دختر عموی وحشی (۱)

سلام و عرض ادب خدمت عزیزان خوبم دوستان عزیز…آرمان هستم ۱۹۰قد و۱۰۰کیلو وزن.تا دلت بخواد خوش کیرم رک بگم.خدادادیه.اصلا هیچوقت سیاسی نبوده و نیستم.اصلا حوصله این کوسشعرها رو هم ندارم.ولی ماجراهای من همه زندگی نامه وخاطرات خودمه.و کم و کاستی نداره.یه سری بدشانسی و خوش شانسی های عجیب و غریب،،در ضمن اسامی و بعضی موارد کم مستعاره…سال۸۸بعداز انتخابات همه یادشونه که چی بلبشویی شد بقولی اغتشاشات شد.اون موقع خونه ما فردیس کرج بودمن۲۵ساله بودم و مجرد در آستانه کار و ازدواج…من تازه لیسانس فیزیک گرفته بودم و اون موقع کلاس خصوصی خوب داشتم و درآمدم برای مجرد بد نبود.ولی دوست داشتم استخدام بشم.خودم طالب دختر داییم بودم اما بابام دختر عمو رو برام مدنظر داشت.مادرم براش فرقی نمی‌کرد.میگفت فقط عروس باشه.ولی دختر داییم مشهد بودن.البته چون عموم پولدار بود.خیلی وضع مالیش از بابام بهتربود‌‌‌…تولیدی داشت.پرسنل زیاد داشت پسر هم نداشت.بابام میخواست اون ثروت به ماهم برسه.چرا چون که حق خودش هم میدونست.میگفت چون مجبور بوده حقشو اون زمان فروخته برادرش.اون میدونسته که این داداشش پول لازمه نداده بهش.بجاش سهمش رو خریده،بز خر هم کرده.میخواست منو بندازه به داداشش.البته من درس خونده و خوشتیپ بودم.ولی دخترش نوشین حتی دیپلم هم نداشت.حتی میگن گواهینامه رو هم بزور گرفته بود با پارتی بازی.من هنوز۴۰۵قراضه بابام رو سوار میشدم.اون همون موقع خودش زانتیا داشت.عمو که شاسی داشت.ولی خیلی زن عموی خوبی دارم.مهربون و خانوم.شب بود خونه ما توی خیابون اصلی بود.خیابونها هم داشت بدجور شلوغ میشد فحش و شعار و…بماند دیگه…عموم اینا فک کرده بودن تهران اینجوریه اومده بودن خونه ما نگو اینجا بدتر بود.‌ماشین‌ها بیرون بود.حیاط خونه ما بزرگ.همه رو آوردم داخل‌مادرم گفت آرمان بدو تا مغازه نبسته نوشابه بگیر با یک بسته نون.دوییدم اون سمت خیابون هایپر مارکت بود‌.ولي باور کنید هنوز پول نداده بودم جماعت ریختن توی خیابون ما شد.ظهر عاشورا.باسنگ چوب وچماق تا دلت بخواد همه چی رو شکستن و غارت کردن.آخه نصف اون جماعت لات و لوت بودن.برای دزدی یا بقولی از آب گل آلود ماهی میگرفتن.آقا ماهم توی مغازه با پرسنل خودمون رو قایم کرده بودیم.یک کمی که جو آروم شد‌مأمورا ریختن و تا دلتون بخادکتک زدن وبازداشت کردن‌.من بدبختو هم بایک کیسه نایلونی که داخلش نوشابه دوتا یک بسته نون بود بازداشت کردن.مثلا مدرک جرم گرفتن.آقا چند روزی حسابی حال منو گرفتن .کمکم اوضاع آروم شد.ونگو خانواده دنبالم بودن.بالاخره ثابت شد من خونه مون روبرو بوده اومدم خرید اونجا موندم.دوربینها هم ثبت کرده بودن.ولی فقط بگم همچی بود که کونم نذاشتن.چند وقتی گذشت منتظر استخدام آموزش پرورش بودم.که حتی حق التدریسی هم استخدام نشدم.پشمام فر خورده بود‌آخه منه بدبخت که کاری نکرده بودم.سابقه سیاسی هم به کونم بستن.توی این گیر ودار چون کلاس خصوصی داشتم اندازه خودم پول درمی‌درمیاوردم اما کافی برای زندگی نبود.اونم دختر عموی فیس و افاده ای من.رفتم خونه دیدم همه جمعند و خانواده عمو هم بودن و عمو رک گفت پسر جان دختر عموت خواستگار داره اگه نمیخوایش بدمش یارو.من ساکت بودم بابام بلند گفت مبارکه.دیگه گفتن برین صحبت کنید با هم سنگاتون رو وا بکنید. گفتم بیا بریم بالا اتاق خودم روی پشت بوم یک اتاق بزرگ که نه یک سوئیت خوشگل برای خودم ساخته بودم و با جیمی سگ قشنگم و چندتا کبوتر اونجا زندگی میکردم.رفتیم تا رسیده نرسیده نوشین خانوم سیگار درآورد و با فندکش روشن کرد و بمن هم تعارف کرد.گفتم نمیکشم.ولی توهم ترک کن.گفت الان بگم من که۲۰سالمه۶ساله سیگار میکشم و نمیتونم ترک کنم.خرجش باخودمه. تو نمیخواد هزینه این چیزها رو بدی.راستش من ازت خوشم نمیاد فقط چون بابام مجبورم میکنه میخوام باهات ازدواج کنم. گفتم اتفاقا من هم مثل تو هستم بابام بیشتر از من دوستت داره.خندید.گفت ببین آرمان بیا باهم قرار بزاریم من بامهریه۱۴تاسکه زنت میشم ولی بعد یکسال میرم خارج طلاقم بده.پول مهریه رو خودم بهت میدم پولم بهت میدم.فقط کاری به کار هم نداشته باشیم.گفتم نمیشه آبرو داریم.تو میخوای فقط رسمی باشی هر کاری کردی بگی شوهر دارم.گفت آفرین.خوب زرنگی.گفتم نه نمیشه.خلاصه که چند تا پیشنهاد مالی خوب بهم داد و من یکی رو انتخاب کردم و رفتیم پایین.با پدرش صحبت کرد وباهمون۱۴تاسکه بخرج عموم با جهیزیه خوب وبا کادوی درجه یک عمو.ویک عروسی بزرگ با اون همه کادو که بابام بالا کشید و فقط پول پیش خونه رو داد داماد عمو شدم.شب اول بود بعد مهمونی توی خونه بزرگ عمو سوییت نوشین بودیم پایین فقط مامان و باباهامون بودن خانوم لخت شد پرده نداشت میگفت حلقوی هستم.گفتم این اینقدر گشاده که کله ادم توش جا میشه خندید چی بگم دیگه.خودم خواسته بودم.تا من لخت شدم کیر گنده منو دید گفت ایوالله پسرعمو تاحالا کجا بودی قربون شومبول طلای شوهر خودم برم چقدره.ایوالله.لاتی بود برای خودش.

