داداش ! فقط با من باش !

داداشم حامی سیزده سالش بود و من ده سالم . اون خیلی خوش تیپ و خوش اندام بود و در میون دخترا طرفدارای زیادی داشت . دخترا همه دم منو می دیدن که با داداشم باشن و منم از این که به من اهمیت میدن خیلی خوشحال بودم و از این که داداشم هم خیلی هوامو داشته باشه و به خواهرش افتخار کنه راضی بودم . من و داداش صبحها بودیم مدرسه . بابا یه مغازه لوکس فروشی داشت که مامان غروبا می رفت کمکش . و چند ساعتی رو با هم بودند . در نتیجه من و داداش می تونستیم خونه تنها باشیم و اون در این چند ساعت دوست دختراشو می آورد و خونه و باهاشون حال می کرد و منم شده بودم منشی اون که واسه مریضاش وقت تعیین می کردم . من کوس خلو باش اولا حالیم نمی شد فکر می کردم داداشی فقط با دوست دختراش حرف می زنه و دل میده و قلوه می گیره و می خواد با اونا عروسی کنه . یه روز حس کنجکاویم گل کرد و از سوراخ کلید یه نیم نگاهی به درون اتاق انداختم که دیدم حامی کیرشو کرده تو کون یکی از این دخترا و اون دختره چه جور داره خودشو واسش می کشه .. از این حرکت و حالتش بدم اومد . اصلا از اون دختره هم بدم اومد . چه معنی داره چه مزه ای میده . کثافت بازیه . شلوارو بکش پایین و بکن تو سوراخ کون . اون دفعه روده ام درد می کرد یه شلنگ کوچیکو می خواستند تو کونم فرو کنند از درد داشتم می مردم . بااین حال واسه این که داداش خوشگله رو از خودم نرنجونم بازم به این کارم ادامه می دادم . هر وقت هم ازش می پرسیدم که با دخترا چیکار داری گفت باهاشون حرف می زنم درددل می کنم دو جنس مخالف نسبت به هم یه جاذبه هایی دارن -داداش خب با من حرف بزن .-تو فرق می کنی . من همیشه می تونم باهات حرف بزنم .. تا این که دری به تخته خورد و پریود شدنم شروع شد یواش یواش یه تغییراتی رو در خودم حس کردم یه تمایلاتی رو . دوست داشتم بیشتر برم این چیزا رو دید بزنم دیگه اون حس سال گذشته رو نداشتم . شاید از تماشای سکس لذت می بردم . یه روز به هر دختری که باهام تماس می گرفت به دروغ  یه بهونه ای می آوردم . جالب اینجا بود که بعضی هاشون هم می دونستن تنها دوست دختر داداش خوشگله ام نیستن . داداشی که از منم خوشگل تر و سر حال تر بود . دلم می خواست حامی با من باشه من زیر کیر اون باشم . هر چند خیلی درد داشت و تحملش سخت ولی من اون روز یه جوراب شلواری تنگ و سفید پام کردم که کون کوچولومو  بزرگتر نشون بده چون فهمیده بودم داداش از کون مخصوصا کونهای تپلی و هیکلای گوشتی خیلی خوشش میاد . اون از دخترایی که موهاشونو افشون می کردن هم خیلی خوشش میومد . من که هنوز سینه ای به اون صورت نداشتم . باید یه خورده دست می خورد تا درشت تر می شد . ولی خودمو خیلی فانتزی کرده و اون روز رفتم کنار داداشم . رفتم طرفش و یه دستی به سر و گوشش کشیدم -چیه حمیده خیلی خوشگل کردی امروز -چیه داداش خوشگل نیستم ;/; چشمت فقط غریبه ها رو می بینه .;/; -خب اون دیدمن به تو با دیدم نسبت به بقیه فرق می کنه .