خواهر زنم و دوستاش (۲)

…قسمت قبل

سخن نویسنده:
قبل از ادامه داستان باید بگم که این داستان میتونه ساخته ذهن نویسنده و خیالی باشه یا یه اتفاق واقعی،چه اهمیتی داره؟ مهم اینه که از خوندنش لذت ببرید.

من چون از محل کارم باید میرفتم باغ و فرصت نداشتم برم دنبال ندا،ازش خواهش کردم که با پانیذ دوستش بره و منم مستقیم برم باغ که دیر نشه‌.
تو مسیر دو کیلو گوشت گرفتم چون قرار بود شب چنجه بزنیم،پیشنهاد آرش بود چون به قول خودش استاد کباب کردن بود.وقتی رسیدم دیگه هوا تاریک شده بود.
یه باغ به نسبت بزرگ و قشنگ بود.آرش به عنوان میزبان به سمت ورودی باغ اومد و بهم خوشامد گفت. بقیه بچه ها کنار استخر نشسته بودن. یاسمن یه تاپ پوشیده بود و یقه لباسش به نسبت باز بود و یه شلوارک جین کوتاه تا بالای زانو. پانیذ برخلاف اون چیزی که فکر میکردم چیزی از یاسمن تو تیپ و اندام کم نداشت یه دختر قد بلند و اسکینی بود.با اینکه سایز باسن و سینه هاش خیلی درشت نبود ولی اندامش خیلی متناسب بود.یه شلوارک تنگ و یه تیشرت تنش بود.ندا اما سنگین تر لباس پوشیده بود یه شلوار جین آبی و یه تیشرت مشکی.من چون مستقیم از سرکار اومده بودم مجبور شدم همونجا لباس عوض کردم.
آرش: احمد گوشت گرفتی؟
من: آره رو صندلی ماشینه.
آرش:من برم بساط باربیکیو رو به راه کنم یکی از خانوما هم گوشتارو آماده کنه که بزارم رو منقل.
ندا گفت من میرم گوشتارو بیارم.
ندا: سوییچ ماشین رو بده داداش.
یهو متوجه شد چه سوتی بدی داده، من که دیدم همه یه جور عجیبی نگاه میکنن انگاری که پرده از راز ما برداشته شده با یه حرکت یهویی پریدم ندا رو گرفتم بغلم و نشوندمش رو پام و بهش گفتم از کی تا حالا من شدم داداشت ها! با شوخی چندتا نیشگونش گرفتم و سعی کردم جو رو دوباره به حالت اول برگردونم ؛همه خندشون گرفته بود.ولی خب خداروشکر به خیر گذشت.
وقتی ندارو گذاشتم رو پام نرمی باسنش رو میشد حس کرد.ندا یه دختر نسبتا لاغر اندام با باسن نسبتا درشت و سایز سینه های معمولی بود. همینطور که اذیتش میکردم و هی رو پام باسنش تکون میخورد یهو یه حال عجیبی بهم دست داد.هیچوقت فک نمیکردم که بخوام به ندا نگاه بدی داشته باشم.همیشه برام مثل یه خواهر بود. ولی ظاهرا نرمی باسنش روی کیرم همه قواعد رو تو ذهنم به هم ریخته بود. کیرم بزرگ شده بود و نمیشد بزارم ندا بلند شه چون خیلی ضایع بود همه متوجه میشدن.
فک کنم ندا هم متوجه سفت شدن کیرم زیر باسنش شده بود.ولی واکنشی نشون نمیداد.یکم بعد که شرایط نرمال شد پاشد رفت سمت ماشین که گوشتارو بیاره خورد کنه.این بار اما وقتی داشت میرفت سمت ماشین از پشت که نگاهش کردم یه جور دیگه ای به چشمم میومد.باسن درشتش تو یه شلوار جین تنگ واقعا خودنمایی میکرد.ولی حتی فکر برقراری رابطه جنسی با ندا رو هم نمیتونستم بکنم.نمیدونم شاید ترس شاید تعهد بگذریم.
در همین حین یاسمن پرید تو استخر بعد اونم پانیذ و رضا رفتن داخل استخر.واقعا دیدن اندام دخترونه و خوشگل یاسمن دوباره کیرم رو راست کرده بود.فک نمیکردم چند تا دختر نوجون بتونن منو اینجوری شهوتی کنن.ولی واقعا نمیشد سینه های و باسن یاسمن رو بعد از خیس شدنش دید و شهوتی نشد.من کماکان نشسته بودم رو صندلی،آرش در حال آماده سازی منقل و ندا هم تو آشپزخونه در حال آماده سازی کباب.
من: رضا پس قلیون نیاوردید؟
رضا: چرا اتفاقا راست میگی ها بزار برم آماده اش کنم میچسبه منقلم که آرش داره روشن میکنه.
پانیذ: منم باهات میام.
یهو به خودم اومدم دیدم تنها کنار استخر نشستم و یاسمن داره تو استخر شنا میکنه.
با خودم گفتم این بهترین فرصته که بتونم یکم بهش نزدیک بشم.منم پریدم تو استخر و چندبار بدون توجه به یاسمن طول استخر رو که البته خیلی هم بزرگ نبود شنا کردم.
یاسمن: خیلی خوب شنا میکنی ها.کلاس رفتی احمد؟من خیلی دوست دارم حرفه ای یاد بگیرم ولی هیچوقت فرصتش نشده برم کلاس.
