خیلی دردناکه که خواهرت…
تا 32 سالگی ازدواج نکرده بودم و همه خواستگارامو رد می کردم تا اینکه به اجبار خواهر بزرگم به یکی از خواستگارهای به ظاهر خوبم از نظر اونا بنام آرش پاسخ مثبت دادم خیلی استرس داشتم چون از 19 سالگی به تمام پسرای فامیل کون داده بودم و اولین شم به شوهر خواهر دومیم ملیحه که اسمش رضا بود استرس اینکه آرش یه روز میفهمه و واکنشش چیه کابوسم بود تا اینکه شب عروسی دید و فهمید التماسش کردم که آبرومو نبره نه مهریه می خوام نه هیچی فقط دو سه ماه تحمل کنه بعدش طلاق میگیرم میرم بدجور خورده بود توی ذوقش اما به خودش اومد و گفت کوستم؟ گفتم نه به خدا و از کوس کرد و خون اومد و حسابیم تنگ بود و خیلی میگفت جووون چه تنگه چه تنگه منم جرات نداشتم حتی صدام در بیاد و فقط آهسته و بی صدا گریه می کردم و اشک می ریختم
اون شب بهم گفت اگه راستشو بگی کی اینکارو کرده می بخشمت منم گفتم رضا شوهر ملیحه گفت عه؟
گفتم آره به خدا گفت پس یه کاری میکنی یا ملیحه یا خواهر رضا رو برام میاری تا باهاشون سکس کنم وگرنه آبروتو میبرم به همه میگم با کی چیکار کردی…
مجبور شدم ماجرا رو برای ملیحه تعریف کنم و بگم آرش چی خواسته ملیحه باور نمی کرد که رضا که مجبور شدم بهش کلی نشونه بدم که کار رضا بوده بهم گفت توف توی شرفت شیرین خیلی بی شرفی خیلی با هزارجور گریه و التماس به ملیحه که آبروی من بره آبروی شوهرتم میره به هر بدبختی بود راضیش کردم یه شب تنها بیاد خونمون وقتی اومد به آرش گفت من از شما معذرت می خوام ببخشید آرش گفت چیو ببخشم؟ نمی بخشم و باید جبران کنی آرش بلند شد به ملیحه گفت پاشو بریم باید جبران کنی ملیحه التماس می کرد و قسم میداد اما آرش کوتاه نمیومد و تازه تاپ ملیحه رو پاره کرد و سوتینشم به زور کند و گفت میای توی اتاق یا نه؟ ملیحه همچنان داشت التماس می کرد که آرش لخت شد افتاد روی ملیحه و داشت سینه هاشو می خورد بهم گفت این زبون حالیش نیست پاهاشو بگیر و اونم دستاشو گرفت و رفتیم توی اتاق و انداختیمش روی تخت من خواستم برم بیرون بهم گفت در اتاق رو ببند و بشین همونجا هر وقت صدات کردم میای و هر کاری گفتم انجام میدی در رو بستم و نشستم همونجا آرش کیرشو به لبهای ملیحه میمالید و میگفت بسه بسه من کوتاه نمیام امشب اینجا کون میدی تا کار شوهرت جبران بشه و خوابوندش و نشست روش و کیرشو کرد توی دهنش و میگفت هیس فقط بخور و ملیحه داشت با گریه کیر آرشو می خورد براش گفت حالا شد امشب فقط حال کن ملیحه جونم
شلوار و شورت ملیحه رو دراورد و شروع کرد خوردن کوسش اولین بار کوس ملیحه رو میدیدم یه کوس گوشتی تپلی و سفید بی مو که آرش خیلی ازش خوشش اومده بود آرش روی پهلو خوابیده بود و کوس ملیحه رو می خورد و به منم گفت که کیرشو براش بخورم کم کم صدای آه و ناله ملیحه بلند شد آرش میگفت جانم جانم ملیحه جونم جانم؟ چی میخوای؟ چی میخوای؟ و کیرشو کرد توی کوس ملیحه و گفت اینو میخوای؟ اینو میخوای؟ ملیحه میگفت آره آره می خوام می خوامش و داشت توی کوسش تلنبه میزد این تصویر رو که میدیدم واقعا خیلی ناراحت شدم تقصیر خودم بود وگرنه الان نباید جلوی چشمم خواهرم و شوهرم سکس کنن و منم هیچ کاری از دستم بر نیومد آرش آروم آروم تلمبه میزد و با ملیحه حرفای سکسی میزدن بهش میگفت بهت حال میده؟ ملیحه میگفت خیلی از ماله رضا کلفت تره دوست دارم حرفاشون مثله پتک توی سرم میزد معلوم بود هم آرش هم ملیحه از سکسشون لذت میبرن من فکر می کردم آب آرش بیاد تمامه اما اون شب من پایین تخت خوابیدم و ملیحه و آرش روی تخت خوابیدن و تا صبح سکس کردن. از اون روز دیگه ملیحه ول کن آرش نبود با هم لاس میزدن شوخی میکردن همدیگه رو دستمالی میکردن و با هم حمام میرفتن و توی اتاق سکس می کردن یه بار به ملیحه گفتم بس نیست؟ خوبه نمی خواستی؟ گفت ناراحتی برو با همون رضا تو که دوست داشتی روزهای سختی بود هووم خواهر بزرگم بود که شوهرمم کامل تصاحب کرده بود و جلوی خودم با شوهرم سکس می کرد و آرش هم توجه کمتری بهم داشت کم کم سعی کردم ازشون فاصله نگیرم و بذارم هر غلطی که دوست دارن بکنن منم میرفتم وسط سکس شون و کار رو برای ملیحه خراب می کردم به هر حال کوس من تنگ تر بود و با همین تنگی آرش رو سمت خودم می کشوندم و آرشی که فقط با ملیحه سکس می کرد الان با منم سکس می کرد و ملیحه رو بیشتر از کون میکرد اما میگفت کوس فقط کوس شیرین و اون من بودم که روی تخت بهش کوس میدادم و ملیحه روی زمین کنار تخت می خوابید کم کم ملیحه در هفته یکی دو بار میومد اونم من نمیذاشتم به آرش کوس بده و فقط کون میداد و میرفت تا اینکه با ملیحه دعوام شد اون گفت طعم هرزگی و کیر یه مرد دیگه رو تو بهم چشوندی این انصاف نیست شیرین الان اینکارو کنی دلم براش سوخت و روزهایی که اون میومد سعی می کردم تحمل کنم و اجازه بدم اون هم لذت ببره از زمانیم که حامله شدم ملیحه واقعا لذت واقعی سکس رو با آرش تجربه می کرد و تازه با رضا هم سکس داشت بهش می گفتم دو تا کمته؟
گفت نه عالیه گفتم کوفت جنده خانم گفت جندگی رو از تو یاد گرفتم اما شیرین؟ خیلی حال میده.
فکر کنم من تنها زنی هستم که خودش خواهرشو هووی خودش کرده و سکس هاشون با شوهرشم دیده و هنوزم داره می بینه میدونم منم کار بدی کردم اما اینجا خانمی هست که درک کنه؟ واقعا خیلی حس مبهم و دردناکیه که خواهرت داره به شوهرت کوس میده و تو بدون اینکه بتونی کاری کنی شاهد این اتفاقی تازه هر دوشونم این سکس رو دوست دارن و نمی خوان تمامش کنن… واقعا دردناکه واقعا…
نوشته: شیرین