رضا و زن همسایه

سلام دوستان.
من اهل یکی از شهرهای اطراف اصفهان هستم.خودم ۳۸ سال زنم ۳۳ سال داره و یه بچه پسر ۵ ساله داریم.زنم هی قهر میکرد همسایه طبقه پایینیمون که من از قبل میشناختمشون ویه پسر بچه ۷ ساله دارن چند ماهی بود که به ساختمان ما نقل مکان کرده بودن بعد از چند روزی زن همسایه که حدود ۳۵ سال داشت وزنی با استیل سکسی و باسن خوش فرم و توپر بود و شوهری کارمند و بسیار ضعیف جثه داشت با زنم دوست شدن هراز گاهی در نبود شوهر ها برای رفع دلتنگی و بازی بچها با هم به خونه های هم‌میومدن وهم صحبت می شدن.بعد یک سالی که به ساختمان ما اومده بودن ومن همیشه تو نخ و تو کفش بودم و حس میکردم که اونم از حس من نسبت به خودش خبر داره…خانمم باز هم قهر کرد و حدود ده روزی که خونه رو به مقصد خونه پدرش ترک کرده بود و منم خیلی از تنهایی وسکس نکردن رنج میبردم بعد ده روز یه روز ظهر زد به سرم برم در خونشون و هم از زنم یه کم آمار بگیرم ازش و هم اگر شد بلکه مخشو بزنم رفتم در خونشون درو زدم اومد دم در واحد اول پرسیدم آقا عباس هستن؟(شوهرش) گفتن نه کاری داشتین آقا رضا؟گفتم اگر بتونین چند دقیقه وقتتون رو بهم بدین ممنون میشم کمی درمورد زنم سارا میخواستم صحبت کنم…گفت در مورد سارا !؟ گفتم بله. با یه استرس معمولی و یه اشتیاق درونی با کمی منو من کردن گفت باشه.گفتم اینجا زشته طبقات دیگه صدامون رو میشنون اگر لطف کنین بیایین بالا دم واحد ما که طبقه آخر بودیم و من رفتم و مهناز همون زن همسایه بعد پنج دقیقه اومد جلو واحدما که من به حالت نیمه باز درو نگه داشته بودم و منتظرش بودم دیدم وقتی از پلها میاد یه لگ طلایی از روش یه چادر سرش کرده که وقتی نور افتاد انگار لخته لخته اومد بالا و با صدای لرزون سلام داد وعلیک سلام و…گفتم ببخشین وقتتونو گرفتم والکی چند تا سوال و آمار از زنم ازش گرفتم چون میدونستم با هم درتماسن وازش خبر داره.گفتم آیا زنگ‌میزنه بهت یا نه؟چی میگه آیا میخواد برگرده یا نه؟پشیمونه یانه؟حال پسرم چطوره واز این حرفها اونم راست یا دروغ یه جوابهایی داد ده دقیقه الی یک ربعی صحبت کردیم با ترس و خیلی آروم بعدش گفت من برم هم به غذام یه سر بزنم و هم گوشیم مونده بالا بیارم و پسرمم خوابه یه سر بزنم بعد بیام گفتم باشه. کیرمم کامل شق شده بود و منم مثل اون یه جورایی با شهوت و استرس داشتم صحبت میکردم باهاش.و اینم بگم من با قد و اندام قابل قبول و ورزشکاری خیلی از لحاظ چهره وقد وهیکل از شوهرش سرتر وجذابتر بودم چون شوهرش هم ذاتا خانواده کوتاه قد وضعیفی بودن و هم شوهرش اعتیاد شدید داشت در کنار زنش وقتی راه میرفت انگار یه پسر بچه هستش…برگردیم به موضوع.رفت منم اومدم نشستم روی مبل و کمی از روی شلوار با کیر شق شدم بازی کردم و کنار درو باز گذاشته بودم که یهو دیدم آروم در زده شد ونصفه نیمه سرشو کرد داخل واحد و گفت آقا رضا ببخشین معطلتون کردم.