دوران دانشجویی سونیا
این داستان واقعیست. من سونیا هستم. الان سی ساله هستم ولی این داستان مربوط به دوران دانشجویی و زمانی هست که ۲۱ سال بیشتر نداشتم. من دختر قد بلندی هستم با قد ۱۷۵ سانتی متر و اون زمان حدود ۸۰ کیلو هم وزنم بود. پوست گندمی و سینه های بزرگی دارم. و همین درشت بودنم باعث شده بود که خیلی از کارمندها یا اساتید دانشگاه به من تمایل نشون بدن. ترم سه بودم که برای کار دانشجویی اقدام کردم و توی واحد سمعی بصری دانشکده مشغول به کار شدم. این واحد دو تا اتاق داشت. یکی اتاق بزرگ که میز و صندلی کارمند واحد داخلش بود و یکی کوچکتر که وسائل سمعی بصری نگهداری می شد. یک آقای حدودا چهل ساله به نام آقای توکلی کارمند واحد بود.خیلی مرد خوش چهره ای نبود ولی خوش تیپ بود و به خودش می رسید. همیشه با صورت اصلاح شده و ادکلن زده میومد سر کار و خیلی هم مرتب بود. بعد از چند ماه کاملا به من اعتماد کرد و اگر کاری داشت واحد رو می سپرد دست من و میرفت. پشت سیستم که مینشست موزیک سنتی پخش میکرد و اخبار رو میخوند و برای من هم تعریف میکرد. کم کم باهام خیلی صمیمی شده بودیم. کم کم شروع کرد ابراز محبت کنه. یادمه اون موقع ها کلاس زبان میرفتم و کتاب هامو می بردم توی واحد درس میخوندم. وقتی کلاس داشتم کتابمو میگرفت معنی کلمه ها رو برام پیدا میکرد. کم کم شروع کرد راحت تر برخورد کنه و یک روز یک عکس سکسی از توی یک سایت پورن بهم نشون داد. قلبم تند تند شروع کرد بزنه و پاهام میلرزید. آخر وقت بود. متوجه تغییر حالت من شد. از واحد رفت بیرون، دوری توی راهرو زد و وقتی خیالش راحت شد که خلوته اومد تو د من رو برد توی اتاق کوچیکتر و در رو قفل کرد. یک لیوان آب بهم داد و دستمو گرفت. من هم همونطور که میلرزیدم شروع کردم به گریه کردن. ازم عذرخواهی کرد و پیشونی مو بوسید و بهم گفت برم توی پارکینگ که خودش منو تا یه جایی برسونه. هم دلم نمی خواست سوار ماشینش بشم و هم دلم میخواست. خلاصه رفتم پایین توی پارکینگ و سوار ماشینش شدم. یک ساعتی توی خیابون ها چرخید و باهام حرف زد و کم کمک احساس رنجشم جای خودش رو داد به احساس آرامش و محبت. اتفاق اون روز باعث شد باهام راحت تر بشه. آدرس سایت پورن رو بهم داد و گفت اگه دوست داشتی برو نگاه کن. منم هر وقت نبود می نشستم پشت سیستم و توی سایت میچرخیدم. اوایل دست و پام میلرزید اما کم کم عادت کردم و وقتی میرسیدم خونه می رفتم توی اتاق و با نصور ذهنی عکسها خود ارضایی میکردم. یه روز که آقای توکلی نبود نشستم پشت سیستم و شروع کردم عکس های مختلف رو باز کردن. حسابی حشری شده بودم و نمیتونستم صبر کنم که برسم خونه. در واحد رو نیمه بسته کردم و رفتم توی اتاق کوچیکتر. وقتی در اصلی نیمه بسته بود کسی وارد واحد نمیشد. دکمه های مانتو رو باز کردم و تیشرتمو زدم بالا و از بالای سوتینم سینه هامو دراوردم و شروع کردم با نوکشون بازی کردن. یه دستمم بردم بین رونم و شروع کردم کسمو بمالم. که یه دفعه صدای بسته شدن در اصلی اومد. سریع خودمو جمع و جور کردم. سینه هامو هل دادم توی سوتین و تیشرتم رو کشیدم پایین. داشتم دکمه های مانتو رو می بستم که آقای توکلی اومد تو و گفت عه اینجایی فکر کردم رفتی دستشویی اخه در نیمه بسته بود. کاملا به هم ریخته بودم و درست نمیتونستم صحبت کنم. داشتم توضیح میدادم که برای چی اومدم توی اتاق که آقای توکلی گفت نیاز به توضیح نیست. از پنجره ی اتاق دیدمت و برای همین در رو بستم که راحت باشی. بعد هم اومد جلو دستامو گرفت و گفت نمیخواد ببندی شون و لبشو گذاشت روی لبم. خیلی تشنه ی سکس بودم و هیچ مقاومتی نکردم. مانتو رو از بدنم درآورد. مقنعه مو از روی سرم برداشت و نشوندم روی یه صندلی چرخان که توی اتاق بود. تی شرتمو داد بالا و سینه هامو از توی سوتین کشید بیرون و شروع کرد با زبون نوکشو لیس زدن. منم سعی میکردم مث پورن استارهای توی عکس ها عمل کنم. با دو تا دستم سینه هامو گرفته بودم و هر دفعه یکی شونو به زبونش نزدیک میکردم. نوک سینه هامو لیس میزد و میمکید و میگفت وای چه خوشمزه ن. نوک سینه هام سفت و بزرگ شده بود. داشتم از شهوت منفجر میشدم. دستشو بردم بین رونام. گفت دوست داری نانازتو بخورم. با سر تایید کردم. دستمو گرفت از روی صندلی بلندم کرد و شلوارمو کشید پایین ولی کامل از پام در نیاورد. بعد هم شرتمو در اورد و دومرتبه نشوندم روی صندلی. روی زمین جلوم زانو زد و پاهامو باز کرد و شروع کرد لیس زدن چوچوله م. وای که هیچ وقت لذتشو فراموش نمیکنم. کسمو با اشتها لیس میزد و چشماش رو میاورد بالا که عکس العمل رو ببینه. غرق در لذت بودم و با رعشه ای که همه ی بدنمو گرفت ارضا شدم. بلند شد شلوارشو تند تند دراورد و کیر کلفت و سیاهشو از توی شرتش کشید بیرون و گفت میخوری ش؟ با دستم کنارش زدم. گفت باشه اشکالی نداره. از روی صندلی بلندم کرد و رو به دیوارم کرد. گفتم میخوای چه کار کنی؟ گفت نترس توش نمیکنم. گفت کف دستاتو بذار به دیوار و پاهاتو محکم بچسبون به هم. کیرشو فرستاد بین رونام و شروع کرد عقب جلو کردن. نوک کیرش که میخورد به چوچوله ام درد خفیفی احساس میکردم و ناله ی ریزی میکردم. چون ارضا شده بودم کسم حسابی حساس شده بود و هیچ چیز نمیتونست بهش نزدیک بشه. با دو تا دستش سینه هامو گرفته بود و فشار میداد و کیرشو بین رونام عقب جلو میکرد. یه دفعه هجوم برد به جعبه ی دستمال کاغذی. کیرشو از بین رونام کشید بیرون و آبشو خالی کرد توی دستمال. بعد به من گفت لباساتو بپوش تا من برم دستشویی و بیام برسونمت. اون شب تا صبح ده بار با فکر اینکه آقای توکلی چوچوله مو با اشتها لیس میزد خودارضایی کردم
نوشته: سونیا