دختر فریبکار

توی یک شهر کوچک یک دختر با مادر و خاله اش توی یک کارگاه کار می‌کردند دختر که عاشق پول صاحب کارگاه شده بود تصمیم گرفت با عشوه و شوخی و خنده دل صاحب کارگاه را ببره تا بلکه بیاد خواستگاریش اما مرد تو باغ نبود و محل سگ به دختر نمی گذاشت تا اینکه دختر با راهنمایی دختر همسایه که گفته بود یک چیزی بکن تو کست بعد برو به جرم تجاوز ازش شکایت کن بعد بگو بگیرتت تا رضایت بدی دختر هم یک چیزی کرد تو کسش و چند روز بعد رفت از مرد شکایت کرد که این به من تجاوز کرده مرد بیچاره از همه جا بی خبر می گفت که من این دختر را کیر خودم هم حساب نمیکنم چه برسه بخوام تجاوز کنم بهش خلاصه دختر را فرستادند پزشک قانونی ، پزشک قانونی تایید کرد که یک چیزی رفته تو کس دختره اما چون چند روز گذشته دقیقا معلوم نیست چی بوده پرده دختره هم سر جاشه و پاره نشده چون معلوم نشد دقیقا چی رفته تو کس دختره کیر بوده یا چیز دیگه یا اگه کیر بوده کیر کی بوده ، مرد تبرئه شد و دعوی دختره تو دادگاه رد شد .
بعد از جریان دادگاه مرد زد تو کون دختره و خاله و ننش و از کارگاه بیرونشون انداخت از طرفی هم چون شهر کوچک بود همه جا شایعه شده بود که صاحب کارگاه کس و کون دختره را گاییده بعد هم بیرونش کرده .
خلاصه بعد از این ماجرا هم دختر بی کار شد هم بی شوهر موند عمله هایی هم که قبلا خواستگارش بودند دیگه محل سگ نمی گذاشتند بهش بالاخره دختره فهمید که چه گهی خورده با این نقشه کشیدنش .

نوشته: زندگی

دکمه بازگشت به بالا