گفتم نه خواهش میکنم شما ببخشین اذیت شدین و وقتتون گرفته شدش…شانس آوردم وقتی صدای درو زد دستمو از رو کیرم برداشته بودم و ندید که با کیرم بازی میکردم خلاصه گفتم بفرمایین داخل که با ناز و مثلا عشوه گفت نه مزاحم نمیشم…گفتم مراحمین آخه جلو در سرپا هم زشته هم امکان داره همسایها ببینن و یه وقت بشنون حرفهامونو…خلاصه اومد داخل و نشست روی مبل منم یه شلوار اسلش پام بود و یه رکابی بسکتبالی دیگه پیرهن تنم نکردم و حواسم بود به بازوها و سینه ام که نصفش مشخص بود داره نگاه میکنه.درحال صحبتها حرف به جایی کشید که گفتم زنم سارا با این کارهاش مثلا فکر میکنه زندگیش بهتر میشه؟الان من ده روزه ببخشیدا مردم احتیاج داره به نزدیکی کردن ولی نکردم تا کی میتونم طاقت بیارم وحالا بخوام برم سراغ یکی دیگه بعدا میخواد بگه تو بهم خیانت کردی…که با کمال تعجب زنی که خجالتی بود واسترس داشت یهو گفت خوب واقعا حقونه وقتی به این چیزا فکر نمیکنه وبیخود وبی جهت سر هر چیز کوچیک قهر میکنه وخونه زندگیشو رها میکنه…بعدشم یه مقدار از دردودل خودش گفت که منم شوهرم با اون وضعیت ومشکلات ولی هرگز قهر نمیکنم چون میدونم تنهاش بزارم میخواد بره چهارتا دوست ودشمن یادش بدن کارهایی رو که بلد نیست یا جرعتشو نداره رو یادش بدن و…گفت واقعا همیشه میگم قدر شوهر وزندگیتو بدون تو از کم وکسری نه بلکه از زیاد خوبی وخوشی تو زندگیت کون میندازی ومیری وبه حرف خانوادت گوش نکن ووایسا پای زندگیت…تو این حین که روبروی هم نشسته بودیم ومنم کیرم هی شق میکرد وسعی میکردم پاهامو روهم بندازم که تابلو نشه صدای باز وبسته شدن در بیرون اومد که گفت آقا رضا من برم شاید عباس باشه…گفتم باشه برو اگر تونستی لطف کن بیا با حرفهات خیلی آروم شدم و کمکم کرد حرفهات با یه چشم گفتن یواش رفت طبقه پایین خونه خودشون یه ده دقیقه ای منتظر شدم خبری نشد گفتم شاید شوهرش اومد گفتم برم حموم یه دوش بگیرم یه جق هم بزنم داشتم از شق درد و شهوت میمردم زن سکسی و خوش اندام همسایه که همه بچه محله هامون تو کفش بودن نیم ساعت روبروم با یه لگ که بعضن تکون میخورد و پاچه اش دیده میشدن مخصوصا وقتی با عجله پاشد بره یه لحظه خواست چادرشو درست کنه نمیدونم از روی عمد یا عجله چادرشو باز و بسته کرد خط کسشو میشد دید…رفتم حموم در وهم قصدا باز گذاشته بودم بلکه تیری تو تاریکی بخوره وبرگرده ومنم تو حموم باشم و منم بجای حالی که رفتنی داد بهم یه گوشه از بدنم رو بهش نشون بدم بلکه ام فرجی شد و تونستم حشریش کنم وبکنمش…سه چهار دقیقه ای بود که آبو باز کرده بودم تازه درجه آبو تنظیم کردم بودم و رفتم زیر دوش که احساس کردم صدایی داره میاد از خونمون در واحد که باز بود در حموم هم مثل درواحد گوششو باز گذاشته بودم درو باز کردم سرمو ببرم بیرون که دیدم اومده جلوی در اتاقی که توش حمومون بود و ایستاده تا درو باز کردم و دیدمش اونم کیر منو تو حالت برافراشته دیدیه ای وای ببخشین گفت و روشو برگردوند منم سریع مثلا حیا کردم یه دستمو