دو ساعت کردم آخر آبم نیومد

سلام به دوستای انجمن کیر تو کسه خودم.خوبید عزیزا؟من علی 28 ساله کارشناس حسابداریمو در حال حاضر بیکار.قدم 190 و وزنمم 94 کیلو.هیکله خوبی دارم.بدنسازی کار میکنم در کل هیکل رو فرمو مانکنی دارم.قیافم در حد متوسط رو به بالاست ولی صدای بمی دارم و همین صدا باعث شده که خیلی از دخترا بیان طرفم.یجورایی عاشق صدامن.

زیاد اهل نوشتن نیستم ولی چند ماهیه تو این سایتم و داستانای زیادی خوندم.تصمیم گرفتم یکی از خاطره هامو که واقعی هست رو بنویسم.قسمی ندارم بخورم ولی باور کنید واقعیه.داستان از اینجا شروع میشه که چند ساله پیش درست یادم نمیاد ولی چند سال پیش بود که یه دختره که اسمش سحر بود بد جور رفته بود تو مخم…مادرش با مادرم رفت و آمد داشت و بعضی وقتا اونم میمومد خونمون.بد جور تو کفش بودم.از نگاهاش فهمیدم اونم یه تمایلی به من داره ولی منتظر بود من برم جلو.من یه اخلاقه بدی که دارم خیلی خونسردو خشکم.به ندرت توی جمع دخترا میشینمو اگه یه موقع هم بشینم اصلا حرف نمیزنم.این بود که شخصیت و غرورم اجازه نمیداد من برم جلو.

روزها گذشتو دیگه بیخیالش شده بودم.تو همین جریانا بود پسر عموم به رحمت خدارفت.تو مجلس ترحیم پسر عموم بودیم که سحر با خانوادش اومده بودن.یه لحظه همو دیدیم و رد شدیم.من اصلا دیگه بهش فکر نمیکردم.چند روز گذشت که یروز دیدم یه شماره ناشناس بهم اس داد و احوالپرسی کرد.بعد این که جوابشو دادم فهمیدم سحره.هر چی گفتم شمارمو از کجا گیر آوردی نگفت.خلاصه یجوری میخواست با هم باشیمو منم که دیدم موقعیت جوره قبول کردم.زیاد اهل بیرون اومدن نبود.فقط تو مایه تلفن و اس دادن.بعد از چند روز که یکم با هم راحت شده بودیم بحث سکسو کشیدم وسط که دیدم اون از من پروتره و گفت اتفاقا الان با دوستم(دختر) داریم فیلم سوپر میبینیم.منم که دیدم بله… بد جور رفتم تو کفش.هر کاری کردم بیاد بیرون بهونه میاورد.فقط سکس در حد پیام بود.منم دیدم اینجوریه بیخیالش شدم و باهاش تموم کردم.

چند سال گذشت.یروز شنیدم که ازدواج کرده.دیگه اصلا بهش فکر نمیکردم.یروز خونمون نذری داشتیم که دیدم با مامانش اومده.بعد از مدتها دیدمش.خیلی خوشگلتر از قبل شده بود و نازتر و جا افتاده تر.تو حیاط بودم که نگاهمون به هم قفل شد.من حرکت کردم و رد شدم.چند روز بعد دیدم اس داد و باز احوالپرسی.منم احوالپرسی کردم و حال شوهرشو پرسیدم که گفت طلاق گرفته.یه لحظه خشکم زد.آخه یه بچه 4 ساله داشت.گفت میخواد منو ببینه.گفتم باشه.فرداش رفتم سراغش با ماشینم (پرشیا)با هم رفتیم بیرون شهر.رفتیم باغ یکی از دوستام.از زندگیش صحبت میکردو از بدبختیاش.گفت شوهرش شیشه ای شده و از هم جدا شدن.دلم به حالش میسوخت.خلاصه اونروز از هم جدا شدیمو رفت.

