همیشه میومد امروز یک نفر دیگه رو میفرستم چون بچه اون خانوم مریض شده ، منم گفتم اوکی مشکلی نیست.
بعد از یک ساعت یک خانومی آمد تقریباً ۳۲ سال داشت تقریباً بدن پری داشت صورتش بد نبود و سینه هاش درشت بودن ، آمد سلام کرد خیلی مودبانه بهش گفتم راحت باش کارت انجام بده گفت باشه اون خانومه که قبل از من میومد خیلی از شما تعریف می کرد وگرنه خونه مرد مجرد نمیرم ، خلاصه رفت تو اتاق خواب لباس عوض کرد با یک لباس راحتی پوشیده آمد شروع کرد به نظافت و ظرف شستن و کارهای خونه منم داشتم حساب و کتاب میکردم و سفارش وسایل مغازه رو میدادم چند ساعت گذشت بهش گفتم میخوام سفارش غذا بدم چی میخوری ؟
گفت هرچی فرق نداره دو دست چلو کباب و سالاد و نوشابه سفارش دادم آوردن در خونه دیگه کارش تمام شده بود.
نشستیم دوتامون غذا خوردن و با همدیگه صحبت می‌کردیم و شروع کرد از زندگیش گفتن شوهرم معتاد بود الان من و مادرم زندگی میکنم با این کار خرجمو در میارم این شرکت شما هرچی بهش میدی نصفش بهم نمیده.
بهش گفتم نگران نباش امروز من باید ۴۰۰ تومان بزنم برای شرکت من جدا گونه ۴۰۰ برای خودت میزنم هر وقت آمدی ، گفت میشه از این به بعد من بیام براتون به رییسم بگو البته اگر راضی هستید.
گفتم عالیه چرا که زنگ زدم گفتم خانوم… من از کارمند راضی هستم از این به بعد ایشون بفرست اونم اوکی داد.
بعد از نهار که خوردیم اون رفت ولی یک جوری دوست داشتم باهاش سکس کنم دنبال یک راه کار بودم.
چند باری آمد و رفت خونه رو تمیز میکرد منم با زیرپوش آستین حلقه ای و شلوارک جلوش رفت و آمد میکردم اونم تقریباً راحت تر شده بود یک دفعه یک جرقه تو ذهنم زده شد .
اسمش ملیکا (مستعار)
بهش گفتم ملیکا خانوم پایه مشروب و قلیون هستی؟
گفت آره گاهی اوقات با دوستام میشیم بهش گفتم الان بزارم ؟
گفت الان نه فردا شب خوبه گفتم اوکی گفت فردا من از بعد ظهر بیکارم گفتم منم مغازه رو زود تعطیل میکنم میام خونه بعد از اینکه رفت رفتم کل وسایل مشروب قلیون آماده کردم فردا بعد ظهر در مغازه نرفتم حمام کردم سفره مشروب چیدم با کلی مزه و غیره تقریباً ساعت ۷ عصر بود زنگ زد گفت کجای گفتم خونم منتظره شما
اوکی دارم اسنپ میگیرم و میام تقریباً ۲۰ دقیقه بعد زنگ زد درب باز کردم آمد داخل WoW چه تیپی زده بود انگار که نه انگار این خانوم خدمتکاره آمد سلام کردیم دست دادیم نگاه کرد گفت چقدر زحمت کشیدی مانتو و شال درآورد با تاپ سفید بندی با شلوار نشست وای خدااااا خط سینه هاش پیدا و سفید وچه بازو های سفیدی رفتم ذغال گذاشتم براش رو قلیون و شیشه مشروب باز کردم شروع کردم به پیک ریختن بهش گفتم هرچی دوست داری بخور همه مزه ها مال خوردنن گفت نه فقط یک هایپ و یکم آجیل کافیه چند تا پیکی به سلامتی شما هم زدیم بالا و سر شوخی باهاش باز کردم اونم پایه بود انگار منتظر بود بهش گفتم تا کی میتونی بمونی ؟
نگاهی به ساعت انداخت گفت الان ساعت ۸ تا ۱۲ نهایت ۱ شب گفتم خوبه ( ولی تو دلم گفتم تا اون موقع صد در صد کردمت)
همینجوری که مشروب می ریختم و می‌خوردیم و شوخی میکردیم
دیدم تقریباً داره گیج میشه و زبونش سنگین شده.