بی پدر یک ساکی برام زد که نگو دو دقیقه ای آبم اومد.گفت ای وای لقی که.گفتم لق چیه دیوونه اول بارمه. من فقط فیلم دیدم جق زدم.مست خندید گفت پس تو باکره ای نه من.رفت یک قرص آورد بهم داد.گفت بخورش.بعد هم خودش مشروب داشت یک نیم لیوان بهم داد.من قبلنا خورده بودم ولی اینقدر یکجا نه.مجبوری خوردم که نگه چقدر پاستوریزه است.ولی عجب بدنی داشت.سفید و سینه گنده ولی ۲۰سالش بود معلوم بود زیاد داده چون سینه هاش لق بود کوسش گشاد.گفت حیف این کیرت نیست به این گندگی ازش کار نکشیدی.ولی ازین به بعد خودم میدونم باهاش چیکار کنم. بعد چند دقیقه گفت نوبت تو.گفتم چیکار کنم. گفت بیا کوسمو بخور دوست دارم.اولش اکراه داشتم اما وقتی دیدم اون حتی آب کیرمو هم خورد.منم شروع کردم خوردن.ولی مست بودم اونم همینطور.کله هامون داغ داغ.کیرم شق شق شده بود‌داگی کرد گفت با قدرت بکن.هیچچی دیگه کیرم رفت توی کوسش تازه فهمیدم من تاالان از چه نعمتی محروم بودم‌.تمام کیر فرو شد داخلش.مست تر میشدم کله ام داغ تر شده بود.به چی بگم قسم که ملت پایین منتظر عروس داماد بودن.ما مشغول سکس.یکجور توی کوسش تلمبه میزدم که کیف می‌کرد.جیغ میزد.نگو اونها فک میکردن دردش میاد.ولی این مث خر کیف می‌کرد.بیشتر از ۲۰دقیقه کوس میکردم.من که تاالان کوس نکرده بودم وفیلم که میدیدم ۵دقیقه نشده آبم میومد.نزدیک۲۰دقیقه رگباری تلمبه میزدم.دهن کوسش اندازه دهن خودش باز مونده بود.برگشت فرغونی توی بغلم.لنگا بالا لب تو لب چقدر حال میداد.چشمای قشنگش شهلا بودن.مست بود برق میزد چشماش لب میداد وکوس میداد.میگفت لامصب تا الان کجا بودی،چقدر بابا میگفت شوهر بهتر از آرمان گیرت نمیاد من باور نمیکردم.بکن شوهر خوشگلم بکن کوس دختر عمورو. مال خودته بکنش.لامصب روحیه هم میداد.من هم می بردمش بیرون تا ته محکم کردم داخلش اونم جیغ میزد.چنددقیقه بعد آبم اومد.ولی حواسم جمع بودکه توش نریزم ریختم روی شیکمش.پرتاب شد تا توی صورتش خندید.گفتم من همیشه بار دوم آبم کمتر بود این دفعه بیشتر شد.گفت خوشگل پسر قرصش اصله.یکدونه اش۵۰۰آب خورده…خلاصه که با خجالت رفتیم پایین و کم کم داشتم حواسمو جمع میکردم.وقتی بابا مامان رفتند‌به عمو گفتم ولی فک نکنی هالو گیر آوردی ها عموجان.دخترت کارکشته است.سرشو پایین انداخت.گفت همین که آبرومو نبردی پیش بابا مامانت برات تلافی میکنم.خداییش چند روز بعد یک پارس صفر بنام خودم برام گرفت.گفت نده بابات چون ازت میگیره مث کادوها میشه دادم بهش که بهت بده برداشت برای خودش.گفتم اشکال نداره بابامه دیگه.گفت دمت گرم برعکس داداشم تو بی معرفتی. هوای نوشین رو داشته باش.بهت میرسم.این مال برای شماهاست.گفتم ولی نوشین سیگاریه مشروب خوره لاته.از من توقع نداشته باش که آدمش کنم.فقط اسمم روشه.اون بهم باج نمیده.گفت میدونم ولی فقط برای آبرو باش.گفتم چشم.استخدام تولیدی خودش شدم.کوسکش کار خر رو ازم میکشید.حسابداری خرید هاش همه با من بود فقط فروشش با خودش.میدونست که من توی کارم لایی کشی ندارم.ولی کوس باز تیری بود.بی پدر زن به اون خوشگلی داشت دوستهای دختراش رو می‌کرد.چند تا از رفیقای نوشین دائم ویلا پیشش بودن.زن عموم طفلی۴۰سالش نبود.و خیلی خیلی زیبا بود.همین دخترش هم مث خودش بود.ولی دریدگیش مث باباش بود.شبها نگم هرشب.ولی یکشب درمیون.کوس میکردم.سیرهم نمیشد قرص بهم میداد.بالای۲۰دقیقه میگاییدمش.چون کیرم کلفت و بزرگ بود.خوشش میومد.نمیدونم چی میداد که خون بیشتر می‌رفت توی کیرم و گنده تر میشد.دوماه نبود که توی کارگاه بیهوش شدم بردنم.بیمارستان.گفته بودن سکته قلبی کرده.آقا الکلی الکی سکته ای شدم.تا به دکتر قضیه رو گفتم.گفت مرد حسابی از اون قرص فقط ماهی گاهی یکبار باید مصرف کنی نه هفته ای چند بار.گفت فقط ورزش و داروی تقویتی و استراحت.اصلا اون قرصها ممنوع.گفتم چشم.برگشتم خونه فقط به توصیه پزشک عمل کردم.به حرف نوشین هم گوش ندادم.یک ماه گذشت گفت رک بگم آرمان من دختر حشری وداغی هستم از وقتی که باتو ازدواج کردم اصلا باهیچکسی سکس نداشتم.چون هم خوشتیپی هم شوهرمی هم خوش کیری.خوبم میکنی.راضیم ازت.ولی بخدا الان دلم کیر میخاد زیادم میخاد.اونشب کردمش کم هم نکردم ولی راضی نبود.باخوردن و دیلدوی خودش کارش راه افتاد.تقریبا حالم خوب شده بود.خداییش عمو ونوشین برام خیلی هزینه کردن.کلاسهای ورزش وداروهای تقویتی.زن عمو با دم نوش. یک شب نوشین گفت آرمان بیا روی تراس.رفتم اونجا با چیزی که دستش بود.که فهمیدم پایپه فندک زیرش شروع کرد کشیدن‌.هرکاری کرد نکشیدم.ولی خودش کشید بعدشم رفت فضا و چرت و پرتش شروع شد.اون شب با هر گیر وگوری بود کوس وکونش وگاییدم.اولین بارم بود کون میکردم چقدر لذت داشت.وقتی می داد یک‌جوری باهم صحبت می‌کرد حال میداد که نگو نپرس.ولی من فردا صبحش که سر صبحونه بدهم به عموم گفتم هم زن عمو.گفتم این معتاده شیشه هم میزنه توهمی هم هست.زن عمو گریه کرد ولی عمو فقط سر خر رو تاب میداد.

