دختر خاله حشری کون قلمبه

باسلام وخسته نباشید خدمت دوستان شهوانی عزیز داستانی می‌خوام بگم واسه سال ۹۹جریان ازاین قرار بود ک من ۱۸سالم بود سال اخر دبیرستان دخترخالمم ک اسمش سارا باشه سال ازم کوچیک تربود تو این داستان هیچ اسمی رو به جز دخترخالم ذکر نمیکنم واسه بگا نرفتن اوایل پاییز بود ک دیدم سارا تلگرام نصب کرده جویین زد منم رفتم پیوی لیس زدن بعد یه هفته مخشو زدم که میشد گفت همو رل هم می‌تونستیم گذشت اوایل آذرگفتم قرار بزاریم بیرون همو ببینیم گفت روزای سه شنبه ساعت یازده تعطیل میشه تا یک منتظره سرویسه می‌تونه بیاد بیرون منم موتور رفیقم گرفتم رفتم دنبالش گفتم کجا بریم اونم گفت از دوستش شنیده فلان جا که بیرون شهره جای خوبیه هر هفته با دوست پسرش میره اونجا همکلاسیش مام رفتیم جاده ماشین خور نبود با موتور تا بالای یه تپه که راه داشت رفتیم بعد کمی کصشر لب گرفتم ازش دیدم پایس دستمو بردم کص کونشو میمالیدم چرخوندمش شلوارش چون لباس فرم بود راحت پایین امد کیرم دراوردم دید خوشش امد ولی ترسیده بود می‌گفت بزار واسه ی وقت دیگه منم که این حرفا حالیم نبود توف انداختم رو کیرم مالیدم به سوراخ کونش بهش گفتم خم شو کونتو با دست باز کن خیلی حرف گوش کن بود همین کارو کرد دستامو بردم ممه هاشو گرفتم محکم که فرار نکنه فشار دادم یه جیغی زد گفت که در بیارم درد می‌کنه من اصلا چیزی نمی شنیدم فقط تلمبه میزدم اونم دیگه ساکت شده بود دوربر نگا میکرد استرس داشت کسی نیاد منم کیرمو تا ته تو کونش میکردم توحس بودم که ابم آمدم همونجا خالی کردم دیدم جیغ زد گفت این چه کاری بود الان تو بیابون چه خاکی تو سرم بریزم کمی با دستمال خودشو پاک کرد آوردم درمدرسش پیادش کردم رفتم موتور رفیقم دادم بهش حدود یه ماهی گذشت اول زمستون تو این مدت خیلی بهم وابسته شدیم که یه روز سر ظهری گفت مامانش اینا می‌خوان برن خونه داداشش اون باهاشون نمیره گفت غروب بیا خونمون منم که تو کونم عروسی بود دوش گرفتم پشمارو زدم یه گرمی شیره گرفتم اندازه ی بمبی انداختم بالارفتم محلشون زنگ زدم بهش حدود ساعت شیش بود هوا تاریک شده بود گفتم دربازکن رفتم تو در که بستم دیدم که خوشگل شده ساپورتی پوشیده بود کونش افتاده بود بیرون داشتم سکته میکردم چسبوندمش به دیوار مثل وحشیا لباشو می‌خوردم گفت دیونه بیا بریم خونه مگه دنبالت کردن رفتیم شروع کرد به آشپزی منم از پشت چسبیدم بهش کیرم راست راست مثه سنگ حدود۱۶سانتی میشه کلفتیشم معمولیه چون شلوار راحتی پوشیده بودم خوب قد کشیده بود میمالوندم ب کونش اونم او حس بود چشاشو بسته بود می‌گفت نکن دارم غذادرست میکنم که یهو زیر گاز خاموش کردم بغلش کردم بردم تو اتاق خوابش انداختمش روتختشو هودی خودم با تیشرت شلوار همرو کندم اونم می‌خندید می‌گفت چه عجله داری لباسای خودشم کندم به به پشت خوابوندمش رفتم رو سینه لبشو گردن همه روکبود کردم اونم فقط ناله میکرد از نافش شرو کردم به خوردن تا رسیدم به کصش ک ارضا شد پاهاشو کش میداد چشاش سیاهی میرف گفتم نوبته منه کیرمو بردم جلو گفتم بخور پنج دقیقه ای خوردن چرخوندمش کونش امد بالا داگی گذاشتمش توف انداختم رو سوراخ خوشگلش کیرمو مالیدم بهش با دستام محکم گرفتمش ک فرار نکنه الان دارم