روانشناس نبودم اما افسردگیش رو درمان کردم

زمانی که یاسی 20 سالش بود با هم ازدواج کردیم به جز مادرش هیچ کسی رو نداشتن با اینکه خیلی غیر قابل باور بود اما واقعا کسیو نداشتن 5 سال از ازدواج ما می گذشت که روز به روز حال روحی مادر یاسی بدتر و بدتر میشد دائم گریه می کرد همیشه توی اتاقش بود با ما هم خیلی کم حرف میزد این آخریا غذا هم نمیخوره همه ما نگرانش بودیم حتی چندین بار بردیمش پیش روانشناس اما بی فایده بود بعضی روزها می رفت دستشویی و خودشو کثیف می کرد و یاسی صدا میزد که می بردش حمام و تمیزش می کرد البته بنظرم از عمد این کار رو میکرد چون تازه 45سالش بود چکاپ کامل هم بردیمش هیچ مشکلی نداشت هنوز حتی عینک هم نمی زد بیشتر دنبال جلب توجه بود ما هم بهش زیاد توجه داشتیم واقعا درکش نمی کردم!
تا اینکه یه روز توی دستشویی خودشو کثیف کرد و یاسی رو صدا زد گفتم نیستش گفت برو زنگ بزن بیاد رفتم به یاسی زنگ زدم گفت سروش من نمی تونم بیام خودت می تونی ببریش حمام؟ تو ببرش حمام آب رو براش باز کن خودش حمام میکنه و یه حوله بهش بده گفتم باشه بغلش کردم و بردمش حمام دیدم گریه کرد گفتم گناه داره بذار کمکش کنم لباساشو درآوردم و شستمش یه بدن سفید و سینه های بزرگش از همه بدتر کونش به بهانه شستن دستمالیش کردم دیووونه کننده بود سفید نرم سوراخش قرمز بود دلم اون کون رو می خواست دوست داشتم ببوسمش بخوابم روش و بکنم توش و تلنبه بزنم اما نمیشد فکر سکس باهاش دیوونم می کرد گفتم یه کوس و کون مفت مثله هلو توی خونم هست بعد من حتی دستم بهش نمیزنم تازه این زن که کسیو نداره بکنمشم نمیره به کسی بگه میره میگه؟ نه دیگه، راحت می تونم دو تا زن داشته باشم یه 25ساله یه 45ساله یه گندمی یه سفید یه لاغر و یه تپلی بدجور روی مخم بود، رفتم حوله آوردم و پیچید دورش و رفت توی اتاق در اتاق باز بود رفتم دم اتاق گفتم بیام کمک لباس بپوشی؟ گفت نمیدونم شورت هامو کجا گذاشته رفتم داخل هر چی گشتم شورت ها نبودن واسم سوال شد یاسی شورتها رو کجا میذاره؟!
گفتم نیست گفت دامن چی؟ اونم نیست؟ که دیدم دامن هم نیست گفتم فکر کنم همه کثیف شدن و گذاشته تا ماشین بزنه و یادش رفته گفت این دختر از اولشم شلخته بود گفتم شلوار هست بیارم؟ گفت بیار در حین کمک کردن بهش برای پوشیدن شلوار کونش رو تا تونستم دستمالی کردم لامصب مثله پنبه بود نرم و سفید عصر که یاسی اومد کلی ازم تشکر کرد از اون روز فکر رعنا مادرزنم ولم نمی کرد اون کون سفید و نرم از اون روز سعی میکردم بیشتر توی خونه باشم تا دوباره اون کثیف کنه و ببرمش حموم و اون کون نرم و سفید رو دوباره لمس کنم گفتم بکنمش میخواد به کی بگه؟ نمیره به یاسی بگه! گیریم گه بگه به کیرم اصلا بدجور توی کف کونش بودم می خواستم اون کون رو بکنم بعدش برام مهم نبود فقط اون کون سفید پنبه ای رو می خواستم تا اینکه یه روز عصر یه ساعت مونده بود به اومدن یاسی خودشو کثیف کرد و یاسی رو صدا زد و گفتم نیست و گفت بگو بیاد و رفتم کمکش و بردمش حمام لختش کردم و به بهانه تمیز کردن با شامپو بدن و لیف پلاستیکی شروع کردم شستن همه بدنش و دستمالی کردنش دستمالیش می کردم و لذت میبردم به کوصش که رسیدم دودل بودم که دست بمالم یا نه که مالیدم چیزی نگفت و زود رفتم سراغ کونش انقدر با لیف دستمالیش کردم و تا توی سوراخ کونشم لیف کشیدم بدجور راست کرده بودم یه پدیده بی همتا بود این کون دیگه نمی تونستم تحمل کنم که ببینم و دست نزنم موقع شستن که کف هاش رفت بی اختیار بوسیدم کونشو چیزی نگفت حوله آوردم و پیچیدم دورش بردمش توی اتاق و بی آنکه چیزی ازش بپرسم براش شورت و سوتین و تاپ و دامن آوردم و قبل از پوشیدن شورت یه بار کونشو بوسیدم و بعد از پوشیدن شورت و از روی شورت یه بار کونشو بوسیدم و بعد از روی دامن هم یه بار بوسیدم کونشو چیزی نمی گفت و این سکوتش بهم حال داد بعد از پوشیدن لباس هاش بود که یاسی اومد و ازم خیلی تشکر کرد با اینکه فرصتی نشد اما اینکه چندین بار کونشو بوسیدم و چیزی نگفت خیلی خوشحال بودم دو سه روز بعد ساعت حدود ده صبح بود که دوباره خودشو کثیف کرد و یاسی رو صدا زد و گفتم نیست و گفت زنگ بزن بیاد