چند وقت بعدش کم کم دیگه توی تمام خرید و فروش و همه کارهای عمو وارد شده بودم.خانوم دلش بچه می خواست گفتم چرت و پرت نگو تو معتادی بچه میخوای چیکار.لج کرد بهم بد فحش داد ادای لات‌ها رو در آورد حتی روم چاقو کشید میزنمت فلانت میکنم.گفتم نوشین نزار من دیوونه بشم گوش نداد‌خودش اول حمله کرد.باچاقو هم حمله کرد.یکجوری زدمش صدای سگ میداد.مادرش جرات نکرد بیاد جلو.عمو اومد گفتم بخدا دخالت کنی یک‌جوری میزنمت که گوه پخته پخته بالا بیاری.کوسکش دختر جنده معتادت رو بهم انداختی هیچچی نگفتم الان دختره جنده هرجایی دلش بچه میخواد.گفتم که تا ترک نکنه بچه خبری نیست.بدبختی دختر دیگه عمو شیرین هم داشت معتاد میشد.ولی خوب شد حساب کار دست همه اومد.تازه نوشین فهمید من دلم میخواد باهاش بد رفتاری کنم.نه که نمیتونم خودم نمیخوام.بردیمش جای دکتر آشنای خودشون بود.دکتره فهمید من زدمش.چون دماغش خونی بود توی بدنش دست و پاهاش مخصوصا زدم توی ساق پاش جای ضربه بود.زنگ زده بود اورژانس اجتماعی.اونا با مامور اومده بودن.خشونت خانگی ثبت شده بود.دماغش توش پنبه بود.عمو بیرون بود من واون پیش دکتر.مامورا که اومدن منو ببرند.بلایی سر دکتره آورد که آدم سر سگ بی صاحاب نمیاره.گفت کوسکش این شوهرمه.خودم مقصر بودم عصبی بودم‌ بهش با چاقو حمله کردم.فک میکردم بی عرضه است که هیچی بهم نمیگه.نگو دوستم داره که منو تاالان تحمل کرده چیزی نگفته.من ازین کتک کیف کردم.اونوقت تو خایمال زنگ زدی ۱۱۰.آقامن که تا اون موقع به این وکارهاش هیچچی نمیگفتم خداییش برای این بود که اصلا این برام مهم نبود.از اولش هم باهم سر پول قرار داشتیم که قبل رفتنش به خارج هرچی از عمو گرفت نصف کنیم.یعنی فقط برای پول بود حرف عاشقی نبود.که.این کوس مشنگ اشتباهی برداشت کرده بود.تازه فکر هم کرده بود من بی‌عرضه هستم و نمتونم درگیر بشم ولی من بی خیالی طی میکردم میگفتم پول روعشقه کار رو عشقه داشتم جای عمو پولدار میشدم.بابام برام خونه اجاره کرده بودعموم کرایه اشو میدادولی اصلا اونجانبودیم دایم خونه عمو بودیم که بعدچندماه دیگه خونه رو پس دادیم بابام میخواست پول پیشش رو ازم بگیره عمو دعواش کرد داد خودم.چون داشتم پولدار میشدم برام این چیزها وکارهای این مهم نبودخرج خونه همه با عمو بودحتی نوشین پول تو جیبی از باباش میگرفت نه ازمن…بعدشم یعنی بچه فردیس و سرآسیاب کرج باشی سالی چندتا دعوا نکرده باشی که کرجی نیستی.من درس خون بودم اما خیلی هم رفیق باز بودم و هستم.توی کف کوچه بازار بزرگ شدم دیگه.فقط چون بابام پولدارتر از بابای رفیقام بود بیشتر مواظبم بود.پرونده نداشتم.ولی شهربازی دوست داشتم.تازه داییهام همه کوسخول وقلچماق هستن.یکیشون سن وسال دار تره که دخترشو میخوام مشهده.بقیه اسمی پردیس هستن.بعدا فهمیدم که چون دایی کوچیکه احمق توی اغتشاشات بوده فهمیدن.فک کردن من بدشانس هم با اون بودم.باور نمیکردن.ولی چون بابام چندساله با اون قهره ما رفت و آمد باهاش نداریم.طی تحقیقات دیگه بیخیال من شدند.خلاصه کلام که عمو و من از رفتار دخترش شوکه شدیم و کف کردیم.مامورا صورت جلسه کردن و طبق کلام عروس خانوم معلوم شد خودش دعوا رو شروع کرده ومقصره.امضا واثر انگشت گرفتن رفتن.موقعی که ازپیش دکتر میومدم بهم اشاره کرد برگرد،رفتم پیشش گفت پسر جان این دختره توهمی و دیوانه بود الان عاشق هم شده الان بهترین وقته که ترکش بدی گناه داره.تو رو دوست داره فک کنم به حرفت گوش بده ببرش بزار ترک کنه.چند ساله درگیره من و باباش نتونستیم کاری براش بکنیم.گفتم تا ببینیم چی میشه.گفت نه این آدرس یک مرکز درمانی ترک اعتیاده باباش خر پوله بگو ببرش اونجا خوب میشه ولی۶ماه طول میکشه.،،،،توی راه خونه تو ماشین عمو بودیم من دیدم خیلی با عمو بی ادبی صحبت کردم ازش خیلی معذرت‌خواهی کردم.از دلش در آوردم.نوشین ساکت بود بهش گفتم نوشین جون منو ببخش بد عصبی شدم.باور کنید من تا اون شب هنوز بهش خانومم عشقم گلم و عزیزم نگفته بودم.فقط نوشین یا نوشین جون صداش میکردم.ولی کم کم از رفتارش می‌فهمیدم این دیوونه داره عاشق و گرفتار من میشه.ولی من فقط داشتم پول جمع میکردم که اینکه رفت خارج سریع برم سراغ دختر دایی مشهد.با جیب پر هم برم.رسیدیم خونه توی دماغش پنبه بود.خوب نمیتونست حرف بزنه.زن عمو اومد پرسید چی شده.عمو گفت میگم برات.ولی نوشین محکم دستمو کشید برد بالا توی سوئیت خودش.محکم بغلم کرد محکم ازم لب گرفت.گفت تو بوسم نمیکنی یعنی اصلا یه ذره دوستم نداری.ببین من دارم یعنی نمیدونم ها داره ازت خوشم میاد.ولی تو اصلا هیچی بهم نمیگی.گفتم چی بگم.قرار ما یکسال بود بعدش تو بری خارج من سهممو بگیرم برم پی زندگی خودم.نه اینکه بچه دار بشیم.چی شد حرفات یادت رفت.گفتم خودت شرط کردی دیگه.آرمان من نمیدونستم زندگی زناشویی چیه من اصلا فک نمیکردم عاشق بشم.بعضی شبها که روی تخت خودمو میندازم بغلت محکم بغلم میکنی کیف میکنم.یک حس قشنگی بهم میده.

