خواهر زن سرسخت

سلام اسم من معین هستش و ۲۸ سالمه دو ساله ازدواج کردم یه خواهر زن دارم به اسم فاطمه که سه سال کوچکتر از منه هیکلش خوبه یکمم سبزست بدن و کون خوش فرمی داره
کلا خیلی اهل شوخی و تو بحث بیاد نیستش دوست پسرم نداره با هر کی دوست میشه از بس تنده طرف کات میکنه .
یه شب با زنم رفتیم خونشون تا دیروقت نشستیم به اصرار پدر زنم شب موندیم خوابیدیم صبح بلند شدم برم دستشویی مثل بقیه مردها سر صبح راست شده بود از شلوارمم معلوم بود خواهر زنمم تو حال دراز کشیده بود بیدار بود حین رفتن به دستشویی دیدم زول زده به شلوارم اخم کرد و برگشت تو دلم گفتم انقدر اخم کن تا جونت در بیاد انگار دست منه رفتم دستشویی و اومدم همه بیدار شدن صبحونه رو خوردیم سر صبحانه اخمش باهاش بود هنوز ولش میکردی میخواست بزنه منو . بگذریم یه ماه گذشت پدر زنم زنگ زد گفت ابگرمکنمون گرفته میتونی درستش کنی گفتم باشه میام بعد ظهر شد رفتم خونشون دیدم ئدرزنو مادرزنم رفتن دکتر و خواهر زن عبوس من فاطمه خونه بود سلام کردم مستقیم رفتم اشپزخونه رفتم رو صندلی ابگرم کن رو باز کردم گفتم به من گفتن اب اسید گرفتن کجاست گفت تو حمومه الان میارم گفتم نه همونجا باشه بردم ابگرمکونو تو حموم اسیدو برداشتم که بریزم از دستم در رفت افتاد زمین ریخت روم از ترس داد زدمو شروع کردم لباسامو در اوردن که پوستم اسیب نبینه شرتمم در اوردم فاطمه دویید درو باز کرد گفت چی شده دید لختم جیغ زدو رفت تو اتاق درو بست نمیدونستم چیکار کنم لباسم که داغون بود شروع کردم گفتم فاطمه از لباسای بابات به من بده لباسم اسید ریخت روش درو باز کرد گفت خفه شو منم از اونور داد زدم گفتم بابا میگم اسید ریخت روی من تو اومدی تو منکه نیومدم میاری یا نه جواب نداد یکم موندم دیدم نه نمیاره بیاره پامو همونجور لخت گذاشتم بیرون سرمو کردم از اتاق بیرون دیدم نیستش دویدم سمت اتاق پدر زنم اونم دلش سوخت اومد بره بیاره در اون اتاقشو باز کرد اومد بیرون با هم روبرو شدیم جیغ کشید رفت تو منم دویدم تو اتاق پدر زنم لباس برداشتم رفتم بیرون اسید گرفتم اومدم جمع کردم ابگرمکنو رفتم اونم بیرون نیومد رفتم خونه اصلا نگفتم چی شد یه هفته گذشتو به اصرار زنم رفتیم اونجا دوست نداشتم برم من رفتیم تو خواهر زنم تو اشپزخونه بود چایی میریخت اومد تعارف کنه چشمم افتاد به چشمش یه دفعه خندش گرفت زنم گفت چی شده گفت هیچی یاد چیزی افتادم اونشبم بخیر گذشت تا اردیبهشت شد پدر زنم اینا قرار شد برن مشهد زنگ زد گفت پوشال کولرو میتونی عوض کنی گفتم اره میکنم گفت پس زحمتشو بکش که اومدیم کولرو بتونیم روشن کنیم گفتم مگه نیستین گفت داریم میریم مشهد به فاطمه مرخصی نمیدن اون خونست گفتم چشم میرم فردا بعدظهر رفتم زنگ زدم درو زد رفتم تو دیدم تو اتاقشه داد زد گفت ناقص نکنی خودتو گفتم حواسم هست رفتم پوشالو عوض کردم اومدم پایین تو اشپزخونه بود گفت بشین شربت بیارم گفتم زحمت نکش گفت بشین نشستمو اومد جلو من کلا بی حجابو راحت بود اومد تعارف کنه اومدم بردارم زد زیر خنده گفتم چی شد گفت هیچی بردار تا نریختی رو خودت دیدم انگار بدش نیومده گفتم ریختم فدا سرت برای این لخت نمیشم گفت از تو بعید نیست بشی گفتم نه مطمئن باش آدم برای چیزی میشه که ارزشش رو داشته باشه گفت مثلا چی ؟ گفتم مثلا تو گفت بیشعور بهت خندیدم انگار پررو شدی رفتم سمتش چسبید به دیوار گفت چیکار میکنی لبمو گذاشتم رو لبش دستمو کردم تو شلوارش شروع کردم به زور لب گرفتنو مالیدن کوسش یه دقیقه نشد که دستم خیس شد نفسش تند شد لبمو برداشتم گفت چه غلطی میکنی کوسشو میمالیدم شروع کردم خوردن گلوش اونم دیگه مثل اول محکم هول نمیداد شل شد گفتم بخواب فاطمه خوابوندمش رو کاناپه شلوارشو کشیدم پایید کوس دست نخوردش که لیزرم رفته بود جلوم بود شروع کردم زبونمو لاش کشیدن از اونجا دیگه شروع کرد به آه کشیدن اون وسط فحشم میداد که مثلا زوریه کار من.
زبونمو کشیدم رو بدنشو رسیدم به نافشو دور نافشو چرخشه زبون میزدم اونم نفسش تند شد رفتن بالا شروع به خوردن سینش کردم که طاقت نیاورد سرمو فشار داد رو سینش گفتم داگی شو گفت داگی چیه گفتم چهار دستو پاشو دیگه رفتم شروع کردم سوراخ کونشو اروم زبون زدن تا نرم بشه بعد چند دقیقه نوک کیرمو گذاشتم روش گفت نکنی تو گفتم باشه یواش شروع کردم فشار دادن تا کلاهکش رفت یه جیغ زد در اوردم دوباره کردم و کم کم عقب و جلو کردم تا رفت تو گفت داره میسوزه گفتم عادت میکنی شروع کردم محکم زدن داشت واقعا از حال میرفت کیرمو در اوردم گفتم ساک بزن گفت بدم میاد سرشو گرفتم کیرمو گذاشتم رو لبش اول وا نمیکرد فشار دادم دهنشو باز کرد شروع کرد اوق زدن منم که شهوتم به آسمون رسیده بود تلمبه میزدم دهنش تا دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون ریختم رو سینش از روش پاشدم بلند شد خوابوند تو گوشم اما ماجرا تموم نشد اگه دوست داشتین ادامشو میگم باید کامنت مثبت بگیرم

نوشته: معین

دکمه بازگشت به بالا