-یعنی نمی تونی عاشق من باشی ;/; -خب عشق به اون معنای دو تا غریبه به هم .. نه -ببینم امروز کی قراره بیاد چرا دیر کرده . -یک خبر بد مهشید مریض شده نمی تونه بیاد . رفتم روبروش و خم شدم و خواستم که مثلا از داخل میز تلویزیون یه چیزی بر دارم . این جوری دامن بسیار کوتاه فانتزی من بالاتر می رفت و جوراب شلواری کون نمای من هم به خوبی مشخص می شد . حامی دستشو گذاشت رو کونم و گفت آبجی کوچولوی من چیکار کردی . یه وقتی با همین وضع نری خیابون دوست ندارم پسرای مردم تو رو با یه دید دیگه ای نگاه کنن . -چطور تو خودت دخترای مردمو که این طوری باشن دید می زنی ;/; اون روز هی این پا و اون پا می کرد . دست به کیرش می مالید مثل معتادا شده بود . -داداش اگه دوست داری حرف بزنی خب من و تو میریم تو اون اتاق با هم حرف می زنیم -نه حمیده فقط حرف زدن نیست -پس چیه داداش بگو شاید کمکت کنم . تنهاش نذاشتم صاف تو چشای خوشگلش نگاه کردم . -خب حامی همون کاری رو که با بقیه دخترا می کردی با منم بکن . تو که میگی ترس داره بری خونه اونا و اونا دهم نمی تونن تو خونه خودشون تو رو قبول کنن . پس فقط همین جا میشه . یه فکرایی تو سرم داشتم که همه چی بستگی به این داشت که امروز منو بگاد و مزه بگیره اون وقت من می دونستم و اون . مگه ول کنش بودم ;/;  دم همه دخترا رو قیچی می کردم . داداش دارم مال بقیه باشه ;/;  تا خالا بچه بودم و نمی فهمیدم و عقلم نمی رسید ولی ازحالا به بعد نباید سرم کلاه بره . روزمین خم می شدم فقط کونمو نشونش می دادم . -بازم گیر داد به جوراب شلواری من .-داداش دست بزن به این قسمت باسن ببین نازکه ;/; دست گذاشت روش و گفت این که از پشت سوراخاش کونت همه رو نشون میده . جورابو کشیدم پایین تا زیر کون گفتم حالا داداش پوست این قسمت زیر جورابو با این قسمت لخت کون مقایسه کن ببین زیاد فرق ندارن ;/; کف دستشو گذاشت روکونم . حس کردم که میخوام دراز شم . دیدم دوباره داره دستشومی گردونه منم کونمو می گردوندم . -داداش اگه متوجه نشدی پایین تر بکشم -حمیده خیلی بزرگ شدی .-چشم بزرگون تنگ بود .حالا کجاشو دیدی -فعلا که دارم می بینم . -داداش به نظر تو من چقدر بزرگ شدم . با کمال پررویی بلوزمو در آورده گفتم یه نگاهی به شکمم بنداز .اسم سینه رو نبردم .-اوخ کوچولو سینه هات اندازه یه گردوست .-داداش دوست دارم اندازه یه هلو شن . یه دستشو گذاشت رو یه سینه ام و لباشو حلقه کرد دور یکی دیگه . سست سست شده بودم و در جا بیحال شده و کمرم خم شد . حامی شروع کرد به مکیدن سینه هام .. نمی تونستم خودمو کنترل کنم . -حمیده اگه دوست داشته باشی من این سینه هاتو دوسه ماهه اندازه یه هلو می کنم فقط به بابا مامان چیزی نگی . -داداش آخرش نگفتی جوراب شلواری من چشه . دستشو گذاشت رو کونم و یه خورده رفت اون وسط تر و رو کوسمم دست کشید . حس کردم یه بخار ها و خیسی هایی رو کوسم نشسته . -حمیده خانوم شدی ها . امکان نداره بذارم با این جورابا جایی بری . -داداش تو حسودیت میشه من حسودیم نشه ;/;-منظورت چیه ;/; فوری موضوع رو عوض کردم . قبل از این که سردشه دستمو گذاشتم روکیرش و گفتم حامی این چرا باد کرده . ببینم تو هم بزرگ شدی ;/; خیلی بیحال تر از اونی شده بود که