دختر دایی کوچیکم
سلام به عنوان مقدمه بگم اسم من آرمینه و آدم درونگرایی هستم و این داستان برای 18 سالگی من بود الان 23 ساله هستم و این داستان کاملا واقعیه
داستان از اونجایی شروع شد که من معمولا جرات رابطه داشتن رو نداشتم با اینکه خیلی از طرف دور وریام بهم پیشنهاد میشد و بیشتر اهل خود ارضایی بودم و خود ارضاییام بیشتر بخاطر آدمای ناشناس نبود و بخاطر عمه ها و خاله ها و دختراشونو کلا خانواده مادری و پدری اینا خود ارضایی میکردم از خودم بگم قدم 184 وزنمم متعادل و بدنسازیم در حد اینکه وقتم بیخود نره کار میکنم. بیشتر ما خانوادمون خیلی مذهبیه ولی من زیاد اینطور نیستم یک روز که مهمون داییم اینا بودیم که داستان در مورد دختر دایی کوچیکم هدیه 17 ساله با پوست سبزه و پاهای ظریف و قیافه خوشگل کون جمع و جورش که بنظر خیلی تنگ بنظر میرسید که اونجا بود که داستان ما شروع شد من زیاد اهل حرف و گپ زدن نیستم و معمولا با پسرای خانواده میگردم و گرم میگیرم و معمولا جذب همه نوع دختری میشم و جق میزنم به یادشون خلاصه بگم اینطور منظورم از درونگرایی اینطور چیزیه و داستان ما اینطور شروع شد که تو گروه خانوادگی واتساپمون بحث و حرف میشد باهم حرف میزدیم که یکروز در رابطه با درس و این چیزا بهم پیام داد من درسم زیاد خوب نبود ولی هر سوالی میپرسید از طریق گوگل یا گام به گامی چیزی جوابشو میدادم تا بحثمون کشش بیشتر باشه و خلاصه همینطور پیش بردم تا وقتی که دیدم خیلی راحت شدیم پیش هم و همه چیز غیر از درسم تو بحثمون هست ولی من چون خیلی خجالتی بودم بحث این چیزارو باز نمیکردم و خیلی هم با این خودارضایی میکردم خلاصه یروز دیدم بحثو کشوند به عشق و عاشقی ولی من جرعت نمیکردم بازم بحثو باز کنم و اولین رابطمو شروع کنم که دیدم ی شب پیام داد بم که بریم بیرون از این حرفا دیگه منم گفتم اگه میخایش پاتو بزار جلو و داستان ما شروع شد و رفتیم کافه و گپ زدیم خلاصه از این حرفا که دیدم دختره خیلی خوشش از من میاد و ی شب بم پیام داد و خودشو راحت کرد منم بش گفتم که خوشم میاد ازت ولی جرعتشو ندارم و میترسم بفهمن بقیه ولی بهم جرعت داد و خلاصه وارد رابطه شدیم تا ی مدت بیرون زیاد میرفتیم و گاهی خونشون خالی بود میرفتم و اونجا کلی لب ازش میگرفتم ولی جرعت نداشتم که یروز بم پیام گفت پاشو بیا خونمون خالیه تا فردا پدر و مادرش با خواهراش رفته بودن مسافرت و منم سریع رفتم حموم و بدنمو تمیز کردم و گفتم حالا که وقتمون زیاده بهتره دیگه امروز بکنمش خلاصه پاشدم رفتم خونشون و یک ساعتمون به خوشگذرونی این چیزا رفت که من شروع کردم لب گرفتن ازش با ولع بیشتر و میخوردمش دیگه خودشم فهمیده بود میخوام لباسشو در آوردم ممه های کوچیکی داشت ولی شروع کردم به خوردنشون ناله های ریزش به گوشم میرسید و تحمل منم سر اومده بود دستشو گذاشت رو شلوارم و دید کیرم شق شده یه خنده ریزی کردو کشیدش پایین و یکم برام جق زد بعد شروع کرد به خوردن زیاد خوب نمیخورد و یکم کارن به زور کشید و زور میکردم تو دهنش اذیت میشد ولی من توجه نمیکردم و تا آخرش میخاستم برم تحملم سر رسیده بود شلوارشو کشیدم پایین عجب کصی موهاش کم بود ی رنگ متمایل به صورتی و تنگ بود و ی کون خیلی تنگ میون اه ناله هاش میخاستم بکنم تو کصش که گفتم شاید پرده داشته باشه خودشم نمیدونست میخام بکنمش ولی کم کم راهش انداختم و نمیخاست از کون بده که بهش گفتم امروز برای ساک نیومدم و میخوام بکنمت هرجور شده یکم دست و پا زد دید فایده نداره و رضایت داد و میخاستم از کون بکنمش ولی خیلی تنگ بود ولی دیگه چاره ای نداشتم و شروع کردم به خوردن هم کصش و کونش کونشو با ولع میخوردم و حدود 10 دقیقه کونشو خوردم و کم کم جا باز کرده و سر کیرم که تقریبا 15 سانت بود رو گذاشتم توش که یه عاح بلند کشید خیلی تنگ بود واقعا و سوزشش خیلی اذیتش میکرد ولی من اهمیت نمیدادم نزدیک 5 دقیقه همینطور موند تو کونش و یکم بی حس شد و شروع کردم به تلمبه های ریز همراه با بوس کردن و قربون صدقش رفتن برای اینکه آروم بگیره نزدیک 2 دو دقیقه ریز تلمبه میزدم که دیدم آبم نزدیک بود که بیاد و دیدم داره لذت نمیبره و جا باز کرده منم خوشم نمیاد و دیدم که جا باز کرده قشنگ درازکردم و دو دستشو گذاشتمو لمبه های کونشو بگیره نگه داره و منم کم کمش یکم دیگه آبم میومد و شروع کردم محکم تلنبه زدن و قربون صدقش میرفتمو ولی صداش خیلی بلند بود در دهنشو گرفتم و محکم تر میزدم به طوری که دست و پا میزد و خودم با دستام کونشو گرفته بودم و محکم میکردم توش و اینکار نزدیک به 1 دقیقه طول کشید. که یهو آبم اومد اومد و کشیدم بیرونو ریختم رو کمرش که از شدت داغیش اذیت شد کونش خیلی باز شده بود پاشدیم جمع جور کردیم یکم لب ازش گرفتم ولی زیاد محل نمیداد و منم دیدم اینطور از خونشون زدم بیرون و دیگه از اون ببعد باهام یه کلامم حرف نمیزد و از همه جا بلاکم کرد و جواب سلامم نمیداد بخاطر برخورد بدم بود و انتظار داشته مهربون تر باشم ولی دیگه کنترلمو از دست دادم و تقصیر من بود کاملا
ممنون
نوشته: آرمین