دلبران شرقی (۲)
…قسمت قبل
تو قسمت قبلی استادان ادبیات و جقی های محترم نظراتی دادن که برام مهم نیست و خواستم بنویسم تا در لذتم شریک بشین. این داستان نیست و واقعیتیه که تجربه کردم و میکنم.
اون روز عصر لحظه شماری میکردم تا زودتر ساعت ۷بشه و اون دلبر بینظیر را ببرم خونه. رفتم نزدیک مغازه پارک کردم و راس ۷ اومد بیرون.دنبالش حرکت کردم تا رفت تو خیابون فرعی و سریع سوارش کردم.
کمتر از ده دقیقه بعد خونه بودیم و به محض وارد شدن خواست دوش بگیره. حوله بهش دادم و رفت تو حمام و منم لخت شدم و پشت سرش داخل شدم. حموم خونه بزرگه و تو وان ایستاده و دوش میگرفت. منم نشستم رو سکوی روبروش و مشغول تماشای شدم.
بدنی فوق العاده و بدون ذره ای مو با قوس محشری که گودی کمر و کون برجستشو بیشتر به چشم می آورد. باید خودمو کنترل میکردم تا سر فرصت بهترین لذت را با هم ببریم. وقتی به سمت من چرخید و کیرمو دید لبخندی زد و خواست برم سمتش. کیرش که راست شده بود شاید به ده سانت هم نمیرسید. تو زندگیم برای کسی ساک نزدم اما این پسر تمام سانت به سانت بدنش خوردنی بود. کیرشو که میمالیدم چشماش بسته شده بود و زیر دوش به دیوار تکیه داده بود. حرفی نمی دیم و وقتی کیرشو گذاشتم تو دهنم و مکیدم آه بلندی کشید.
با دستام کونشو میمالیدم و همزمان با خوردن کیرش انگشتم را آروم تو کونش فرو کردم. با دستاش کفلهاشو باز کرد تا راحت تر کارمو بکنم. تو همون حال با ناله قشنگی گفت: قبل از اومدن واست حسابی تمیزش کردم!
انگار آتیش به جونم زد. بلافاصله برش گردوندم شروع به زبون زدن به سوراخش کردم. کاملاً معلوم بود از سوراخش حسابی کار کشیده چون دومین انگشتم خیلی راحت تو رفت. رفتم تو وان و کشیدمش تو بغلم و اون لبهای شیرینش را کشیدم تو دهنم. عالی همراهی میکرد و زبونمون تو دهن هم میچرخید.
دستهام اون کون سفت و برجسته را فشار میداد و اونم ناله میکرد. زانو که زد گرمای دهنش تو جونم ریخت . جوری برام ساک میزد که تابحال هیچ زنی ساک نزده بود. سر کیرمو ته حلقش حس میکردم و سرش را گرفته و بیشتر نگه می داشتم.
نیم ساعتی بود که مشغول بودیم و دیگه وقت اتاق خواب بود. باید اون کون سفید و کفل قشنگش را فتح میکردم. خودم خشکش کردم و یک راست رفتیم تو اتاق خواب. گرچه نصف سن من اما شهوتش تو سکس چند برابر من بود. زانو زد و دوباره شروع به ساک زدن کرد. با تمام وجودش کیرمو میخورد و قرصی که خورده بودم اثر کرده و کیرم مثل سنگ سفت شده بود. بلندش کردم و دمر رو تخت خوابوندم و گردن تا کونشو میلیسیدمش. کونشو بالا میداد تا بیشتر بخورم منم کم نمیذاشتم.
دیگه وقتش بود تا کام بگیرم و گرماشو با کیرم حس کنم. کاندوم که کشیدم و ژل لوبریکانت را ریختم روش نگاهی بهم کرد و گفت: بخدا من تمیزم و مریض نیستم! بوسیدم و گفتم: میدونم عشق من. اینو گذاشتم تا اولش راحت تر بره تو تا اذیت نشی. راه افتادیم برش میدارم چون میخوام گرماشو حس کنم. سر کیرم راحت رفت تو و کمتر از یک دقیقه ۱۷ سانت کیرمو کامل فرو کردم.
فقط نفس نفس میزد و صدای اوف و اوفش منو بیشتر دیوونه میکرد. تا ته که رفت همون جور توش بود که شروع به لب بازی و لیسیدن گردنش کردم. کامل زیرم بود و محکم بغل کرده و دستام از زیر کتفشو گرفته بود.
شروع به تلمبه زدن که کردم از تو آینه روی کمد که نگاه کردم مثل جوجه ای بود که زیرم گم شده بود. بهم لبخند میزد و مدام میگفت: خیلی خوبه یکم تندتر کن.
کاندوم را در آوردم و دوباره فرو کردم. باید برش میگردوندم تا اون لبهاش مال من بشه. به پشت خوابیده و پاهاش را حلقه کرد دور کمرم و خودش کیرمو تنظیم کرد.
ساعت از ۹ گذشته بود و همچنان میکردم . ارشاد تو این مدت دو بار ارضا شده بود و آب زیادی ازش اومده بود و رو تن جفتمون ماسیده بود. هربار آبش میومد سوراخش کیرمو پس میزد و منم محکمتر فرو میکردم و نبض زدن سوراخش تو اون لحظه معرکه بود.
چشمهاشو میبوسیدمش و تمام صورتشو غرق بوسه میکردم. این پسر زیبا بزرگترین شانس سالهای اخیر زندگیم شده بود. اصلأ از کردنش خسته نشده بودم و خودش هم مدام میخواست ادامه بدم. تو همون حال بهم گفت: فردا سر کار نمیرم و میتونم با هم باشیم. پرسیدم: مگه قرار نبود شب بمونی؟ محکم فشارم داد و خندید: بذار آبت بیاد ببینم دوست داری پیشت بمونم یا نه. گردنشو مکیدم و گفتم: دیگه ولت نمیکنم.
دروغ نمیگفتم. عاشق رفتار و بدن شاهکارش شده بودم. چنان با ناز حرف میزد که دیدم آبم داره میاد. پرسیدم دوست داری آبمو کجا بریزم؟ پاهاشو حلقه کرد دور کمرم و سفت فشار داد. آبم که اومد چنان ارضای سنگینی بود که قطع نمیشد. لب تو لب بودیم که گفت: باید اعترافی بکنم. گفتم:بگو عشق من . روش برگردوند و آروم گفت: سن خودمو دروغ گفتم. بوسیدمش که گفت: من هجده سال ندارم .هنوز دوسال مونده.
کشیدم بیرون و کنارش دراز کشیدم. سرش را روی سینه ام گذاشت و گفت: دلخور شدی؟ بوسیدمش و بغلش کردم. در گوشش گفتم : فقط خودمون مهم هستیم و منم دوستت دارم.
اون شب تا سه صبح چند بار دیگه کردم و حین کردن خیلی حرف زد. از رفتار مادرش و دامادشون تا تجاوزی که تو دوازده سالگیش دامادشون کرده بود.
یکماه قبل دومین سال آشنایی من و ارشاد بود. هنوز با من هست و میشه گفت با هم زندگی میکنیم. تو این دوسال کارها و روابطی را با هم تجربه کردیم که از هر نظر جفتمون تامین سکس شدیم. از نظر مالی هم پیش خودم کار میکنه و دوست ندارم ازم دور باشه.
اگر بازخوردها خوب باشه تو قسمت بعدی که طولانی هست از تجربه هامون میگم.
نوشته: وحید