خودمم کونم میخارید
با سلام
من مهدی ام(اسم مستعار) از یکی از شهرستان های تهران من ۱۶ سالمه با بدنی نسبتا لاغر البته زیاد هم نه معمولی با پوست سفید و بدنی کم و یا بدون مو و مو های لخت مشکی
شهرمون هم بگی نگی کوچیکه و بیشتریا همو میشناسن
خب من حدود چند سال پیش با چند تا از رفیقام میرفتم کشتی حدود دو سال پیش خب ما برای تمرین دو بنده میپوشیدیم و من چون هم بدنم سفید بود هم قیافمم نسبت به بقیه هم سن سالام نسبتا خوشگل تر بود زیاد تو چشم بودم
یه روز که داشتم میرفتم سالن به اتوبوس نرسیدم و دیر شد و وقتی رسیدم بچه ها داشتن تمرین میکردن مربی تا منو دید گفت که چرا دیر اومدی و کجا بودی و از این کسشرا منم پیچوندمش
خلاصه گفت برو لباستو عوض کن و برو محوطه پشتی بدو خودتو گرم کن و بیا
(اینجایی که سالن کشتی بود بغلش هم یه سالن فوتبال و پشتش هم دو تا زمین داشت که یکیش چمن مصنوعی بود یکیش هم ماسه برای فوتبال شنی)
آقا من لباس عوض کردمو رفتم دور محوطه که زمین چمن مصنوعی و ماسه بود دورش میدوییدم
حدود ۵ دقیقه ای شد و دیگه میخواستم برم تو که ابوالفضل دیدم ابوالفضل تو یه محل دیگه بود و یه سال از من بزرگتر ولی من میشناختمش و باهاش سلام و علیک داشتم
اومد پیش منو سلام کرد شروع کرد صحبت کردن نگاهشم همش به رونم و پاهام بود
همینجور که صحبت میمیکردیم و راه میرفتیم رسیدیم به زمین ماسه ها
گفت که بشین یکم
منم نشستم اونم از جیبش یه پاکت سیگار درآورد گرفت جلو گفت میکشی؟
گفت نه بابا اونم نیشخندی زدی یه نخ برداشت و روشن کرد و دستش رو گذاشت رو پاهام و به صورت نوازش بالا و پایین میبرد
منم یه حالی میشدم انگار بهم یه چیز هیجان انگیز وارد میشد
آروم آروم دستشو به طرف رونم میبرد منم چیزی بهش نمیگفتم یه لحظه نگاهش کردم که گفت خیلی خوشگلی منم سرخ شدم و چیزی نگفتم اونم دستشو برد لای چاک کونم گفت چقدر نرمهه
اونجایی که ما بودیم تا کسی زیاد نزدیک نمیشد اصلا دید نداشت چون هر محوطه ای یه دیوار نیم متری داشت و ما نشسته بودیم
گفت که دو بنده تو در میاری؟
منم نه چیزی گفتم و نه دست به کار شدم
اونم که دید کاری نمیکنم خودش یه طرفشو کشید پایین اون یه طرفشم چون شل شده بود اومد پایین
یکم سینه هامو دستمالی کرد و گفت بخواب منم دراز کشیدم
پوزیشنمون به صورت فرغونی بود همینجور که خوابیده بودم آروم دو بنده رو در آورد و همه جای بدنمو دستمالی میکرد
گفت چطوری اینقدر بدون مو هستیی پشماام
خلاصه شورتمو در آورد یکم کیرمو دستمالی کرد و داگی شدم اول با انگشتش آروم سوراخمو باز کردم یکم دردم میومد ولی خب چون خودمم کونم میخارید چیزی نگفتم اونم جاشو باز کرد و کیرشو آروم گذاشت دم سوراخمو عقب و جلو میکرد اولش میسوخت ولی یکم که کرد حال میداد با دستش کیرمو میمالید
منم کیرم راست شده بود
یکم که گذشت کیرشو کشید بیرون گفتم آبت اومد؟ گفت نه صبر کن یکم طول کشید ولی دوباره کرد تو وقتی کرد کیرش سرد بود و کوچیکتر همینجور که داشت میکرد برنگشتم بهش بگم همینجوری گفتم کیرت انگار خوابیده که
گفت نه الان پا میشه خلاصه یکم کردمو آبشو ریخت تو وقتی ریخت یه نالهای کرد که پشمام ریخت چون صدای اون نبود برگشتم ببینم چی شده که دیدم دانیال رفیقش کیر به دست در حالی که آبش اومده بود داشت نگام میکرد
یه لحظه حس ترس و خجالت کل وجودمو گرفت و اومدم پاشم که دیدم ابوالفضل اومد گرفتم گفت کجاا؟
گفتم خیلی نامردی گفت چیزی نشده که دانیال ما رو دید دلش خواست تو هم که چیزی ازت کم نشده
دیگه داشت گریم میگرفت که گفت باشه بابا دانیال که به کسی چیزی نمیگه الانم میره
بعد به دانیال اشاره کرد برو اونم رفت
گفت بخواب دوباره گفتم چییییی برو بابا الان مربی میاد بیرون
گفت من که آبم نیومده یه دقیقه بخواب باز من دو تا تلمبه بزنم آبم میاد خلاصه راضیم کرد و فرغونی خوابیدم و پاهامو گذاشت رو شونش و کیرشو کرد تو نمیدونم چند تا تلمبه زد که یهو خوابید رو کامل و لبامو خورد و یهو دوباره کونم سوخت
از اینکه لبامو میخورد چندشم میشد چون بوی گند سیگار میداد
خلاصه کشید بیرون و گفت دستت درد نکنه و سرشو آورد پایین و سوراخمو یه بوس کرد
منم از این کارش یهو لرزیدم ولی بشدت لذت داشت اومدم پاشم لباسمو بپوشم که گفت صبر کن دیدم اومد کیرمو خورد یکم برام ساک زد
چون وقتی دانیال داشت میکرد آبم اومد الان آبم دیر میومد
یکم که خورد آبم اومد یکمشو خورد بقیشم ریخت زمین
گفت لامصب حتی آبتم خوشمزس
منم لباسمو پوشیدمو رفتم رختکن تا ساکمو بردارمو برم خونه چون واقعا دیگه جون تمرین نداشتم و هم سوراخم باز شده بودو و میسوخت و هم پرانتزی راه میرفتم
این خاطره مال گذشته است تا الان چند بار دیگه دادم
داستان بعدی مال امروزه که بعدا میذارم
نوشته: مسیح