ولی تو توی بیداری از این کارها نمیکنی.رفیقم منیره همون پولداره بهم گفت خارج ریدن برات مگه.وقتی شوهر به این خوشگلی داری میخوای بری خارج چکار کنی.دیدم راست میگه.دیگه نمی خوام برم خارج میخوام ترک کنم.بخدا ترک میکنم.من اراده قوی دارم.میخوام مادر بشم.محبت کنم.محبت ببینم.گفتم چی میگی کوسخول شدی.تو داری سرم کلاه میزاری.چسبید بهم بغلم کرد.گفتم ولم کن بابا.ریدی به جوانی و زندگی من.وقتی زنم شدی نه باکره بودی نه ساله.معتاد و مفنگی بودی.با داروهای لعنتیت کار منو به دکتر و سکته کشوندی.الان عاشق شدی.گوه خوردی شدی.دستاشو از دور کمرم ول کردم کاپشن رو برداشتم رفتم پایین.ماشین خودمو روشن کردم زدم تو دل خیابون‌ها.هرچی گوشیم زنگ می‌خورد جواب نمی‌دادم.پدرم مادرم عمو زن عمو هرکی زنگ میزد رد میدادم.دم صبح بود توی بام تهران بودم.توی ماشین پیش یک یارو ون داشت جیگر میخوردم.چندتا دختر وپسر دیگه هم بودن.از شانس گوه من یک دختره اومد جلو گفت آقا گوشی کارتون داره.گفتم کدوم گوشی…گفت مال من.گفتم گوشی شما با من کار داره؟،گفت آره مگه شما آقا آرمان نیستی.گفتم بله هستم.گفت پس صحبت کن.جواب دادم الو بله، ،دیدم نوشینه.گفت آرمان جون پسرعموی گلم شوهر خوبم.بخدا اگه تا لحظه طلوع آفتاب برنگردی بهت قول میدم رگ دستمو بزنم.قول میدم.من دوستت دارم عاشقتم.تو دوستم نداشته باش ولی کنارم باش.گفتم چی میگی بابا.گوشی دختره رو بهش دادم.گفتم خانوم مگه شما فضولی که منو اینجا دیدی آمار منو بهش دادی.اصلا تو یک دختری اینوقت اینجا چکار میکنی.گفت شما منو یادت نمیاد توی عروسی تون بودم.من زنگ زدم به نوشین بخدا فک کردم کنارتونه یا باشما اومده همین دور رو اطرافه.نمیدونستم مشکل خوردین.ولی بخدا میدونم اگه برنگردی خودشو میکشه اون دیوونه ولجبازه.درضمن چندوقته پیش ما ها هم نمیاد میگه شوهرم ناراحت میشه.من دیگه ازدواج کردم.میخام زندگی کنم.برگرد خونه گناه داره هیچوقت دل یک دختر رو نشکون. گفتم پس دل من چی از اول بهم دروغ گفته. گفت تو رو خدا برو پیشش.اینقدر همیشه ازت تعریف میکنه.نمیدونم راسته یا دروغه اما میدونم حرفها رو از ته دلش میگه…برگشتم سمت خونه گوشیم تند تند زنگ می‌خورد.یا بابام بود یا باباش بود.جواب دادم.مادرم بود.گفت پسرم قربونت بشم زودی برگرد.این دختره دیوونه رفته توی اتاقش در رو بسته میخواد خودشو بکشه.بخدا آفتاب در بیاد بمیره خونش گردن ماست.گفتم بخدا توی راهم.زنگ زدم به خود نوشین تا بوق خورد برداشت.گفتم همین دیوونه بازیهاته که نمیزاره عاشقت بشم.ببین من زن لات نمیخوام زن معتاد و لاشی و سیگاری میخوام.من زن آروم میخوام که بچه امو بزرگ کنه.مادر خوبی بشه.خونه رو بهم نریزه.گفت تو برگرد پیشم من همونی میشم که تو میخوای.گفتم پس برو الان پایین پیش بقیه من چندتا نون بگیرم بیاییم دم صبحه صبحونه بخوریم.تا تصمیم بگیریم.گفت اگه نیومدی چی.گفتم اگه نیومدم حتما یا مردم یا اتفاقی برام افتاده.چون الان هم توی راهم.پشت گوشی گریه میکرد.گفتم لباس خوشگل بپوش صورتتو بشور که دماغت خونی نباشه.تمیز باش من اومدم.گفت باشه عشقم.گازش رو گرفتم.دیدم عمو زنگ زد.گفت بخدا نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم.من این دختر رو از همه دنیا بیشتر دوستش دارم.اگه طوریش میشد من هم باهاش میمردم.گفتم الان میام نگران نباشید.چندتاسنگ گرفتم برگشتم خونه شلوغ بود‌‌.خونواده ما بودن.حتی چندتا از دوستاش هم بودن.وقتی رسیدم.پرید بغلم.گفتم حالا دیگه بدبخت شدم رفت.باید به پاش بشینم.بغلش کردم توی بغلم خودشو لوس کرد گریه هم کرد.خودم برای اولین بار بوسیدمش.بخدا بغیر شب اول توی عروسی وتوی حجله که مجبور بودم ادا در بیارم هیچوقت خودم پیش قدم بوسیدنش نبودم.تا بوسیدمش لباشو جلوی همه گذاشت توی لبام محکم بوسم کرد.لبامو که ول کردبرای اولین بار بهش گفتم عشقم خانوم جان زشته بخدا خجالت میکشم.طفلکی از بغلم اومد پایین دویید سمت اتاقش.مادرش و دوستاش رفتن بالادنبالش من وبابا با عمو مات رفتارش بودیم.بابام گفت بریم بالا کار دست خودش نده.دیدم دمرو رو تخت دراز کشیده سرش روی بالشه داره زار میزنه گریه میکنه.دوستش منیره گفت چی شد. ها چی شده نوشین بگو دیگه جون به سر شدیم.با گریه گفت بخدا برای اولین بار بهم گفت عشقم و خانومم.دلم داشت میترکید.اگه بهم نمی‌گفت برگشتنش برام فایده ای نداشت.خدا دلش نخواست من بمیرم.چون با خدا عهد کردم اگه مهر منو به دلش نندازه خودمو راحت میکنم.سریع رفتم بغلش کردم نمی‌دونست من اونجام.فک کرد فقط رفیقشه.بوسیدمش حتی باباش هم گریه میکرد.محبت چیز خوبیه.وقتی دنیا مال تو باشه محبتی توی کارت نباشه هیچی دوست داشتنی نیست.باید خوب بخوای که خدا خوبیتو بخواد.وقتی بلندش کردم از روی تخت دوبار اومد بغلم.گفتم پاشو من دوستت دارم خیلی هم زیاد.تو منو دوست نداشتی.خودت شب اولی که باهم صحبت کردیم گفتی.من طبق نظر تو رفتار کردم.گفت ببخشید بخدا اشتباه کردم.