میگم شق درد گرفتم یهو زدم جا واسش با دستش جلو دهنشو گرفت ی جیغی زد گفت لاشی یواش من دیگه چیزی نمی شنیدم فقط تا تخمام میکردم تو کونش تلمبه میزدم ده دقیقه همینطوری کردم دیدم ابم نمیاد شیره کمرو سنگ کرده حالمم داشت بهم میخورد فشارم پایین بود ک گفت چته رنگت سفید شده غش نکنی گفتم نه اوکیم چند تا تلمبه دیگه زدم گفتم همون حالت دراز بکشه لایه کونشو باز میکردم تلمبه میزدم اونم دیگه شل کرده بود چون تو خونم بود با خیال راحت لذت میبرد کشیدم بیرون گفتم اینجوری نمیاد داگی وایسا اونم داگی شد چشم ب کصش افتاد دیگه مغرم کارنمیکرد کصشم خیس خیس کیرمو مالیدم بهش یهو تا خایه کردم تو کصش ی جیغی زد گفتم الان همه همسایه ها میریزن اینجا خودشو کشید جلو ی سیلی زد تو گوشم داشت از درد به خودش می‌پیچید میگفت بدبختم کردی فلان منم شروع کردم به اروم کردنش میگفتم من که میگیرمت از چی می‌ترسی کنی آروم شد راضیش کردم باز میگفتم شبمون خراب نکن کیرمم کمی خونی شده بود پاک کردم خوابیده بود دوباره مالیدمش لایه کون نرمش تاراست شد دوباره داگی گذاشتمش شروع کردم تلمبه زدن تو کصش میگف میسوزه منم اون موقع واسم مهم نبود فقط می‌گفتم آبم بیاد کصش مث تنور بود داغ داغ تنگم بود ده دقیقه ای کردم توکصش دیدم داره میاد کشیدم بیرون کردم تو کونش بهش نگفتم همه ابمو ریختم تو کونش بیحال افتادم رو تخت حس میکردم همه جونم کشیده بیرون اونم دیگه دردی نداشت امد روسینم دراز کشید می‌گفت خوب پردمو زدی بیچارم کردی منم می‌گفتم اول آخر واسه خودمی کمی با کونش بازی کردم مالیدم رفتیم شام درس کرد خوردیم رفتیم حموم دیدم سارادوباره به خارش افتاده کونشو توحموم میمالید بهم راست کردم ی سکس توپم اونجا کردیم دیگه داشتم بیهوش میشدم هنو نعشه هزار بودم آبم که امد ریختم تو دهن روسینه هاش امدیم بیرون دیدم گوشیش زنگ خورد زن عموش بود چون شب مامانش اینا نبودن اون قرار بود بیاد پیشش تا تنها نباشه منم کمی کون بزرگ نرمش مالیدم رفتم تو کوچه ک بودم حس میکردم همه دنیا روبهم دادن چون اولین سکس کاملم بود واقعا حال کردم دیگه گذشت رابطمون خوب بود هر وقت موقعیت میشد همو ارضا میکردیم خیلیا به رابطمون بو برده بودن یه سالی گذشت مدرسه من تموم شده بود دنبال کار بودم خیلی بهش وابسته شدم واقعا عاشقش بودم که فهمیدم پسر عموش که ده سالی ازش بزرگ تربود باهاش لاس میزنه مخشو زده کم کم با من سرد شد بهونه الکی میاورد که ما به درد هم نمی‌خوریم فلان کات کرد باهام دوماه بعد پسرعموش که بابای پولداری هم داشت وضعشون عالی بود رفت خواستگاری دوماه بعد عقد عروسی دیگه خبری ازش نداشتم حالم خیلی بد بود یه مدت افتادم تو چت بازی نعشه بازی بهزور خودمو کشیدم بیرون اونم بعد یه سال طلاق گرفت شوهرش شیشه میزد پدر پسره هم دیگه گردنش نمیگرفت اینم مجبور شد طلاق بگیره ی مدت دعوا داشتن با عموش اینا گذشت تو هرمهمونی میومد پیشم بحث می‌انداخت یه بار گفت هنوز دوسم داری منم گفتم اون همه عشق الان نفرته دوست دارم کونت بزارم ولی حسی بهت ندارم رفتم دیگه هیچی واسم مهم نیست سعی میکنم به هیچ دختری وابسته نشم چون واقعا همشون بی وفاان.این داستان کلمه به کلمش راسته باتشکر ناشناس

نوشته: ناشناس

دکمه بازگشت به بالا