با خودم گفتم بزار چندتا پیک دیگه بخوره
براش دو تا ریختم خورد گفت دیگه بسه پیک چپ کرد منم باهاش چپ کردم تازه افتاد به خوردن مزه ها و شوخی میکرد بهش گفتم ملیکا ؟
گفت بله گفتم بریم رو تخت دراز بکشیم ؟ گفت بریم دستشو گرفتم بلند شد رفتم تو اتاق خواب رو تخت دراز کشیدیم نگاهمون به همدیگه گره خورده بود دستم بردم رو صورتش لبامو بهش نزدیک کردم اونم همکاری کرد با همدیگه شروع کردیم به لب گرفتن دستم بردم سینه هاش فشار میدادم و هیچی نمی گفت دستم از زیر لباس بردم سوتین دادم بالا سینه هاش فشار میدادم و لب میگرفتیم از لبش جدا شدم شروع کردم به خوردن سینه های نرمش دستشو میکشید روی سرم چشماش خمار شده بود و آه میکشید با یک حرکت تاپ و سوتین از تنش درآوردم منم پیرهنمو درآوردم رفتم تو بغلش و بازم لب میگرفتیم و من سینه هاش فشار میدادم و میخوردم و اونم همش آه میکشید دستم بردم زیر شلوار و شورتت دست کشیدم دیدم کسش خیس و لزج همینجوری که ازش لب میگرفتم با کسش بازی میکردم آمدم پایین شلوار و شورتت درآوردم هیچ مقاومتی نکرد منم شلوارمو و شرتم در آوردم کیرم بلند شده بود.
همش دعا میکردم که اذیتم نکنه بتونه تحمل کنه.
کیرمو میمالیدم در کسش خودش سینه های خودشو فشار میداد منم سرش گذاشتم توش خودشو جمع کرد گفت اممممممم منم
کم کم فشار میدادم داخل و عقب جلو میکردم چشماش خمار شده بود منم همینطور بیشتر فشار میدادم و عقب جلو سریع تر کردم هنوز سی ثانیه نشد لرزید و ارضا شد بهش گفتم چقدر زود ؟
گفت بعد از یک سال سکس داشتم گفت بزن منم دوباره شروع کردم به تلمبه زدن دیگه کیرمو تا آخر رفت داخل و میزدم دهنش با دست گرفته بود صدای جیغی می کشید گرفته بود و منم میزدم سینه هاش همینجوری عقب جلو میشدن کشیدم بیرون گفتم حالت داگی شو دولا شد منم از پشت خواستم بزارم داخلش وای خدااااا چه کمر سفیدی چه کونی تنظیم کردم از پشت گذاشتم و همینجوری تلمبه میزدم اونم آخ و اوخ میکرد چند دقیقه همینجوری که میزدم گفت لطفاً تمام کن دارم پاره میشم گفتم چشم خوابوندمش رو تخت خوابیدم روش داشتم ارضا میشدم یک دفعه همزمان آب دوتامون آمد منم ریختمش داخلش کیرمو کشیدم بیرون بی جون کنارش دراز کشیدم همدیگه رو بغل کردیم اون شب خیلی خیلی خوش گذشت به دوتامون مخصوصا خوشحال شدم یکی آمد تونست کیرمو تحمل کنه الان هفته ای یک بار با همدیگه رابطه سکس داریم.
ممنون که خوندید.

نوشته: حمید

دکمه بازگشت به بالا