دو مسافر تهرانی در ویلای ما
سلام امیر هستم این خاطره ای ک میخوام براتون تعریف کنم واسه تابستون 93 هست من تک فرزند خانواده هستم و در رستم رود نور زندگی میکنم و20 سالمه
مرداد ماه بود و پدر و مادر من میخواستن برن سرعین واسه تفریح منم موندم خونه چون ما ی بنگاه داریم و باید می موندم که اونارو ب مسافرا اجاره بدم خلاصه اونا رفتن و فرداش یکی از ویلاها خالی شد منم زنگ زدم خدماتی ها بیان تمیزش کنن اونا امدن و رفتن و چن تا مسافر امد که به توافق نرسیدیم و فرداش شد من ساعت 11 امدم مغازه رو باز کردم که همن موقع یه 206 سفید امد جلو مغازه وایساد شیشه هاش دودی بود منم توجه نکردم رومو برگردوندم داشتم تلوزیون میدیدم که در مغازه باز شد و دیدم اوف دوتا دختر خیلی داف با ی من ارایش و عینک افتابی امدن تو و گفتن ویلا کرایه ای میخوان منم فقط داشتم ب ساپورتاشون نگا میکردم از این مانتو تابستونیا پوشیده بودن و تا امدن تو بوی عطرشون مغازه رو پر کرد منم با ی لبخند گفتم بله داریم گفت لب دریا باشه ها گفتم بله خانوم لب دریاست قیمتشم خوبه. بعد گفت میشه نشون بدید گفتم چشم
خلاصه با هم رفتیم تو کوچمون و ویلا رو بهشون نشون دادم خوششون امد چون تازه ساز بود و سری اجاره میکردنش بد برگشتیم و اونا اون جارو واسه 4 روز اجاره کردن و تسویه هم کردن معلوم بود بچه مایه دار هم هستن خلاصه اونا رفتن تو ویلا و منم برگشتم بد جور تو کفشون بودم خیلی شاخ بودن یکی دوسال هم از من بزرگتر بودن گفتم باو اینا ب من پا نمیدن که و تو کفشون می مونم ساعت 6و نیم بود که منم در مغازه رو بستم و رفتم ساحل که با بچه ها والیبال بازی کنیم اینم بگم که من والیبالو حرفه ای دنبال میکنم و قدم 195 هست ولی یکم لاغرم و تناسب بدنم زیاد جالب نیست پوستم هم کاملا برزنس رسیدم دیدم بععععله خانوما اونجان با چ تیپی هم بودن دیوسا تا رسیدم باهاشون سلام و احوال پرسی گرمی کردم یکمی باهاشون حرف زدم و اشنا شدیم اسم یکیشون مینااون یکی هم غزاله بود رفیقم امد و اونا تا توپ رو دیدن گفتن میشه ما هم بازی کنیم گفتم چشم خلاصه بازی کردیم چن بار بد جوری اسبک بهشون زدم و اونا هم بازیشون خوب بود غزاله که یکم خوشگل تر بود با من یار شد و تا نزدیک غروب بازی کردیم خیلی حال داد و کلی با هم صمیمی شدیم بد با هم برگشتیم و منم شمارمو بهشون دادم که اگه مشکلی داشتن ب من زنگ بزنن ساعت 10 بود داشتم اخبار میدیدم که گوشم زنگ خورد جواب دادم دیدم غزاله هست و گفت سلام امیر اقا ما میخوایم بریم حموم ولی اب گرم نمیشه منم گفتم باش الان میام منم گفتم وای خدا یعنی میشه که بشه سریع رفتم درو واز کرد منم وارد حیاط شدم دیدم پکیج خاموشه منم بهش توجه نکردم و از قصد وارد خونه شدم در زدم و باز کردن دیدم اووف مینا با ی حوله تن پوش بو من جا خوردم اونم گفت اقا امیر وایسید من برم تو اتاق بد بیاید من راست کردم بدجور وقتی داشت از پله ها بالا میرفت فقط داشتم کونشو از رو حوله میدیدم پاهاش خیلی سفید بود پیش خودم گفتم اگه این اینجوریه غزاله پس چیه بد الکی رفتم حموم ابو باز کردم بلند گفتم از کی این طوریه گفتن نمیدونیم و اینا منم برگشتم گفتم الان درست میشه رفتم تو حیاط و پکیج رو روشن کردم و باز برگشتم تو حموم گفتم درست شده اونا هم گفتم مرسی اقا امیر میشه لطف کنید برید بیرون گفتم چرا گفتن اخه لباس تنمون نیس منم گفتم چشم و سریع رفتم خونه هی ب خودم میگفتم خخاک بر سرم چرا کاریشون نکردم و راستشو بخواید میترسیدم ی ساعتی گذشت و دیدم باز بهم زنگ زدن و تشکر کردن منم گفتم اشتباه از ما بوده و ببخشید و بد قطع کردن فرداش شد من تو مغازه بودم که امدن تو و کلی تیپ زده بودن بهم گفتن پارک جنگلی خوب کجااست بخوایم بریم منم گفتم چمستان هست گفتن نه اونجا