فرداش باز با هم رفتیم همونجا.جای خیلی خانجمن سکسی کیر تو کس بود.داشت صحبت میکرد که دستشو گذاشت رو دستمو باز حرفشو ادامه داد.یه لحظه نگاهمون به هم قفل شد.خواستم ازش لب بگیرم دیدم الان ضایست.حرفاش تموم شد و خواستیم بریم بهش گفتم چرا باهام راحت نیستی؟گفت چطور؟گفتم خودت میدونی؟گفت من منتظر توام.گفتم تو که اخلاق منو میدونی.گفت باید عوضش کنی.یه لحظه ساکت مونم یهو همون لحظه ازش یه لب گرفتم.اولش جا خورد.بعد خوشش اومد.گفت از اون آدمی که من میشناختم این حرکت اونم انقد زود بعید بود.منم گفتم خودت گفتی باید عوض بشم.دیدم خیلی دوست داره ولی سر ظهر بود و اون باید میرفت خونه. گفتم غروب میام سراغت گفت باشه منتظرم.دل تو دلم نبود.غروب زنگ زدمو گفتم بیا فلان جا تا بریم.آخه شهر ما کوچیکه و منم ماشینم تابلواه همه میشناسنم.خلاصه رفتم تو یه کوچه خلوتو سوارش کردم.ماشینم شیشه دودیه.از بیرون داخلش پیدا نیست.یادمه زمستون 90 بود.رفتیم سر چاه یکی از دوستام.یه باغ خیلی بزرگ ولی متاسفانه چار دیواری نبود یعنی یه محیط باز بود.قبلش بهش زنگ زدم که من دارم میرم اونجا ،خبری نیست؟ اونم گفت نه برو جای منم بکن.خلاصه رسیدمو ماشینو خاموش کردم و رفتم عقب پیشش نشستم.دستمو انداختم دور گردنشو تو چشاش خیره شدم.دیدم چشاش خمار شد.آروم صورتمو بردم جلو ازش لب گرفتم دیدم خودشو ول کرد تو بغلم.منم کیرم راست شده بود.خلاصه لب گرفتیمو دستمو بردم رو سینه هاش دیدم یه آه بلند کشید.فهمیدم بد جور حشرش زده بالا و دلش کیر میخواد.دستمو بردم مانتوشو باز کنم دیدم خودش سریع بازش کرد و گفت تو هم در بیار.سریع لباسامو درآوردم.همینجور که داشت تاپشو در میاورد چشمم به سینه هاش افتاد.آآآآخخخخ چه سینه های تپلو بزرگو سفتی داشت.خیلی خوش فرم بود.از زیر لباس خوشگل بودن ولی فکر نمیکردم دیگه تا این حد ردیف باشه.سوتینشو خودم درآوردمو شروع کردم به خوردنش که دیدم بد جور داره آه آه میکنه.تو پیاماش گفته بود که من حشرم بالاستو هاتم ولی فکر نمیکردم تا این حد باشه.خلاصه سینه هاشو میمکیدمو میلیسیدم.سایز سینه هاش 80 بود و خیلی سفت.دیگه کم مونده بود ارضا بشه گفت بسه.هوا تاریک شده بود.شلوارشو درآورد.وقتی داشت شرطشو در میاورد چشم افتاد به کسش .به خاطر تاریکی هوا زیاد معلوم نبود ولی دیدم یه کس پف کرده بی مو زد بیرون.با دستم شروع کردم به مالیدنش.اینم بگم اهل خوردن کس نیستم.اونم روش نمیشد بهم بگه بخور .داشتم باهاش بازی میکردم که دراز کشید رو صندلیو گفت بکن. دیگه مردم.خلاصه جام نمیشد تو ماشین.گفتم کیرمو بخور که گفت نمیتونم.منم اصرار نکردم.یکم جابجا شدیمو بالاخره پاهاشو باز کردو منم کیرم که راست شده بود و تقریبا یه 18:19 سانتی میشه رو آروم کلاهکشو کردم تو کسش.وقتی کلاهکش رفت تو دیدم یه نفس عمیق کشید و شروع کرد آخ و اوخ کردن.کسش خیلی تنگ بود با اینکه بچه داشت.ازش پرسیدم گفت سزارین کرده.هوا تاریک بود و شیشه ماشینم دودی به همین خاطر من جای بخیه هاشو ندیدم.خلاصه کیرمو آروم آروم کردم تو کس تنگش و با دستام سینه هاشو میمالیدم.نقطه ضعفش سینه هاش بود.آروم شروع کردم تلمبه زدن که صدای جیغ و دادش بیشتر حشریم میکرد.یه چند دقیقه ای تلمبه زدم که دیدم یهو یه آه بلند همراه با جیغ کشید و منو محکم تو بغلش فشار داد و به خودش چسبوند.فهمیدم ارضا شده.بلندش کردم به حالت سگی.نمیدونید چه بدبختی کشیدم تو ماشین.با اون قدو جای کمو …