خلاصه که فرداش بردیمش مرکز ترک اعتیاد.خیلی مجهز بود.اکثرا دکترها و کارشناساش خانوم بودن.مسئول روان پزشکیشون خانم دکتری بود.بهم گفت اگه میخوای روحیه داشته باشه و واقعا ترک کنه زود زود بهش سر بزن.این حتی بخاطر تو سیگار هم نمیخاد بکشه.خیلی روحیه اش حساس شده.باور کنید اگه هر روز نمی‌رفتم دیدنش.هفته۳بار حتما میرفتم.خیلی لاغر شده بود.نمیدونم چرا.ولی کمتر حرف میزد.تقریباده روزی بود اونجا بودم که نمیدونم چیکار میکردن.ولی وقتی دیدمش رنگ و روش زرده زرد بود.میگفتن خونش رو تمیز کردن خون تعویض کردن.نمیدونم خیلی کارای روحی روانی کردن.حرف نمی زد.توی باغ بودیم حتی نمیتونست خوب راه بره.پرسیدم این چش شده چرا اینجوریه.،،؟گفتن طبیعیه نترسید انشاالله خوب میشه.هرجا راه میومد کنارم بود یک پرستار خانم هم بود.نشستیم روی نیمکت دستاشو گرفتم پرسیدم خانوم گل بهتری یا نه…بخدا راستی از ته دل میخواستم ترک کنه.نه برای اینکه زن من یا دختر عموی من بود برای اینکه واقعا چون جوون بود.حیف بود.مث این چندتای دیگه هم بودن‌.یعنی زیاد بودن همه هم بچه پولدار بودن.تا بهش گفتم خانوم گل برگشت طرف من لبخند زد.گفتم چیه.به چی میخندی؟آروم حرف میزد.گفت منو مسخره میکنی.گفت چرا مسخره کنم.گفت من الان شبیه چه گلی هستم.گفتم شبیه گل مریم که بهش آب نرسیده پژمرده شده.قشنگ خوشبو اما خسته.ببین اگه من میخوام تو باشی دوست دارم پاکه پاک کنارم باشی.بعدشم تو الان اینجوری هستی بهت قول میدم از یکماه دیگه که ورزش و تقویت دارویی رو شروع کنی چون خونت پاک میشه اینقدر دوباره خوشگل بشی که باز کار منو به سکته بکشونی. سرش و گذاشت روی شونه من.دیدم آروم گریه میکنه.گفتم گریه ات برای چیه؟گفت الان که من نیستم تو چیکار میکنی؟گفتم مث خر برای بابات کار میکنم که اون پولدارتر بشه.توی گریه هاش خندید.آب چشم و دماغش قاطی شده بود خنده دار بود.گفتم میخندی بایدم بخندی.اسمم مثلا دوماد سرخونه است.شدم آچار فرانسه بابات.خیلی هم نمیبینم.گفت بخدا بیام بیرون جبران میکنم.همون موقع عمو زن عمو هم رسیدن.خیلی خوشحال شدن کنارش بودم.این بی پدر خیلی باباشو دوست داشت تا باباهه رو دید بغضش بدجور ترکی بغلش کرد و بوسیدش یک‌کم پیشش بودیم و برگشتیم. زن عمو و شیرین خیلی ازم تشکر کردن.با پول پیش خانه و فروش ماشینم و کمکی که عمو برای جبران محبتی که به دخترش کردم تونستم یک آپارتمان ۲خواب برای خودم بخرم میخواست ماشینم رو عوض کنه ولی گفتم میخوام آپارتمان بخرم خوشحال شد بیشتر هم کمک کرد.بردم تمام جهیزیه نوشین رو که داشت توی انباری خاک میخورد اونجا خالی کردم و دیدم.بعدش از زانتیای نوشین استفاده میکردم.هنوزم همچین دلگرم نوشین نبودم.فک نمیکردم ازش زنی برای من بیرون بیاد.کلا عجیب بود‌.بیخود گریه میکرد بیخود لات بود.بیخود میخندید.فقط امیدم به ترک کردنش بود.توی این گیر و دار که کارهای عمو رو میکردم داشتم توی تمام مواردش اوستا میشدم.فقط فکر پول جمع کردن وپس انداز بودم.برای بعضی چیزها توی خرید پول خوبی برام باقی میموند.عمو میدونست اما از زرنگیم خوشش میومد.شب بود دیر وقت بود توی کارگاه بودم شماره ای بهم زنگ زد.دختری پشت خط بود.گفت شما آرمان هستی گفتم بله…گفت زودتر خودتو برسون به این باغ توی شهریار.تا شیرین بدبخت نشده.براش همون نقشه ای رو دارند که سر نوشین آوردن.آدرس گرفتم و با سرعت رفتم اونجا.دم در راهم نمیدادن.از پشت باغ که خیلی هم بزرگ بود.رفتم روی سقف ماشینم.بزور بالا رفتم دیوار بلند بود رفتم روی پشت بوم ویلا صدای موزیک زیاد بود.شیشه در پشت بوم رو شکستم.یک کیسه گونی چندلایه دور دستم پیچیدم بامشت زدم شکست خدایا شکر آسیبی ندیدم از بالای پشت بوم توی تاریکی بودم… پایین توی باغ رو نگاه کردم، اقلا۱۵۰تاجوون توی بغل هم میرقصیدن چندتا از دوستای نوشین هم بودن ولی شیرین نبود…رفتم توی ساختمون.۳تا اتاق داشت توی اتاقها دخترها میومدن میرفتن.همه رو نگاه کردم.شیرین نبود داخلشون. رفتم بالا به همون شماره زنگ زدم برداشت گفتم خانوم منو سرکار گذاشتی شیرین اینجا نیست که نه توی اتاقها نه توی باغ.گفت شما مگه اینجایی گفتم آره هستم گفت چطوری اومدی داخل.بهت گفتم وقتی رسیدی بهم زنگ بزن بیام دم در دنبالت.الان کجایی گفتم به تو چه ؟لعنتی دروغگو.گفت برو ته باغ پشت ساختمون جایی که ماشینهای خودشون پارک شده یک ون هست بردنش اونجا.میخوان بهش تزریق کنند.اما فقط ۱ساعت مهلت داری.بجنب…اخر پارتی که همه رفتن با چند تا از دخترها که پولدارترند. این کارو میکنن که وابسته بشن.گفتم ممنونم. از همون بالا پریدم روی پشت بوم انباری ارتفاع بین دو تا سقف دو متر نبود راحت بود.از روی پشت بوم انباری ته باغ دیده می‌شد.واقعا دوتا ون بایک شاسی مشکی پارک بود.یک میلگرد هم.برداشتم.توی ون اولی تاریک بود.ولی ون دوم روشن بود.واقعا شیرین روی یک تخت کوچیک خوابیده بود.شکر خدا کسی نبود اونجا.هرچی صداش زدم بیدار نشد ولی نفس میکشید.