و خودم رفتم کمکش و لختش کردم و شستمش و کونشو دوباره بوسیدم و اون چیزی نمی گفت حوله پیچیدم دورش و بردمش توی اتاق با حوله کل بدنشو خشک کردم و به بهانه خشک کردم هم کوسشو مالیدم هم کونشو لخت ایستاده بود جلوم که پشتشو کردم و شروع کردم بوسیدن کونش داگیش کردم و شروع کردم لیس زدن سوراخ کونش اونم کوسشو میمالید رفتم روغن آوردم و به سوراخ کونش روغن زدم و کیرمو به سوراخ روغنی اش میمالیدم تا کل کیرم روغنی بشه و کیرمو فرو کردم توی کونش کیرمو تا ته کردم توی کونش و میگفتم جوووووونم کردم کونتو رعنا جووون کردم کون خوشگلتو الان کیرم تا ته توی کون خوشگلته واااای این کون چقدر خوشگل و نرمه وااای چه لذتی داره این کون سفید پنبه ای و شروع کردم تلنبه زدن توی کونش و رعنا هم با دستش کوسشو میمالید باورم نمیشد دارم کون رعنا رو میکنم گفتم اینجوری دوست ندارم کامل روی شکمت بخواب و پاشو باز کرد و کردم توی کونش و تلمبه میزدم روی کون سفید و نرمش خوابیده بودم و کیرم توی کونش میرفت و میومد گفتم من از این کون سیر نمیشم از الان دیگه باید سیرم کنی اون چیزی نمی گفت و منم تند تند تلمبه زدم و آبم اومد و ریختم توی کونش گفتم خدایا شکرت به خواستم رسیدم و کیرمو در اوردم و افتادم کنارش بلند شد با کوسش نشست روی دهنم و گفت کدوم تخم سگی زنو از کون میکنه و میره؟ زنو باید از کوس بکنی و به کونش برسی تو تخم سگ از کون به کوس میری؟
کوسشو قشنگ دم دهنم گذاشته بود گفت بخور زبون بی صاحابتو بکن توی کوسم از پایین لیس بزن به بالا انقدر کوسشو خوردم که صورتم کامل خیس بود رفت نشست روی کیرم و گفت کونم حال داد؟ گفتم خیلی گفت کوسم بیشتر حال میده اینم تجربه کن و روی کیرم بالا پایین میکرد خیلی بهم حال داد روم خم شد و گفت حالا نوبت توعه تلنبه بزن توی کوس رعنا و شروع کردم تلنبه زدن توی کوسش خیلی داغ بود انقدر تلمبه زدم که کل بدنش سفت شد و خوابید روم گفت شدم شدم صبر کن یکم صبر کردم بلند شد از روم دمر خوابید و منم کیرمو کردم توی کونش و تلمبه میزدم گفتم این کونت یه چیز دیگست وقتی میکنمش احساس می کنم خیلی خوشبختم گفت واقعا؟
گفتم واقعا گفت خیلی دوست داری؟ گفتم خیلی
چند تا تلنبه محکم زدم و آبمو ریختم توی کونش
گفت حالا که دوست داری کونمو برام ببوسش و منم انقدر کونشو بوسیدم گفت چقدر دوستش داری؟
گفتم از همه دنیا بیشتر دوستش دارم هر شب هم بدی هم می بوسمش هم میخورم هم میکنمش خندید گفت خیلی بهم حال داد خیلی خیلی پسر جون و خوابید از اون روز اخلاق و رفتار رعنا خیلی بهتر شده بود و روز به روز بهتر میشد و سکس های ما هم بیشتر و یاسی خیلی خوشحال شده بود می گفت معجزه شده مامانم خیلی حالش بهتره داره بهترم میشه یک سالی گذشت و سکس با رعنا هر روز برام جذاب تر میشد بخصوص اینکه سکس خشن انجام میدادیم و جوری از کوس و کون می کردمش که هیچ مردی حتی زنهای پورن استار رو اونجوری نمی کرد…
یاسی حامله شد و 6 ماهه باردار بود که ماجرای من و مادرش رو فهمید انگار یه بار موقع سکس کردن ما همه چیز رو دیده بود بهم گفت خیلی حرومزاده و تخم حرومی که با مامانم اینکارو کردی گفتم خودش خواست دیدی که از اون موقع حالش بهتر شده گفت سروش مامانم نفهمه من میدونم بعد از زایمان باید طلاقم بدی گفتم چرا؟ گفت خودت نمیدونی؟ چون تو با مامانم هم سکس داری، یه ماه گذشت و مامان رعنا فوت کرد و بخاطر همین اتفاق یاسی 7 ماهه زایمان کرد و صاحب یه پسر شدیم که اسمشو پوریا گذاشتیم
با هزار التماس و قول و قسم روی قران نذاشتم یاسی طلاق بگیره و الان یکساله از اون ماجرا میگذره…
و با یاسی کاری کردم که مثله مادرش سکس خشن می کنیم چون بهش گفتم من سکس خشن دوست دارم.
تازگیا هم با یه بیوه 29 ساله رو صیغه کردم و دوباره مثل قبل هم سکس عاشقانه دارم هم سکس خشن اما هیچ لذتی بالاتر از سکس با مادر یاسی و الان خود یاسی نیست خیلی خوب زیر سکس خشن دوام میارن و هر کاری هم بخوام انجام بدم مخالفتی نمیکنه.
بعضی چیزا هست وقتی طعمشو چشیدی دیگه نمی تونی ولش کنی سکس خشن و دو تا زن داشتن از همین موارده که طعمش به یادماندنی و غیر قابل ترک کردنه.

نوشته: سروش

دکمه بازگشت به بالا