دوستم هم منو میکرد هم همسرمو

من ۳۶ سالمه از بچگی با یکی از دوستام ک خیلی خوشگل و خوش هیکل هست رابطه داشتم و بهش میدادم تنها کسی که بهش دادم اون بود اما اندازه موهای سرم این اتفای افتاده نزدیک به ۲۵ سال. دوستم اسمش سجاد است که یه کیر خیلی کلفت و خوشگل داره و توانای سکس خییییییلی بالای داره و هنوز مجرد ک پدرش ۱۰ سالگی فوت شد و همیشه با ما و تو خونه ما زندگی میکرد و مدرسه میرفتیم خیلی کم میشد بره خونه خودشون چون با داداشاش نمیساخت. ی جورای کلا تو خونه ما بزرگ شده حتی توی رستوران پدرم هم کار میکنه الان . یکی از وظایفش سرویس کردن من بود، و هست. من توی ۲۷ سالگی ازدواج کردم و حدودا توی ۳۰ سالگی خانمم تصمیم به جدا شدن گرفت که سجاد کلی باهاش صحبت کرد تا قانعش کرد خیلی بابت این موضوع مدیونش هستم. حدودا ۳ سال قبل سجاد برای اینکه منو بکنه ازم میخواست که از بدن همسرم بگم و نحوه سکسامون بگم تا تحریک بشه بتونه بهتر منو بکنه ، کم کم این موضوع کشیده شد به این که عکسای خانمم براش ببرم و رقصیدن خانمم رو ببرم عکس از اندام لختش بگیرم ببرم و همیشه وقتی میخواست منو بکنه فانتزیش که سکس با زنم بود رو میگفت حتی گاهی وقتا میگفت میخوام جوری بکنمت که دلم میخواد با همسرت سکس کنم. دیگه برامون عادی بود اون ک منو میکنه من از بدن زنم بگم اونم فحشش بده و تحریک بشه. یه روز گفت میخوام با همسرت سکس کنم گفتم نمیشه محاله اون اهلش نیست و مخالفت کردم و اونم گفت این بار اخرین بار که میکنمت تنها شرطش اینه با همسرت منو اوکی کنی یه کم هم با دلخوری از هم جدا شدیم سه چهار روزی بود بهم محل نمیداد حتی توی رستوران اخر شب هر کار کردم قبول نکرد حال کنیم، دو سه هفته بود کاری نکرده بود باهام داشتم دیوونه میشدم عصری پشت دخل بود توی رستوران رفتم پیشش چنتا سفارش که گرفت بهش گفتم امشب خونه نمیرم بهش پیام بده خندید گفت باشه پس هر وقت شرایط بود بگو بهت ی حالی بدم تقریبا دو هفته گذشت ما هم یکی دوبار حال کردیم ی شب بعد کار گفت اگه دلت میخواد بمون تو رستوران بکنمت بعد برو خیلی دلم میخواست اما نمیشد باید میرفتم، فردا شبش رفتیم خونش خیلی حشری بودیم دوتامون وسط سکس گفت میدونی چند روز قبل کیو رو همین تخت کردم ؟ اصلا به ذهنم نرسید گفت با خانمت تو خونه بودم یه ساعت بهش حال دادم باورم نشد فکر کردم شاید میخواد بگه که دوتای تحریک بشیم بیشتر حال بده وقتی کارمون تموم شد توی گوشیش چنتا عکس از خانمم نشون داد و چتهاشون خیییلی حالم خراب بود گفتم رابطه و دوستی ما تموم و واقعا میخواستم همه چیز رو تموم کنم اما سجاد گفت من چند سال عذاب وجدان دارم باید بهت میگفتم همسرت شروع کننده این رابطه بوده و برا الان هم نیست از همون وقتی که خواست طلاق بگیره گفت اصلا رابطه های خوبی با تو نداره و فقط بخاطر مسایل جنسی میخواد طلاق بگیره و سجاد به خاطر اینکه طلاق نگیره گفته بود من هروقت بخوای میام اما طلاق نگیر، تقریبا ۶ سال بود با همسرم رابطه داشته بود ، شرایط سختی بود با سجاد کات میکردم هم همسرم میرفت هم خودم ادم مطمئن نداشتم با خانمم کات میکردم توانایی زندگی بدون اون رو نداشتم اون روز از سجاد جدا شدم تا چند روز نه خونه رفتم و نه رستوران دیگه نمیتونستم سمت هیچ کدوم برم اما سجاد مردی کرد امد پیدام کرد دو سه روز رفتیم سفر و کنارم بود تصمیم داشت بین منو همسرم منو انتخاب کنه میگفت اگه میخواد طلاق بگیره بگیره من باهاتم ، از سفر که امدیم رفتیم رستوران من شب رستوران موندم سجاد رفت سمت خونش بهش پیام دادم من همسرم رو دوست دارم چند روز نرفتی پیشش امشب برو و کنارش باش . شب های سختی بود

نوشته: جابر

دکمه بازگشت به بالا