با خودم گفتم خدایا الان چیکار کنم.که یکی پشتم گفت زود بردارش بریم بیرون.فقط نباید بفهمند.دلم میخواست بترکه.برگشتم دیدم همون دختره اون شب توی بام تهرانه.گفتم دختر تو چقدر فضولی.گفت این جای تشکرته. خبر نمیدادم خوب بود.اینم معتاد میکردن خوب میشد.گفتم الان چکار کنم.گفت ته باغ او سمت دیگه یک در کوچیکه مال باغبونها. از اونجا ببریمش‌.گفتم من میزارمش روی دوشم تو برو درست طرف برعکس همین دری که گفتی ماشین زانتیای نوشین پارکه از پشت بیارش همونجا تا سوارش کنیم.گفت پس من از در اصلی میرم.گفتم باشه.خودم هم شیرین رو بغلش کردم بردمش توی تاریکی سمت در کوچیکه.خیلی درخت بود.خیلی هم ترسناک بود.صدای سگ هم میومد.چراغ قوه گوشی رو روشن کردم جلوی پامو ببینم.شیرین که بغلم بود.با لباس مجلسی بود.دامن تنش بود جوراب داشت اما زانو بالا لخت بود.اینقدر نرم و نازک بود.عین پر کاه توی بغلم بود.دستام روی کپلهای کونش بود.نرم و قشنگ.تند تند راه رفتم خیلی گشتم تا در رو پیدا کردم.رسیدم دم در.دیدم ماشین و آورده.انداختمش صندوق عقب نشستم پشت فرمون.دختره گفت میتونم من هم بیام.گفتم آره چرا نه.گفت ولی جا ندارم ها شب باید پیشت بمونم.گفتم این دیگه سخت شد.گفت من کسی رو ندارم چند وقته تهرانم.با چندتا پسر دوست بودم شبها پیش اینا بودم.ولی الان همه ازم میخوان سواستفاده کنن با نوشین و شیرین توی پارتیها آشنا شدم…دلم نمیخواد اینجوری زندگی کنم.منو ببر با خودت.صبح فکری میکنم.گفتم بشین.قبل حرکت چرا دروغ زنگ زدم ۱۱۰مکان باغ رو لو دادم.حتی جریان ون رو هم گفتم.رسیدیم تهران.گفتم خدایا الان چیکار کنم.کجا ببرمشون.برم خونه عمو بفهمه حساب این دختر رو میرسه.چون برعکس نوشین عمو با شیرین لج بود.‌وزیاد دعوا داشتن.یادم اومد خودم که آپارتمان دارم.بردمش اونجا.سرایدار شب منو نمیشناخت.خودمو معرفی کردم.گفتم پارکینگ رو بازکنه.تاماشینو بیارم داخل.بهش شیرینی۳۰۰ دادم.تا بیخیال بشه.آخه شیرین بی هوش بود.بغلش کردم.اون دختره که اسمش رو نمیدونستم.ازش پرسیدم گفت پرستو.گفتم دروغ یا راست.گفت بخدا اسمم پرستو.بیاکارت ملی همراهمه.گفتم ولش کن.ولی کیف اینو با مال خودت بردار بریم بالا.با آسانسور بردمش بالا.ورفتیم داخل.خونه خالی بود خوردنی توش نبود.انداختمش روی تخت.گفتم میتونی بری سر خیابون مقداری خوردنی نوشیدنی بگیری شام نخوردم تا اینو بیدارش کنم.گفت پول ندارم که.گفتم بهت میدم.رمز کارتو گفتم و فرستادمش رفت.توی کارتم تقریبا۲۵ تومن بود.این کارت خرید خونه بود.کارتی بود که یارانه و حقوقم روعمو توش می‌ریخت.ولی کارت اصلی پس اندازم نبود.ولی میدونم راحت۲۵تومن توش بود.یکساعتی گذشت‌.نیومد.کارتی هم نکشید.سریع با همراه بانکم. ۷تومنی که میشد رو انتقال دادم حساب دیگه.گفتم تا۱۲شب بشه انتقال بعدی یکوقت نره منو بگابده.ندیده نشناخته پولم بپره بیخود کارتو دادم بهش.دیدم آره مانده حساب زد برام۱۸ونیم.بازهم خوب بود.که ۷انتقال دادم.غنیمت بود.تا۱۲شب بشه کار داشت.یکباره دیدم پیام بانکی اومد.۵۰۰ کشید بعدش ۷۵۰کشید.بعدش دوباره ۱۲۰۰کشید.گفتم دهنم رو داره میگایه.رسید ۱۲شب.نیومده بود.سریع۷دیگه انتقال دادم.ته کارتم مونده بودتقریبا۹تومن.یه کم بیشتر.دیدم اینکه بیدار نمیشه.اصلا فکر اون نبودم.خرخر می‌کرد خوابه خواب بود.بیشتر فکر کارتم بودم.دیدم پیام موجودی حساب اومد.گفتم چی پررو موجودی هم میگیره.گفتم بزار چایی دم کنم اقلا.دو ساعت بیشتر بود نبود.دیگه ناامید شدم.که دیدم زنگ زد گفت در پایین و بزن بیام بالا.دلم آروم شد.پولی برای الان نیست.اما اون موقع حقوق یک ماه خرحمالی برای عموم بود.اومد بالا دستش پر بود.گفت آقا آرمان ببخشید دیر شد.گفتم کجا بودی تو.مگه. گفت رفتم برای خودم جنس گرفتم.بخدا ۵۰۰اول رو برای خودم کشیدم.معذرت میخوام.برات تلافی میکنم.گفتم چی بگم بهتون.مگه چند سالتونه که همه معتادین‌.گفت اینها معتادمون می کنند که وابسته بشیم بهشون.گفتم بیا شام بخوریم سرد میشه‌.نشستیم شام خوردن گفتم.پرستو این نمیره؟گفت نترس اون داروی خواب آور خورده تا دوساعت دیگه مست خوابه بعدش بیدار میشه سردرد شدید میگیره. براش قرص خریدم.تو شامتو بخور.چایی رو زدیم بر بدن.سریع سیگار رو چاقید.بلند شد مانتوشو در آورد.با یک ساپورت تنگ و یک مینی تاب کوچولو بود.ناف خوشگلش که روش پیرسینگ زده بود دیده می‌شد.توی خونه مث شاپرک میچرخید.گفت بیا لباس اونو در بیاریم.بلند بشه حالت تهوع شدید میگیره.زیرش ملحفه پهن کن.چون تشک و روتختی رو به گند میکشه.منو بغل کردم شیرینو.اون لباس مجلسی رو درآورد.چقدر بدن نازی داشت فقط شورت و سوتینش موند.اونها هم مجلسی پوشیده بود.شورته رو که نمیپوشید بهتر بود.تمام کوس ناز وکوچولوی شیو شده اش دیده می‌شد.لخت خوابوندمش روی تخت.پتو کشیدم روش.رفتیم توی حال.نشسته بودم روی کاناپه که گوشیم زنگ خورد.زن عمو بود.گفت آرمان جون کجایی؟گفتم اومدم خونه خودم.گفت میتونی برگردی.گفتم نه. حوصله ندارم.گفت تو هم نیستی