خلاصه جابجا شد و کیرمو کردم تو کسش و تلمبه زدن.بعد از چند تا تلمبه زدن دیدم خودش داره عقب جلو میکنه.منم وایسادم که خودش حرکت کنه اونجوری بیشتر میچسبید.یه 45 دقیقیقه ای تلمبه زدم که گفتم دراز بکش.کیرمو کردم تو کسش و به صورت وحشتناک تلمبه میزدمو ازش لب میگرفتم.صدای آه آهش بیشتر شده بود که همین صداها باعث میشد که من آبم زودتر بیاد.آبم داشت میومد گفتم کجا بریزم گفت رو شکمم.منم درآوردمش و آبمو با فشار زیاد ریختم رو شکمش.اینم بگم که هیچ قرص یا اسپری رو نزده بوم.واسه خودمم تعجب داشت که چرا انقد طول کشید!!ازش لب کرفتمو با دستمال کاغذی تمیزش کردم و ازش تشکر کردم.در ماشینو باز کردم و اومدم بیرون یه سیگار ونستون قرمز(عقابی) روشن کردم و کشیدم.بعد از سکس خیلی حال میده.بردم رسوندمش.بعد از چند روز دیدم زنگ زد گفت بیا سراغم دلم کیر میخواد.منم از خدا خواسته رفتم سراغشو رفتم همونجای قبلی.قبلش به دوستم زنگ زدم گفتم امنه؟
گفت آره ولی یکمی مراقب باش.با این حرفش یکم ترس برم داشت.خلاصه رفتم عقب پیشش نشستمو شروع کردیم لب گرفتن که دیدم خودش داره لخت میشه.بیچاره یه 4 ماهی بو از شوهرش جدا شده بود و تو کف کیر بود.ساعت حدود 5 بعد از ظهر بود که سکسمونو شروع کردیم.منم لخت شدمو باز لب گرفتیم.اینبارم هیچ قرص یا اسپری مصرف نکرده بودم.شروع کردم سینه هاشو خوردن که دیدم صداش در اومد.سینه هاشو لیس میزدمو میمکیدم.یه 10 دقیقه ای خوردم و داشتم با کسش ور میرفتمودستمو میکشیدم رو چوچولش و آروم میکردم تو کسش.دیدم یه آه کشید و لرزید.دستم خیس شده بود.فهمیدم ارضا شده.پاهاشو باز کردمو کیرمو آروم گذاشتم دم کسش ولی نمیکردم تو.که دیدم خودش داره کسش رو میمالونه به کیرمو هی میگفت بکن تو دیونه شدم.منم آروم سرشو هل دادم تو.کسش خیس بود و به راحتی کلاهکش رفت تو.یه چند لحظه بی حرکت موندم دیدم خودشو داره تکون میده و کسشو فشار میده به کیرم.با این کاراش بد جور حشری شدم.آروم کیرمو کردم توش تا اینکه تا ته رفت تو.خیلی داغ و تنگ بود.چه حالی داشتم من.وقتی تا ته رفت همونجور وایسادم که سحر کسشو میچرخوند و منو کشوند طرف خودش و محکم بغلم کرد.دیدم باز کیرم خیس شد.باز ارضا شده بود.شروع کردم تلمبه زدن .اول آروم ولی بعد سرعتشو زیاد کردم که دیگه صدای آه آه سحر قطع نمیشد.منم قربون صدقش میرفتمو سینه هاشو میمالیدمو همراه تلمبه زدن ازش لب میگرفتم.