بردم سمت جلوم و کمی پوشوندم گفتم ببخشین فکر کردم لابد عباس آقا اومدن وشما دیگه نمیایین پایین واونم با همون حالت که سرش زو رو به اونور چرخونده بود با صدای لرزون واسترس وار گفت شما ببخشین رفتم دیدم پسرم هنوز خوابه وزیر غذارو خاموش کردم واون صداهم ربطی به شوهرم نداشت یه زنگ هم زدم به بهونه آماده بودن نهار که عباس گفت هنوز کمی سرکارم طول میکشه دوسه ساعتی میکشه بیام منم گفتم بیام بلکه از تنهایی دربیایید و کمی بتونم کنم که دیدم درباز هستش زدم درو جواب ندادین اومدم داخل که بیشتر در نزنم همسایها یه وقت متوجه نشن دیدم خبری نیست نگران شدم اومدم که واقعا ببخشین.حالا اگر اجازه بدین من برم بالا گفتم باشه هرجور راحتین وموقع رفتن یه ریزه نیمه برگشت کرد ومثلا به بهانه خداحافظی یه چش چرونی کرد منم نیمه بدنم به اضافه کیرو بیضهام رو یه ور در پنهون کرده بودم ولی یه طرف سینهام با یه پام معلوم بود رو یه دید زد داشت میرفت گفتم مهناز خانم میخواین چند دقیقه بشینین پذیرایی من زود درمیام بدون هیچ تعارفی انگار خودشم دوست داشت که نره وبمونه گفت باشه پس من سماروتون رو روشن میکنم یه چایی میزارم تا شما دربیایین…درو بستم و تصمیم گرفتم جق نزنم گفتم شاید بشه دربیام و بکنمش منم حموم کردنم کمی طول میکشه بعد ده دقیقه دیدم یه صدایی داره میاد درو آروم باز کردم و از قصد جوری باز کردم که اگر مهناز باشه بازم بدنم وکیر تقریبا درشتمو که مطمئن بودم حداقل دو برابر کیر شوهر اونه رو ببینه کیرمم که شق بود چون همش تو فکرش بودم…درو باز کردم دیدم این بار قشنگ اومده داخل اتاق خواب به فاصله یه متری در حموم ولی روشو برگردونده به سمت دیوار…گفتم بله؟گفت آقا رضا زود باش دیگه نیم ساعته چیکار داری میکنی الان پسرم بیدار میشه وشوهرمم یه وقت میاد…منم دیدم روش سمت دیواره کیرمو گرفتم دستم و با همون کف بدنم که کیرمو لیز کرده بود داشتم میمالیدم دیگه کلم داغ شده بود وشهوت جلوی چشامو گرفته بود گفتم میتونی ببینی داشتم چیکار میکردم…که برنگشت فقط گفت چیکار؟گفتم یه لحظه ببین. یه نیمه سرشو برگردوند سمت من و نگاهم کرد و دید دارم جلوی چشاش جق میزنم با استرس وصدای لرزون و پر از شهوتش یه آب دهن قورت داد و گفت خاک تو سرت نشه رضا داری جق میزنی؟گفتم تو جای من بودی چیکار میکردی؟خوب مجبورم ده روزه که سکس نداشتم…گفت خوب چرا جق؟گفتم وقتی زنم نیست باید بکنم تو درو دیوار آیا؟مکثی کرد و گفت چی بگم؟یعنی تو با این چهره و اندام وضع مالی خوبت دوست دختر نداری؟گفتم اگه داشتم چرا الان جق میزدم که سبک بشم؟گفت بس زود باش کارتو بکن در بیا منم چایی بریزم تا بیای سرد نشه…خواستم بهش بگم تو بیا نیازمو برطرف کن که ترسیدم یه وقت سگ بشه و کار بدتر بشه وبره طبقه پایین خونشون…گفتم مهناز میشه همینجا وایسی من نگات کنم و جق بزنم تا زودتر آبم بیاد؟گفت وا با نگاه کردن به من؟گفتم اره خوب الانم داشتم به یاد تو جق میزدم…گفت باشه بس وایستادم زود باش.