رابطهی اتفاقی
سلام خدمت همگی
من رضا از کاشانم و این داستان برمیگرده به پارسال
درست تولد عمه کوچیکم بود و تعدادی از دوستاش و کمی از خانواده دعوت بودیم و نسبتا شلوغ بود
تقریبا به آخرای تولد رسیدیم و موقع شام من بلند شدم برم سرویس بهداشتی که انتهای خونه بود در اتاق و که باز کردم دیدم یه خانوم خوش قد و بالا که اسمش که بعدا فهمیدم ترنم بود .داشت شالشو درست میکرد یهو جفتمون جا خوردیم و من محکم در و بستم و برگشتم تو تولد .آخر شب اومدم اینیستا دیدم عمه ام همه رو داخل اینستا گذاشته و ازشون اسم برده.ترنم و پیداش کردم و رفتم داخل دایرکتش
پیام گذاشتم که ببخشید اگه بدون در زدن وارد شدم با چاشنی استیکر خجالت.چند دقیقه ای منتظر بودم ک جواب داد نه خواهش میکنم و شانس آوردم زودتر نیومدی که بدتر بود و استیکر خنده فرستاد
سر صحبت باز شد که متوجه شدم سه تا دختر داره و ۳۴سالشه و اون شب همینجوری تموم شد
دیگه رفته رفته جواب استوری و همو میدادیم و گاهی چت میکردیم که ی روز سر ی استوری برام نوشت معلومه حالت خرابه شیطون و سر حرف باز شد و کم کم داشت به سکس چت تبدیل میشد و یهو آفلاین شد
من بهم برخورد و فردای اون روز پیام داد ببخشید همسرم اومد و نشد
مجازی حدود ۳ ماه رابطه داشتیم و گاهی سکس چت تا ی شب براش نوشتم دلم میخواد ببینمت و قول قرار بیرون گذاشتیم باهم رفتیم در حد یک ساعت بیرون و کمی دستمالی کردیم همدیگه رو و اون شب تموم شد
کم کم بیشتر طالب دیدار هم شدیم و شیطنت بیشتر که ی شب پیام داد کاش بودی پیشم ،براش نوشتم اوهوم چرا که نه و گفت میتونی بیای گفتم مگه همسرت نیس گفتش رفته پدرش بیمارستان و بالا سر اونه و دوتا دخترمم پیش مادربزرگشونن که تنها نباشه و دختر کوچیکمم خوابه ،گفتم خب مگه بهتر از اینم میشه و رفتم ک بیام حدود ساعت ۳ صبح بود رسیدم درب خونشونو در رو برام باز کرده بود و رفتم داخل دیدم یه تیکه جواهر جلوم ایستاده بدون هیچ حرفی بغلش کردم و سریع جلو دهنمو گرفت گفت هیییییس بچه خوابه و دستمو گرفت برد منو تو اتاق خواب
امون ندادم و شرتشو کشیدم از پاس و داگیش کردم و شروع کردم کس و کونشو لیس زدن جوری ناله میکرد که دل ضعف میشدم
اون طرفش کردم و برام کمی ساک زد و از تو کشو کاندوم درآورد کشید رو کیرم با دهنش .واقعا استعداد خوبی داشت ،با خودم گفتم دود از کنده بلند میشه
نگاه کرد تو چشام گفت محض اطمینان
همینجوری منو کشید رو خودشو پاهاشو دور کمرم انداخت و منم تا ته کردم توش انقد شروع کردم تلمبه زدن تو کسش و چه آبی راه انداخته بود انقدر داغ بودیم که دلمون نمیخواست پوزیشن عوض کنیم ،یکم که لب همو خوردیم و دندون زدیم من ب کمر خوابیدم و اومد روم و نوبت دلبری اون شد
آنچنان لذت میبردم که واقعا تو ابرا بودم و یهو بلند شد و بدنمو خیس خیس کرد و متوجه شدم ارضا شده و مدتی نشد که منم تو بغلش ارضا شدم و همینجور رو تخت ولو شدیم و بعدش دستمو گرفت برد آشپزخونه و برام میوه آوردش بهم رسیدگی کرد و باز تو همون آشپزخونه لب تو لب شدیم و ی دل سیر عشقبازی کردیم
این رابطه یک سال پایدار بود که رفته رفته از هم سرد شدیم و منم ازش دور شدم
نوشته: Reza