یه نیم ساعتی تلمبه زدم که گفتم خسته شدم.بلند شدم نشستم رو صندلی.گفتم بشین روش.بلند شد و آروم کیرمو گرفت دستشو کرد تو کسش.باز صدای آه آهش بلند شد.یه نیم ساعتی هم اون بالا پاین میپرید رو کیرم که کمرم درد گرفت.گفتم حالت سگی شو.یکم کیرمو با آب کسش خیس کردمو کردم توش.وقتی تلمبه میزدم کونش به پاهام میخورد و خیلی حال میکردم.یه کون تپل و سفید ولی سفت داشت که با این جور کونا خیلی حال میکنم.خلاصه یه نیم ساعتی هم اینجور تلمبه زدم .شاید بگین خالی میبندمو از این حرفا.ولی بخدا عین واقعیته.حالا دلیل اینکه چرا با اینکه انقد طولانی شد ولی ارضا نشدمو میگم.دیگه جون نداشتم.خیلی خسته شده بودم.رو صندلی ولو شدم که سحر گفت چی شد؟گفتم دیگه بریدم.نمیدونم چرا نمیاد.سحر گفت چی مصرف کردی؟هر چی بوده بدجور جواب داده؟گفتم به خدا هیچی مصرف نکردم.اولش باور نکرد ولی وقتی دید دارم جدی میگم شاخ درآورد.بعد گفت چه کمر سفتی داری تو.به حالت شوخی گفت اینجور که من بیچاره میشم.!!!گفتم مگه واسه تو بده؟گفت نه شوخی کردم.اتفاقا خیلی هم خوبه.خلاصه سحر یه وری خوابید و منم از پشت چسبیدم بهش و کردم تو کسش و آروم عقب جلو میکردم.آخه دیگه حال نداشتم.با اینکه زمستون بود و هوا سرد بود ولی من خیس عرق بودم.از سرو صورتم عرق چیکه میکرد.کل شیشه های ماشین بخار کرده بون و از اونا هم عرق چیکه میکرد!!!خلاصه هر کاری کردم آبم نیومد.اعصابم خورد بود که چرا ارضا نمیشم.آخه از ساعت 5 تا 7 شب یسره داشتم تلمبه میزدم.دیدم سحر گفت علی نکنه با من حال نمیکنی؟بهش حق میدادم این حرفو بزنه.اعصابم خورد شد که سحر این حرفو زده.منم گفتم نه گلم این چه حرفیه میزنی و دلداریش دادم.گفتم من تا حالا با کسی مث تو حال نکردم و از این حرفا.خلاصه دیدم آبم نمیاد و منم که دیگه جون نداشتم پا شدم لباسامو پوشیدمو بردم رسوندمش.بعدا از چند نفر پرسیدم گفتن ماله استرس و بدیه جا بوده.راست میگفتن آخه تو ماشین خیلی ستمه.از اونورم وقتی دوستم گفت مراقب باش ترس رفت تو قالبمو هر چند دقیقه یه بار که داشتم تلمبه میزدم به دور و برم نگاه میکردم که کسی نیاد.به خاطر همین استرس بود که ارضا نشدم.
ببخشید اگه طولانی شد دوستای گلم.خواهشا فحش ندین چون عین واقعیتو نوشتم بدون کمو زیاد.هر کی فحش بده برمیگرده واسه … خودش.

نوشته:‌ علی

دکمه بازگشت به بالا