امشب نمیدونم این شیرین ذلیل شده کجا رفته گوشیش خاموشه جواب نمیده.باباش میپرسه کجاست نمیدونم چی بگم.هر دو داریم دیوونه میشیم.گفتم به من زنگ زد گفت میخوام برم پارتی.بابا نمیزاره برم.با رفیقش رفته.بمن خبر داد.گفت ماشین پدرشو برده خبری از هیچ کدوم نیست.گفتم وای نه.گفت بخدا.با خودم گفتم کلک عمو کنده است.گفتم به عمو بگو بره سریع اعلام سرقت کنه نگه دخترم ماشینو برده.بدو زن عمو.گفت چرا.گفتم بدو دیگه.گوشیو داد عمو گفتم عمو به خانومت نگو.شیرین رو برده بودن پارتی بهش تعرض کنند ولی یکی از دوستای نوشین بمن زنگ زد آدرس باغ رو داد.من رفتم آوردمش.الان پیش منه.خوابه.ولی نمیدونستم ماشینت اونجاست.الکی برو توی خیابون داد و بیداد کن که ای وای ماشینمو بردن فلان و فلان.زنگ بزن۱۱۰.بگو از اول شب بیرون توی خیابون بوده.جایی رو بگو که دوربین نباشه چک کنند.گفت باشه.میدونستم که پلیس بره اونجا ماشینو با خودشون می‌برند پارکینگ.دیگه کاری بود که شده بود.رفتم سراغ شیرین هنوز خواب بود.توی هال رو کاناپه نشسته بودم.پرستو اومد پیش من گفت رفتم خریدها رو چیدم یخچال.چرا خونه سوت وکوره.گفتم کسی اینجا نیست که.نوشین کمپ ترک اعتیاده.قبلشم ما خونه باباش بودیم.اینجا رو تازه خریدم خالیه.گفت آها.رفت دوتا دلستر آورد.گفت آبجو پیدا نکردم.ساقی خودمم نداشت.گفتم آبجوهم میخوری…گفت هرچی باشه هم میکشم هم میخورم.گفتم ای وای چرا آخه.گفت مجبورم با پسرپولدارا که میرم مهمونی برای اینکه پولی بگیرم هرچی بگن باید گوش بدم.هر نوع سکسی بخوان انجام میدم.همون لحظه کاندوم انداخت روی میز گفت دوست داری بکنی.حاضر شم.برم دوش بگیرم بکن.گفتم نمیدونم.چندوقته نوشین نیست رابطه نداشتم.گفت پس حتما خیلی دلت میخاد.گفت ولی من فقط با کاندوم میدم .بدون کاندوم اصلا.گفتم خب بهتر.رفت دوش بگیره.تنها شدم تحریک هم شدم.رفتم سراغ شیرین.خواب بود‌.آروم شورت کوچیکش رو زدم کنار.دیدم وای چه کوس نازی داره این.لای کوس رو باز کردم هنوز باکره بود.باخودم گفتم کاش این زن من بود.انگشتمو خیس کردم با آب دهنم.کردم کونش چقدر تنگ بود.ولی تا ته دادم توی کونش تکون خورد ترسیدم بیدار شه سریع پتو رو کشیدم روش.چقدر کون تنگی داشت سوراخش به انگشتم فشار آورد.رفتم گوش وایستادم.دیدم هنوز آب بازه.برگشتم دوباره دیدم حالت خوابیدنش عوض شده چرخیده طرف راستش.گفتم شاید بیدار باشه.اگه بفهمه با این رابطه داشتم.ممکنه به نوشین بگه بعد برام بد میشه.چند بار تکونش دادم صداش زدم.لخت بود.لامصب الان کونش قشنگ معلوم بود.کمر باریک کون ناز تپل و متوسط.دوباره انگشتش کردم و چند بار کردم توش در آوردم مطمئن شدم که خوابه خوابه.کوسخول شدم کیرم شقه شق بود.درش آوردم گنده و کلفت.آروم گذاشتم لای کونش.خم شدم سوراخشو لیسیدم چقدر خوشبو بود.کیر رو خیسه خیس کردم.سرشو فشار دادم کونش نرم بود شل بود.چون خواب بود سفتش نکرده بود.با یک فشار زیاد چون نمی‌رفت توش که محکم فشارش دادم.نصف کیر رفت توش.تکون شدید خورد ازش در اومد بیرون.کونش.دیگه مست کونش بودم.دمرو هم شده بود.قشنگ پاهاشو باز کردم.تف زدم.دوباره فشار دادم کونش.رفت توش.چندتا تلمبه زدم.نق ونوق کرد.ولی آبم زود اومد.درش آوردم پاشیدم توی کشوی میز کنار تخت.چکار کنم جا نبود.سریع دنبال دستمال گشتم نبود‌.کیرمو توی سینک شستم.با حوله خشکش کردم همه چیز و مرتب کردم.برگشتم سراغش دیدم وای از سوراخ کونش خون زده بیرون.از کشوی لباسها یک تیشرت در آوردم کونشو تمیز تمیز کردم.شورتشو کشیدم بالا.روش پتو کشیدم.رفتم توی حال.تیشرته یک کوچولو خونی بود.انداختمش توی سینک آب گرفتم روش.این دختره اومد بیرون.گفتم چه عجب کشتی مارو.گفت خیلی بدنم عرق داشت و ترسیده بودم.در ضمن با اجازه ات من ژیلت گرفته بودم.شیو کردم.گفتم ایوالله. خندید.همون موقع شانس من عمو زنگ زد.گفتم بله گفت بازکن در رو پایین هستیم.گفتم باشه دستپاچه شدم ترسیدم.گفتم ولی چکار کنم میگم این هم باما فرار کرده.سریع دختره لباس پوشید و عمو وزن عمو اومدن بالا.در رو باز کردم.زن عمو گفت نوشین کجاست.گفتم الان چند ساعته خوابیده.یعنی داروی خواب آور بهش دادن.بیدار نشده هنوز‌.این رفیقش میگه تا صبح بیدار میشه.بعدش سردرد و حالت تهوع میگیره.الان روی تخته.این خانوم لباساشو در اورده چون میگه بلند شه بخاطر دارو بدجور بالا میاره.عمو میزد به سر و کله اش.گفتم عمو ناراحت نباش.الان که طوری نشده.گفت اگه بهش تعرض شده باشه چی.گفتم کاریش نمیشه کرد.اونجا۱۰۰تا پسر بودن.من به نوعی به کمک این خانوم شیرین رو دزدیدیم.این همون خانومه که اونشب آمار منو داد به نوشین که منو پیدا کردن.دوست نوشینه. اینو دیده شناخته.بهم زنگ زد.شماره منو هم چون من شب بعد اون ماجرا بهش زنگ زدم تشکر کردم و چون بهش بدوبیراه گفتم معذرت‌خواهی کردم.برای خودش نگه داشته.بهم زنگ زده.شانس شیرین بود…برده بودنش توی یک ون ته باغ.