رفتیم بهشون گفتم خب بیاید بریم الیمالات اونا هم گفتن مگه شماهم میاین منم گفتم اگه بخواید اره اونا هم گفتن باش بیاید بریم منم سریع رفتم اماده شدم که بریم سمت الیمالات من جلو نشتم و غزال رفت عقب نشست خلاصه رسیدیم ب در یاچه و رفتیم جایی که خلوت باشه نشستیم تو راه هم وسایل ناهار رو گرفته بودیم بعد از نشستن کلی با هم حرف زدیم بد منم شروع کردم به نشون دادن کلیپای خنده داره گوشیم و حواسم نبود که ی جا ی فیلم سوپر امد منم سریع قطع کردم و خجالت کشیدم و معذرت خواهی کردم اونا هم گفتن عیب نداره ناهارو با هم دیگه درست کردیم و خوردیم و کلی صمیمی تر شدیم و منم بهشون گفتم میخواید برگردیم بریم تو اب اونا هم قبول کردن و منم خر کیف شدم برگشتیم ساعت 5 بود اونا هم رفتن لباس عوض کنن که بیان منم رفتم مایو پوشیدم منتظر اونا بودم که دیدم وای چ لباسایی پوشیدن داشتم راست میکردم جفتشون تاب پوشیده بودن و شلوارک و ی شال انداخته بودن منم توپ والیبال اورده بودم که تو اب بازی کنیم بد رفتیم تو اب خودمونو خیس کردیم وقتی لباساشو خیس شد بدناشون زد بیرون و کیرم داشت میترکید اونا هم از شانس گوه من بیشتر رو زانو میشستن بد من دوسه باری خیسشون کردم و شروع به والیبال بازی کردن تو اب شدیم یجا توپ افتاد پشتم منم رفتم که بیارم اونا جفتشون با هم امدن منو اب دادن من از قصد ممقاومت نمیکردم یجا منو بردم زیر اب که من از فرصت استفاده کردم و از باسن غزال گرفتم امدم بالا شروع کردم جفتشون رو اب دادن از پاهاشون میگرفتم و پرتشون میکردم تو اب ی جا مینارو بلند کردم گذاشت رو شونه هام و پرتش کردم که سرش خورد ب کف اب که از دستم ناراحت شد و منم رفتم بغلش کردم و چسبوندمش ب خوودم و سفت بغلش کردم و معذرت خواهی کردم گفت اشکال نداره خلاصه خودمو ب جفتشون می چسبوندم ی جا داشتم بد جور غزاله رو اب میدادم که التماس میکرد ابش ندم منم گفتم باید بزاری بوست کنم اونم گفت باش منم شاخ در اوردم و بوسش کردم و ب مینا گفتم پس تو چی گفت پرو نشه منم که دیگه پرو شده بودم رفتم از پشت بغلش کردم و بوسش کردم یهو دیدم غزال از گردن منو گرفت وبا هم انداختن تو اب منم مینا رو ول نمیکردم زیر اب ک یهو نمیدونم چی شد دستم رفت تو باسنش از پشت و اونم همون زیر اب دستمو در اورد و امدیم بالا و برو خودش نیاورد یبار دیگه از پشت بغلش کردم و دستمو بردم تو سینه هاش که معمولی بود و در گوشش گفتم دوست دارم یکم باهاش ور رفتم که غزال گفت شما چیکار میکنید گفتم داریم از زندگی لذت میبریم امد و دید دارم از رو شلوارش کسشو میمالم و ی دستم تو سینشه غزال اب ریخت روم گفت زشته می بینن مردم گفتم گوه خوردن اخ چن نفر دورو ور بودن مینا رو برگردوندم و ازش لب گرفتم غزال امد نزدیک گفت بسته من بغلش کردم گفتم میدونستی خیلی خوشگلی گفت خرم نکن گفتم من نوکرتم عزیزم بد ب زور ازش لب گرفتم و کلی راست کرده بودم بد چن دیقه امدیم بیرون که بریم خونه دوش بگیریم اونا رفتن و منم رفتم خونمون وقتی امدم بیرون از حموم دوتا اس امده بود اولی غزال بود نوشته بود مینا تاره شکست عشقی خورده واس همین امدییم شمال حواست باشه دومی مینا بود که نوشته بود شب بیا اینجا منم رفتم پیتزا گرفتم و رفتم تو ویلاشون وارد شدم دیدم غزال یه تاب پوشیدده از اینا که شبیه سوتینه اسمشو نمیدونم چیه راستشو بخواید مینا هم ی تونیک پوشیده بود ویه شورت کوتا رفتم پیششون نشستم و پیتزا ها رو خوردیم بد مینارو بغل خودم رو مبل خوابوندم و غزال هم کنارمون دراز کشید منم شروع ب خوردن گوش و لباش کردم بد دو دیقه تو نیکشو زدم بالا خیلی سفید بود بد رفتم پیش غزاله سینه هاش بزگتر بود تابشو در اوردم و سوتین مشکی تنش بود گفتم بیاید بریم بالا تو اتاق که بلند شدن رفتیم این اولین سکسم