خواهرزن خوشگل ریزه میزه

سلام اسمم رضا مثلا
۱۸۱ قد
وزن۸۶
یه چهره معمولی با کیر معمولی
سال ۸۹ ازدواج کردم
زیاد رفت و آمد نداشتم با باجناقام
کارم تهران بود بعد سالها باجناقم کارش اومد تهران زندگیم آورد تهران
باهم رفتیم براش خونه پیدا کردیم
یکی دوسالی رفتو امد من زیاد بود خونشون با باجناقم رفیق شده بودیم
ولی من با زنم مشکل داشتم
و دردهامو اونجا میگفتم که شاید با زنم حرف بزنن و حل بشه ولی نشد
هیچ وقت به چشم بد نگاش نکردم
تا اینکه چند باری تنهایی پای دردلهام نشست خواهر زنم
من از رابطمون که سرده گفتم
اونم پیشنهاد داد که صیغه کنم یکی را …
خلاصه گذشت
یکبار با باجناق رفتیم شهرستان
ک بهم پیام داد رسیدین و از این حرفا
و شروع حرف زدن های ما شد و من ازش تعریف کردم
فهمیدم نیاز شدید به توجه داره واقعا هم خوشگل بود و هیکل ریزه میزه داشت
خیلی خوشگل بود خداییش
خلاصه همون شب اینقدر حرف زدیم دیدم پایس منم دیونه شدم و چرا این همه مدت حواسم بهش نبوده و اون خیلی حواسش بهم بوده
هرچی ازش خواستم که برم تهران ببینمش و شب برگردم که با شوهرش بیایم تهران قبول نکرد
فرداش اینا و برگشتیم تهران
دم ظهر رفتم دنبالش ک بیاد ببینمش
خیلی دوسش داشتم هرچی از خانم بودنش بگم کمه
خلاصه اومد با کلی اصرار
نشت جلو و راه افتادیم
خجالت میکشید
دستمو بردم سمت سینه های خوشگلش
میخواست مقاومت کنه و ازش خواهش کردم و اینجوری نکن با من
کلی بوسش کردم و سینه هاشو مالیدم
لباشو خوردم بوسش کردم
رفتیم تو جاده شیشه های ماشینم خیلی دودی بودن
خلاصه دستمو بردم لای پاش خیلی داغ بود کیرمو دراوردم دستای کوچیک و نرمش گرفتم گذاشتم رو کیرم داشت نوازش میکرد ولی خجالت میکشید به اصرار زیاد من یکم برام خوردش ولی انصافا خیلی خوب میخورد
منم آمپر چسبونده بودم از قشنگی و اون بدن ریزه و خوشگلش
دیگه طاقت نیاوردم و گفتم بکشه پایین
خیلی خجالت می کشید ازم
خلاصه رو صندلی شاگرد چرخید به سمت عقب منم رفتم پشتش، گفت نکن توش و خواهش کرد
منم گفتم حالم خیلی بده لاپایی میزنم
ولی وقتی کسشو دیدم خیسه خیسه و بوی خیلی خوبی داشت طاقت نیاوردم و تا رفتم پشتش کیرمو گذاشتم لب کس خیس و کوچیکش کیرمو تا خایه فرستادم تو کس داغش، اخ چه حالی داشت اون کس و اون هیکل خوشگلش واقعا همیشه حسرتشو میخوردم که چه هیل نازو قشنگی داره
خلاصه سینه هاشو گرفتم از زیر و شروع کردم تلمبه زدن تو کصش و قربون صدقه رفتن و بوسیدنش خیلی زود آبم اومد و پاشیدم رو کون خوشگلش و همونجوری کشید بالا
من تو اوج لذت وقتی خودمو تمیز کردم کلی ازش تشکر کردم ولی اون میگفت که انتظار همچین کاری را نداشته و فقط میخواسته باهام حرف بزنه که منو اروم کنه
بعد تو راه برگشتم دستمو بردم تو شلوارش و کشیدم پایین شلوارشو حین رانندگی کصشو می‌مالیدم معلوم بود خیلی حشریه و دستمو گرفته بود و چشماشو بسته بود و هی میگفت بمال بمال بمال
آخرش نفهمیدم ارضا شد یا نه
ولی خیییلی بهم حال داد یعنی تو خوابم نمیدیدم ی روزی بهم پا بده و بتونم بکنم تو کس این زن خوشگل و تو دل برو
خلاصه بردم باهم یه نهایی خوردیم و بردنش خونه
ببخشید اگه بد نوشتم
ولی کردنش و بودن باهاش خیلی بهم انگیزه داد به زندگی
شاید خودش ندونه
چند باری هم باهم رفتیم بیرون ولی نمیدونم چرا یهو ازم دوری کرد
منم تا مرز طلاق رفتم با زنم ولی تهش بخاطر اون زنم را دارم تحمل میکنم فعلا
اگه دیگه نخواد با من باشه از زندگیشون میرم بیرون کلا…
زنم را هم طلاق میدم
هنوز منتظرم که جوابمو بده
روزگارتون خوش و پر از همچین انگیزه هایی ارزو میکنم

نوشته: رضا

دکمه بازگشت به بالا