پیداش کردیم نجاتش دادیم.عمو جون دوتا دختر تو مدیون این دختری.گفت براش جبران میکنم.گفتم هروقت گفتم بعد عجله نکن.بااین پرستوخانوم کار داریم زیاد.پرستوگفت چیکار،گفتم بعدا میفهمی.تا نزدیک صبح بیدار بودیم که زن عموم گفت این بهوش نیاد بیدار نمیشه ببریمش دکتر.گفتم عجله نکن کوچولو بوده حتما دز دارو رو بهش زیاد زدن.خوبه.نگران نباش.چند دقیقه بعد صدای سرفه اومد‌.دختره درست میگفت.بدجور حالت تهوع گرفته بود.بلند شده بود.فک کرده بود کجاست.جیغ جیغ می‌کرد.تا رفتیم توی اتاق صورتش و پتو و ملحفه زیرش کثیف بود.مادرش بغلش کرد گفت نترس دخترم خونه ای.پیش مایی.آرمان نجاتت داد.دوباره بالا آورد مادرش با پرستو بردمش زیر دوش حمام چند دقیقه بعد مادرش اومد گفت آرمان جون حوله داری گفتم زن عمو لباسها و حوله حموم نوشین داخل کمده دیواریه.رفت برداشت لباس تنش کردن.تا اومد بیرون باباش کوبید زیر گوشش.گفتم عمو خواهش میکنم جوونه گناه داره تندی نکن.ساعت ۸بود رفتیم طرف خونه.پرستو هم رفت دنبال زندگیش‌.تا رسیدیم دم خونه.مامورای آگاهی اومدن پیش ما.گفتن ماشین پیدا شده.رفتیم آگاهی تهران.خیلی زرنگ بودن.گفتن خودتون راستش رو بگین.گفتم راست چی رو.گفت اینکه شما زنگ زدی ۱۱۰شماره شماست دیگه.بعدشم اعلام سرقت کردین.مجبور شدم بدون کم وکاست تمام چیزها رو گفتم.گفت اون خانوم الان کجاست.بعدشم دخترتون باید بره پزشکی قانونی.گفتم دختره صبح رفت.از ما جدا شد.گفت شماره اش.گفتم توی گوشی منه که دم در ازم گرفتین.گوشیمو آوردن دیدم چندتاپیام بانکی دارم.یادم اومد کارتم دستشه.همین‌جوری داشت خرج می‌کرد.خورد خورد.گفتم آهان بیا ببین کارتم از دیشب که رفته خرید مونده دستش داره خرج میکنه.گفت زنگ بزن بهش.چندبار زنگ زدم و رد داد.پلیسه گفت مهم نیست الان دستگیرش میکنیم.خلاصه که از روی همون کارت بانکی و جاهاییکه کارت میکشید.تونستن تاظهر بگیرنش.و به من گفتن اگه شکایتی ازش داری بگو.فقط چون من جای پارتی رو گفته بودم کاری بهمون نداشتن.عمو هم چندتاآشنای کلفت داشت بعد از طی مراحل قانونی ول کردنمون.ماشینم دادن.ولی شیرین رو بردن معاینه پزشکی و گفتن.هنوز باکره است.ولی زخم شدید مقعد داره.حتما بهش تجاوز شده.ازش بازجویی کردن معلوم شد نفهمیده و توی خواب بوده.دل من داشت مث سیر وسرکه میجوشید.عمو برای تجاوز شکایت کرد.تمام اونهایی که دستگیر شدن اعتراف کرده بودن.پرستو هم شهادت داده بود.چند وقتی ماجرا ادامه داشت.عمو اینقدر که رفت و آمد خسته شد وکیل گرفت.دختره توی بند بود.از اونجا بهم زنگ زد.آرمان من بهتون خوبی کردم شما منو انداختین حبس.من کسی رو ندارم به دادم برس.به عمو گفتم بنده خدا سریع کارهاشو کرد بیرونش آورد.همون شب اول دوباره بهم زنگ زد.ارمان کجایی.گفتم پرستو خانوم من متاهل هستم خونه خودمم.امروز هم خسته ام.پیش نوشین بودم.سر کار بودم.پول میخوای.میتونم برات یک تومن بزنم.ولی دیگه بهم زنگ نزن.گفت بخدا پول که لازم دارم.ولی الان جای موندن ندارم.همه رو گرفتن بقیه هم فراری هستن.توی خیابون موندم فقط با یک کارت ملی.گفتم کجایی.گفت نشستم ضلع غربی میدون آزادی.گفتم الان میام دنبالت.رفتم آوردمش مستقیم بردمش پیش شیرین.دیگه نوشین حالش داشت خوب میشد.نمیخواستم با این تنها باشم.چون میدونستم کار دستم میده.اینو بگم این دختره سبزه رو بود.کون بد بزرگی داشت.سینه های محشری داشت.فقط یک‌کم زیادی قد بلند بود.موهای مشکی خیلی بلندی داشت.به عمو زن عمو گفتم جریان رو.در ضمن قبلش مواد گرفت کشید.گفتم مگه توی زندان ترک نکردی گفت.اونجا از بیرون مواد بیشتره.رفتیم خونه شام خورد.دوش گرفت.رفتن اتاق شیرین.در ضمن عمو از اون روز خیلی بیشتر به کارهای شیرین نظارت داشت.به من هم گفت حواست بهش باشه چندباری با شیرین بیرون رفتم.داشت بهم عادت میکرد.خداییش قبلش رابطه ما فقط در حد سلام وعلیک بود نه بیشتر یا سر سفره.یا تفریح روز جمعه توی ویلا…ساعت۱۲شب رد بود بهم اس داد.ممنونتم اینقدر مهربونی.تنهام نزاشتی.گفتم قابلی نداشت فقط بخواب آروم باش.شیرین کنارته.فکر بد میکنه.گفت میخای وقتی شیرین خوابید بیام اتاقت.گفتم نه خواهش میکنم.کار دستم نده.اگه میخواستم باهات کاری کنم.میبردمت آپارتمان خودم.گفت نترس دیگه.میام پیشت.چیزی نگفتم.تا۲ونیم هم بیدار بودم دیدم نیومد.گفتم گوهی خورده الانم خوابیده.سر کاریه.خوابم برد.توی خواب متوجه شدم کسی داره با کیرم بازی میکنه.توی اتاق خودم روی تخت بودم.باشلوارک گشاد بودم.ورکابی تنم بود.دیدم پرستو دستشو از لای پاچه شلوارکم برده داخل کیرمو میماله.بیدار شدم خندید.گفتم چکار میکنی دیوونه.گفت هیس.فقط دراز بکش.راحت باش.کیرمو در آورد.گفت آفرین عجب کلفته.خوش بحال نوشین.گفتم چرا دیگه دنبال سکس با غریبه ها نیست.نگو اینو داره،دیگه چی میخاد از سکس.دمتگرم.گذاشت دهنش و عجب خوردنی کرد از کیر وخایه.خیلی وارد بود.جیگر کیرمو در می‌آورد.بلندش

دکمه بازگشت به بالا