من فکرشو می کردم . از پشت در دیده بودم که دخترا چه جوری کیرشو میذارن تو دهنش . یکی دوبار داداش میخواست آب کیرشو بده اونا بخورن ولی دخترا چندششون می شد . شاید منم یه همچین حالتی داشتم ولی کیر حامی رو گذاشتم تو دهنم و واسش ساک زدم . اونم چیزی نگفت و اونقدر ساک زدم که آبش ریخت تو دهنم بااین که یه مزه تند و یه خورده شور می داد ولی همشو خوردم . -حمیده تو آب کیر داداشتو خوردی;/;  -چون دوستت دارم داداش عاشقتم . -ببینم از کون دادن که نمی ترسی .. نه .. نه .. اگه کیرتو بکنی تو کونم قول میدم که این جوراب شلواری رو بندازمش دور هر جور که تو بخوای بگردم . گل از گل حامی شکفت . یه قوطی کرم بر داشت و با اون کون منو چرب کرد و سوراخشو حسابی نرم کرد . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . دستاشو گذاشته بود رو سینه هام -داداش یواشتر یواشتر اولین بارمه می ترسم . ولی اون با مهربونی کیر کلفتشو طوری کرد تو کونم که با این که اول خیلی دردم گرفت و به خودم می پیچیدم ولی به هر مکافاتی بود عادت کردم طوری که هر بار که کیرشو ازکونم می کشید بیرون ازش می خواستم که دوباره فرو کنه توش . -حمیده چقدر کون داغی داری . چقدر باحالی . باحال تر از بقیه دخترا . -داداش پس با من باش -آخه اونا نمیذارن عادت کردن . -منو دوست نداری ;/;-چرا حمیده -باشه هر طور تو بخوای حامی . ولی تودلم گفتم یه جوری خوارتو بگام که خودت نفهمی از کجا خوردی . اون روز برای اولین بار آب کیر یه مرد رو تو کونم احساس کردم . داداش تو کونم آب ریخت . بعدش کوس منو هم لیس زد که این بیشتر از هر چیز دیگه ای به من مزه داد . اون روز بعدش می خواست با یکی دیگه باشه و من باید سماق می مکیدم . خودخواه وقتی خودشو خالی می کرد دیگه نمی تونست به فکر من باشه . دوسه روزی رو گذاشتم وضع به همین صورت پیش بره . یه روز صدامو عوض کرده و به مامان تو مغازه زنگ زده و از طرف یه دختری مثلا اعتراض کردم و این که خونه بعد از ظهر ها همچین جریانی بر قراره جلو پسرتونو بگیرین . دختر نوجوون دارین از راه به در میشه . مادر که علاقه شدیدی به حامی داشت و اونم پسر خوشگلی بود و می ترسید که دخترا گولش بزنن سراسیمه اومد خونه . اگه بی خیال میومد دختره خودشو می رسوند پیش من و حامی خودشو مرتب می کرد یا اصلا مامان فوری نمی رفت اتاق اون ولی اون روز مامان غافلگیرشون کرد . چه الم شنگه ای چه سر کوفتی و منتی ! تا چند روز باهاش حرف نزد . منم رفتم داداشو دلداری داده و گفتم ناراحت نباش این دخترا همشون کلاه بردارن هر وقت باشه باید خواهرتو داشته باشی . روز اولی که دیگه این جریاناتو تعطیل کرده بود با ساک زدن کیرش حالشو جا آوردم و بعد بهم گفت که ته دلش خوشحاله که از شر همه اونا خلاص شده .. فقط ازم خواست که همیشه مال اون باشم و دوست پسر نگیرم . ما به هم قول دادیم تا زمانی که ازدواج نکرده باشیم همدیگه رو تامین کنیم و بعد از اون هم حق خواهر برادری رو ادا کنیم . به نظر شما شیطون هم گول زنو خورده که از بهشت رونده شده ;/; .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا