خواهرزن سابق خواهر فعلی
سال ۸۸ ازدواج کردم با دختری که از نظر فکری با من کلی متفاوت بود و برعکس خواهری داشت که تمام ویژگیهای که من میخواستم و داشت
واسه همین خیلی باهم صمیمی بودیم از جزئیات رابطم با خواهر زنم میگذرم گذشت و گذشت تا من با زنم به مشکل خوردم و جدا شدیم
این جدایی باعث شد بین من و سارا خواهر زنم فاصله بیفته ولی منکه تا قبل از طلاق چند بار در حد ساک زدن و لاسینه ای (سینهاش خیلی درشت بود با اینکه لاغر اندام بود) اصلا از فکرش بیرون نمیتونستم بیام چند بار پیام و تماس داشتم باهاش ولی اون به خاطر خواهرش کلا با من سرد شده بود منم دیگه مجبور شدم فراموشش کنم تا چند سال بعد یه شب تو اینستا میچرخیدم که تو دایرکت پیام آمد نگاهکردم باورم نمیشد سارا باشه کلی حرف زدیم و از دلتنگی و بی معرفتیش گفتم تا اینکه گفتم چی شد یاد من کردی گفت راستشو میگم چون میدونستم تو بشدت اهل سکسای فانتزی هستی و خیلی قابل اعتمادی میخوام یه خواهش ازت کنم گفتم چی گفت با یه پسره دوست شده وضع مالیش عالیه و کلی خرجش کرده اما پسره خیلی فانتزی بازه گفتم چه فانتزی گفت همه جوره ولی الان گیر داده دوست داره با داداشم همزمان با من سکس کنه ، واگه این برنامه اوکی کنم کلی وعده پول و گوشی و از این چیزا بهش داده بوده گفتم خوب اینکه غیر ممکنه اونم داداش تو گفت میدونم ولی سعید که داداش منو ندیده نمیشناسه من میخوام تو رو جای داداشم جا بزنم ،،،،
کلی تو دلم قند آب شد من که آرزوم بود با سارا سکس کنم ولی خودمو چس کردم گفتم پس بگو مجبور شدی پیام بده به من و یه خورده ناز کردم ولی گفتم اوکی هستم فقط عکس پسر و ببینم و مطمئن باشه فیلم نگیره شر نشه و از این چیزا
خلاصه دو روز قبل برنامه سارا پیش سعید بود با من تماس گرفت و زد رو آیفون و ما که از قبل هماهنگ بودیم یه حرفایی زدیم که سعید باورش شد من داداش سارا هستم یه خورده هم با سعید حرف زدم تا آشنا شیم و اونم استرس نداشته باشه و بدونه که من اوکی هستم با این موضوع ، جالب اینجاست سارا بهش گفته بود داداشش خیلی تو کفشه و تو خونه همیشه چشمش رو سینم هست و سینا میمیره واسه سینم و این باعث شده بود سعید خیلی مشتاق تر شه واسه این برنامه خلاصه روز موعود فرا رسید و با سارا قرار گذاشتیم من رفتم دنبالش توراه همه حرفارو یکی کردیم و رسیدیم خونه سعید چه خونه ای آپارتمان ۳۰۰ متری پر وسایل لوکس و اون خودش تنها بود وارد که شدم هم من هم سعید استرس داشتیم ولی برخورد من باعث راحتر بشه ، سارا رفت داخل اتاق لباساشو عوض کرد وقتی آمد بیرون من و سعید کپ کردیم یه جوراب توری شیشه ای با یه دامن یه وجبی و یه تاپ نیم تنه که پرس نافش و خط سینش آب آدمو میآورد یهو داد زد هووووی چتونه با چشماتون خوردینم من گرسنمه سعید گفت پیتزا سفارش دادم تو راهه خلاصه پیتزا رسید زدیمو بعد یه خورده گپ سعید گفت سینا جان اجازه میدی گفتم من خیلی مشتاق ترم چندساله تو خونه با تیپای سکسیش منو به جنون رسونده فکر نکنم امشب چیزی بهت برسه سعید خندید و گفت منم بیشتر فانتزیم اینکه سکس داداش و خواهر و ببینم گفتم یعنی کاری نمیکنی گفت چرا مگه میشه بدن سارا رو ببینم و کاری نکنم ولی بیشتر بینندم . خلاصه سارا رفت تو اتاق رو تخت و من و سفیدپوست سرش ولی جالب اینجا بود قبل ورودمون به اتاق سعید گوشمو گرفت و گوشی خودشم گذاشت رو میز اینه ای جلو اتاق بعد رفتیم داخل سارا رو تخت دراز کشیده بود و چراغ ها خاموش بود و فقط نور آباژور کنار تخت سارا پاهاشو باز کرد و با انگشت بهم اشاره کرد و گفت بیا سینا جان اینم اون کس کلوچه ای که یه عمر تو خونه حسرتشو داشتی و پاشو باز کرد شرت پاش نبود و من با ولع رفتم بین پاهاش و شروع کردم به خوردن کسش سعید نشسته بود و نگاه میکرد سرمو بالا اوردم گفتم سعید جان نمیخوای کیرتو بکنی تو دهن خواهرم دوست دارم دهنشو بگایی سعید با این حرفم گفت چشم و شلوار و شرت و کند و آمد جلو کیر من ۱۶ تا ۱۷ و تقریبا متوسط ولی کیر اون کلفتر و بلندتر کیرشو کرد تو دهن سارا و من سینه و کس سارا رو میخوردم سارا هم تو ابرا بود یهو سعید گفت سینا میشه زودتر بکنی تو کس سارا تشنه دیدن این صحنه هستم منم کیرمو کردم توش و شروع تلمبه زدن و جیغ سارا رفت بالا انگار رو ابرا بودم چندسال حسرت میخوردم چرا همون موقعا نکرده بودمش همیشه تو رویاهام با سکس با سارا فکر میکردم والان با فانتزی ترین شکل بهش رسیده بودم چنان تلمبه میزدم که هر کسی بود میگفت محال یه داداش اینجور وحشیانه خواهرشو بگاد سعید بیشتر بیننده بود و من بی توجه بهش فقط میکردم سعید گفت معلومه چندسال تو کف خواهرت بودی لذت ببر از این زمان خلاصه تو چند حالت سارا و کردم بعد جامو با سعید عوض کردم و اون کرد تو کس سارا و من تو دهنش سارا استاد ساک زدن بود دوست داشتم تو دهنش ارضا شم و همینم شد بعد من سعید هم ابشوریخت رو شکم سارا و بعد نیم ساعت استراحت یه راند دیگه رفتم که سعید این بار فقط بیننده بود . این یکی از بهترین شبای زندگیم بود دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم بدون ذره ای دروغ فقط خیلی از جزئیات و حذف کردم .
نوشته: سروش خان