با دو نفر بود رفتیم تو اتاق رو تخت افتادم جفتشون امدن بغلم لباسا مونو در اوردیم شورت مینا رو در اوردم یکم پشم داشت ولی غزال در نمیاورد منم بهش گفتم در بیار دیگه گفت ن من تا حالا سکس نکردم گفتم الان میکنی افتادم روش سوتینشو باز کردم هی می خوردم لباشو و چسبوندم مینا رو بهش سوتین اون رو هم در اوردم فقط داشتم با 4 تا سینه هایی که تغریبا بزرگ بودن بازی میکردم که مینا با پاش شورتمو یکم کشید پایین گفتم الان میکنمت حال کنی اینم بگم کیر من زیاد دراز نیست ولی خیلی کلفته واقعا کلفته شورتمو در اوردم مینا گفت اوهو این جا نمیشه غزاله هم گفت یا خدا این چیه دیگه هیچ کدومشون کیرمو نخوردن مینا میگفت کلفته تو دهنم جا نمیشه غزالم گفت من بدم میاد با جفت دستام کساشونو می مالیدم که غزال گفت تو کسم نکنی من پرده دارم گفتم چشم شروع کردم ب خوردن کس غزاله خیلی توپل بود ولی خیلی ابش ترش بود و حالم داشت بد میشد غزال هم داشت از حشر می مرد رفتم سراغ مینا گفتم تو نداری گفت نه تکواندو میرفتمم پارس بکن نامه پزشک قانونی دارم منم با انگشت کردم تو کسش غزال هم امد کیرمو ساک زد مینا رو چرخوندم و از پشت خوابیدم روش اروم اروم کردم تو کسش چون زیاد سکس نکردم سریع ابم امد شاید 7 یا هشتا زدم که امد ابم ابمو خالی کردم رو پتو غزال و مینا خندیدن و گفتن تو از ما حشری تری منم گفتم شما خیلی کس هستید خب مینا بلند شد کیرمو دستش گرفت و جغ میزد و یهو کرد تو دهنش خیلی تعجب کردم کیرمو 1 دیقه خورد و راست راست شد غزالو خوابوندم از بغل بهش لاپایی زدم و بعضی موقع ها میکردم ی نمه تو کسش اونم هی نیشگون میگرفت سینا هاشو سفت فشار میدادم دیگه نمیدونستم چیکار کنم گیج شده بودم هرکی جای من بود گیج شده بود چهره خوشگل غزال و سینه هاش و کونش ی طرف مینا و کسش ی طرف کیرمو یکم کردم تو کون غزال خیلی تنگ بود و دستم گاز گرفت منم بیخیال شدم گفت امیر دیگه منو نکن دارم می میرم رفتم سراغ مینا خوابوندمش کیرمو کردم توش و افتادم روش هی تلمبه میزدم و از جفتشون لب میگرفتم بد به غزاله گفتم بیا دراز بکش اونم امد و منم فقط می مالیدم و مینارو میکردم اصلا باورم نمی شد دو تا دختری که بهم محل نمیدادن روز اول الان تو روز دوم دارن بهم میدن تو ابرا بودم که ابم داشت میومد که یکمش ریخت رو شکم مینا و بغیه ش رو رویختم رو زمین مینا داشت از حشر دیونه میشد و بعد ی دیقه مالیدن ابش فوران کرد منم رفتم از اون اتاق ی پتو دیگه اوردم و لخت لخت خوابیدیم از غزال خیلی خوشم امده بود باحال بود دیوث صبح شد و من بلند شدم و غزال رو هم بیدار کردم گفتم بیا بیرون کارت دارم مینا هم خواب بود رفتیم بیرون ب غزال گفتم خیلی دوست دارم خیلی گفت چرا گفتم نمیدونم میخوام تو با من باشی گفت نمیشه من دوس ندارم با کسی باشم گفتم میخوامت با هم رفتیم حموم کلی بازی کردیم مخشو زدم و قبول کرد با هم رفیق بمونیم تو حموم بهش لاپایی زدم و ارضا شدم داشتیم بیرون میومدیم که مینا امد گفت کسم درد میکنه و اینا رفت حموم ما هم لباس پوشیدیم من رفتم خونه نیم ساعت بذ بهم زنگ زدن گفتن ما باید بریم تهران و نمیشه بیشتر بمونیم خلاصه با عجله رفتم اونجا ک غزال گفت مینا باید برگرده گفتم تو بمون گفت نمیشه باید با هم باشیم و … منم پولشونو برگردوندم و اونا هم راه افتادن ب سمت تهران تو راه برگشت نزدیک مرزن اباذ تصادف کردن و مینا هنورم ک هنوزه تو کماست الان با غزال رفیقم راستی اینم بگم همون روز اول فهمیدم غرال از من کوچیک تره ولی بهش نمیخورد خدایی خلاصه واسه ازدواج میخوامش با این که الان صورتش خیلی داغون شده بعد تصادف امیدوارم از این نوشته لذت ببرید واس مینا هم ی دعا کوچیک کنید تصادف بدی داشتن امیدوارم با غزال خوشبخت بشم مرسی از همتون
نوشته: امیر