من که انگاری یهو یه در رو به روی خودم باز شده می دیدم گفتم اگه میخوای یکم بهت یاد بدم الان.اونم انگاری اشتیاقش زیاد بود سریع قبول کرد.
میدونستم حداقل یه نیم ساعتی زمان دارم تا بقیه بخوان کاراشون رو بکنن و برگردن.
خودمو نزدیک یاسمن کردم.
من:ببین یاسمن جان برا شنا اولین کار اینه که بتونی راحت رو آب دراز بکشی.الان خودت رو رها کن رو آب و مستقیم به بالا نگاه کن.
یاسمن هم دقیقا کارایی که میگفتم رو انجام میداد.رو آب دراز کشید.سینه های درشتش روی آب بود و واقعا باعث شده بود من کلا مغزم دیگه کار نکنه،نشستن ندا رو پام از یه طرف و حالا هم بودن کنار یه دختر تنها تو استخر که لباساش به خاطر خیس شدن به تنش چسبیده بود و همه برآمدگی های بدنش رو نشون میداد از طرف دیگه. از اونجایی که میدونستم آرش آدمی نیست که اگه بیاد و ببینه من و یاسمن تو استخر داریم شنا میکنیم غیرتی بشه و از اونجایی که از لوکیشن استخر تقریبا به بچه ها دید داشتم که البته به خاطر درخت های دور استخر فقط میشد پاهاشون رو دید خیالم نسبتا راحت بود. ولی اونا نمیتونستن مارو ببینن از فرصت استفاده کردم و به بهانه اصلاح حرکت یاسمن دستم رو بردم زیر باسنش و دست دیگم رو گذاشتم رو سینه هاش.باسنش رو به سمت بالا حرکت دادم و سینه هارو یکم بردم تو آب و بهش گفتم اینجوری صاف تره.
از لمس سینه ها و باسن یاسمن دیگه واقعا کیرم داشت پاره میکرد شلوارکم رو فقط شانس داشتم که تو آب بودم و مشخص نبود. هنوز راضی نشده بودم به این مقدار نمیتونستم جلو خودم رو بگیرم.دل رو زدم به دریا.
من: خب حالا برای یه کرال سینه خوب اول باید یه استارت صحیح داشته باشی.
رفتم کنار استخر واستادم و بهش گفتم بیا پشت به من بایست جلوم.وقتی ایستاد با یه دستم رو شکمش کشیدمش سمت خودم و با دست دیگم شونه هاشو هل دادم جلو جوری که صورتش نزدیک سطح آب شد. پوزیشنمون طوری بود که من مطمئن بودم داره کیرم رو لای کونش احساس میکنه انتظار داشتم خودش رو جدا کنه ولی هیچ واکنشی نشون نداد.همونطوری که داشتم در مورد قواعد تو این شرایط بهش توضیح میدادم کیرم رو میمالیدم به کونش.وقتی دیدم انگاری خودش هم داره همکاری میکنه.جراتم رو بیشتر کردم.
به سمت باربیکیو نگاه کردم و خداروشکر همه چی مرتب بود همه سرگرم بودن.صورتش رو که نزدیک آب بود کشیدم سمت خودم و از پشت بغلش کردم.یه دستم رو بردم تو شرتش و شروع کردم به مالیدن کسش واقعا خودم نمیدونستم دارم چیکار میکنم ولی اون موقع فکرم کار نمیکرد.آروم در گوشش گفتم میخوام بکنمت میشه؟
تعجب کردم وقتی خیلی راحت و بدون مقاومت قبول کرد و گفت آره پرده ندارم راحت باش فقط سریع باش کسی نیاد.حواست رو بده کسی اومد دور شی ازم.گفتم باشه خیالت راحت.
چون باید برا هر موقعیتی آماده می بودیم.لباسش رو در نیاوردم.فقط شلوارک و شرتش رو با هم کشیدم پایین تو آب تا زیر زانوش.کیرم رو گذاشتم رو کسش و فشار دادم تو.وای باورم نمیشد کسش اینقدر تنگ باشه.یهو بهم گفت یواش جرم دادی.بعدها متوجه شدم که سایز کیر من از آرش بزرگتر بود برا همین اذیت شده.شروع کردم خوردن گردنش و با یه دستم سینه شو از رو لباس میمالیدم با یه دست دیگم هم از جلو کسش رو میمالیدم.فرصت برا عوض کردن پوزیشن نداشتیم تو همون حالت ادامه دادیم.من نمیدونم به خاطر استرس و هیجانش بود یا به خاطر تنگی کس یاسمن کمتر از ده دقیقه ارضا شدم.هنوز یاسمن تو بغلم بود فقط من به خاطر اینکه آبم رو نریزم تو کسش کیرم‌ رو کشیدم بیرون که یهو چشمم خورد به ندا که بین دوتا درخت دقیقا در جهت مخالف جایی که من شش دانگ حواسم بهش بود بی حرکت ایستاده بود و داشت بهمون نگاه میکرد.
من حواسم به موقعیت همه بود جز ندا آخه خیالم راحت بود که تو آشپزخونه اس و مشغول آماده کردن گوشت و اصلا نمیاد سمت استخر .
ادامه دارد…

نوشته: خان

دکمه بازگشت به بالا