بعد یه دقیقه که بعد دو بار نگاه ریزم کرد به کیرم گفت نیومد بس؟گفتم نه یه لطفی کن نگاه کن بهم تا حشری تر بشم زودتر بیاد گفتش ای از دست تو وکاملا معلوم بود از خداشته و منتظر بود خودم بگم که راحت تر نگاه کنه قبول کرد و کاملا به فاصله یه متریم برگشت و داشت نگاه میکرد بعد نیم دقیقه سکوت که شهوت رو میشد تو چشای خمارش دید بهم گفت لامصب عجب کیری داری کسخول سارا نمیدونم چطور میتونه از این کیر دور باشه و…گفتم اره واقعا…بازم یه دقیقه ای گذشته کمی استرس داشتم وهمین استرس نمیزاشت آبم بیاد وکمی هم کمرم بصورت طبیعی سفت هستش…دوباره گفت وای چقد هم کمرت سفته تو بس چرا نمیاد آبت؟گفتم تو ته امروز خیلی لطف کردی بیا بگیر جق بزن بزار بیاد دیگه اولش چس کلاس میزاشت میگفت نه گناهه بعد چند بار گفتن واصرار کردن گفتم بابا چرا نمیفهمی من الان واقعا نیاز دارم گفتم آخه گفتم آخه رو ول کن بیا لطفا که باور کنین نیم دقیقه کشید یک سانت یک سانت اومد تا دستشو گذاشت رو کیرم که وای چه لذتی داشت دست این شاه کس خوشگل رو کیرت باشه…یه کم شامپو ریختم کف دستش لعنتی خیلی حرفه ای داشت میزد که یهو جادرشو ول کرد با یه تاپ و شلوار لگ جلوم وایستاده بود وبا یه دستش که داشت کیرمو میمالید یه دستشم یواش یواش گذاشت روی سینهام وداشت همزمان هم کیرمو جق میزد هم با سینهام بازی میکرد چشاش خمار ونیمه بسته شده بود آروم آروم لباشو آورد جلو ولب تو لب شدیم منم دستمو انداختم دور کمرش کمی کشیدمش نزدیکتر که یه پاش اومد داخل حموم ودست انداختم از روشلوار کسشو مالوندن بعد دستمو بردم داخل شلوارش با پنج شش ثانیه مقاومت نتونست طاقت بیاره وول کرد و دستم رفت زیر شلوار روی کسش داخل و پف بود کمی پایینتر رفتم رو چاک کسش کاملا خیس شده بود…ولی استرس نمیذاشت آبم بیاد همش فکر شوهرش عباس بودم اگه بیاد چی میشه…یهو دستشو ول کرد وازم جدا شد گفت بابا چرا نمیاد اینو بهم گفت برو زیر دوش کیرتو بشو رفتم وکف بدنم که دیگه خشک شده بود رو تنم و کیرمو شستم اومدم جلو در حموم اونم رو زانو نشست و گفتم خدا بگم چیکارت کنه با این اندام و این کیر راستت و کمر سفتت و کیرمو کرد دهنش بصورت فوق حرفه ای ساک زد برام طوری ساک میزد که کس زنم اینجوری نرم و راحت و داغ نبود رو فضا بودم یهو آبم اومد تا خواستم بکشم بیرون دیر شد نصفش ریخت توی دهنش بقیشم کمی پاشید رو گردنش و یکمی هم ریخت توی حموم و گفتم حالا که راحت شدی دوش بگیر زود بیا…گفتم باشه درو بستم دوشو گرفتم اومدم بیرون دیدم همونجوری در واحد گوشش بازه یه چایی که تقریبا خوردنی بود معلوم بود دوسه دقیقه قبل ریخته شده روی اوپن بود واز مهناز خبری نبودش.یه ساعتی خونه بودم ازش خبری نشد منم بعد ظهر زدم بیرون
داستان کاملا واقعی بود و ادامه داستان رو اگر استقبال بشه مینویسم تو دوماهی که زنم نبود وروزهای دهم تا دو ماه بعد چی شد بینمون…ببخشین طولانی شد کمی

نوشته: رضا

دکمه بازگشت به بالا