زنان افغانستانی قربانی مردان طالبانی
من هیچ زمان عاشق سکس نبودم شب عروسیم هم احمد پسر عموم به زور باهام سکس کرد اون شب وحشتناک ترین شب زندگیم بود بعد از اینکه کیر احمد رو خوردم دو تا توف روی کوسم انداخت و کیرشو تا ته کرد توی کوسم تا پردمو پاره کنه من فقط جیغ میزدم و گریه می کردم اون زمان 15 سالم بود و احمد 18 سالش بود ما افغانستانی هستیم که هر دو در ایران به دنیا اومدیم
توی این 3 سالی که با احمد زندگی کردم هر روز بیشتر از سکس متنفر میشدم چون از هیچ خوردنی خوشش نمیومد میگفت زنا نجسن فقط باید بکنیشون و بیشتر از دو دقیقه هم طول نمی کشید که آبش میومد و میرفت حمام اخلاقشم بعد سکس بدتر میشد میگفت میمنه دوست دارم کتکت بزنم و به بهانه های الکی کتکم میزد
تا اینکه یه روز رفت سرکار و دیگه برنگشت خیلی دنبالش گشتیم اما اثری ازش نبود گوشیشم خاموش بود دو سال گذشته بود که برادر کوچکتر احمد طالب اومد خواستگاریم که احمد نیست و تو به یه محرم نیاز داری گفتم نه من منتظر احمد میمونم اگر اومد چی؟
چون دیپلم انسانی داشتم توی دفتر یه خانم دکتر روانشناس و یه آقای وکیل که خواهر و برادر بودن منشی شدم همون روز اول آقای ماهرخی بهم گفت اسمت چیه؟ گفتم میمنه گفت اسمت مثله خودت قشنگه تعریفشو خیلی دوست داشتم تا حالا هیچ مردی بهم نگفته بود قشنگم. ساعت کاریم از 8 صبح تا 2 ظهر بود منشی آقای ماهرخی بودم و از ساعت 4 عصر تا 8 شب منشی خانم دکتر بودم و اون تایم رو بیشتر توی دفتر استراحت می کردم و ناهارم برای خودم از خونه میاوردم آقای ماهرخی همیشه باهام مهربون بود و بهم میگفت اون شال سفیده بیشتر بهت میاد و اون مانتو مشکیه لاغر تر نشونت میده از اظهار نظراتش خوشم میومد و وقتی اونایی رو که میگفت می پوشیدم میگفت وای چه خوشگل شدی؟ خیلی انگیزه بهم میداد کم کم به آقای ماهرخی که اسمش آرش بود علاقمند شدم و این علاقه روز به روز بیشتر میشد برای لباس هام همیشه از اون نظر می خواستم و هر چی اون میگفت می پوشیدم بهم میگفت با این همه خوشگلی آخرش ما رو میکشی و می خندید کم کم اونم نمی رفت خونه و ظهرها با هم ناهار میخوردیم و روز به روز باهام صمیمی تر میشد و نظرات خاص میداد بهم میگفت تو سینه هات کوچیکن چرا مانتو گشاد می پوشی؟ مانتو فیت تنت کن قشنگ تره و منم مانتو رو تنگ کردم تا فیتم شد و بهم گفت حالا بهتر شد.
یه روز بعد ناهار بهم گفت میمنه من خیلی دوست دارم تو هم دوستم داری؟
اولش شوکه شدم از حرفش فوری گفتم بله دوست دارم گفت آخ جون و بغلم کرد و بوسیدم منم خندم گرفته بود تا حالا هیچ مردی بهم نگفته بود دوستم داره و از اینکه بغلم کرد و بوسیدم اصلا ناراحت نشدم و اتفاقا خوشم اومد از اون روز خیلی بغلم میکرد و میبوسید منم از این کارش خیلی خوشم میومد و دوست داشتم این کارو انجام بدم. بعد ناهار ظرفا رو شستم که از توی اتاقش صدام کرد رفتم دیدم روی مبل راحتی مراجعه کننده نشسته و ازم خواست بیام بغلش گفت پاهامو باز کنم و بزارم دو طرفش و بشینم سفت بغلم کرد و ازم لب گرفت گفت خیلی دوست دارم میمنه گفتم منم دوست دارم آرش دکمه های مانتو رو باز کرد و درآورد و تاپم هم از تنک درآورد و سوتینم رو داد بالا و شروع کرد خوردن سینه هام میگفت جووووون چه سینه های پنجه ای خوشگلی اینا رو کسی نخورده؟
گفتم نه گفت خودم می خورمشون خیلی دوست داشتم که یه مرد داره سینه هامو می خوره داشتم نگاهش میکردم که چطور مثله گرسنه ها میخورد و بهش میخندیدم که دستشو برد سمت کوسم و میمالیدش سینه هامو می خورد و کوسمو میمالید کوسم خیس شده بود و شهوتم بالا زده بود میگفت اینه مرد واقعی اینجوری زنو تشنه می کنه بهم میگفت بکنم توی کوست؟ بکنم توی کوست؟ کوسمو چنگ میزد منم با یه صدای نازک پر شهوتی گفتم بکن بکن گفت جوووووووون بلندم کرد و شلوار و شورتمو کشید پایین گفت وااااای لنتی چقدر مو داره؟ موهاشو نزدی؟
این چیه؟ هول شدم بهش گفتم نگفته بودی بزنم
گفت من باید بگم؟ گفت باشه اشکال نداره با دستش داشت میمالیدش که صدای کلید و باز شدن در اومد و خانم دکتر اومد که با یه سرعتی لباسامو پوشیدم و اینطور رفتار کردم که دارم اتاق آقای ماهرخی رو تمیز میکنم خانم دکتر نگاه های بدی بهم می کرد فکر کنم فهمیده بود و خیلی ترسیده بودم آرش بهم گفت سوتین پاره و کهنه چیه پوشیدی؟ موهاتم بزن
گفتم باشه خانم دکتر گفت فردا نوبت دکتر دارم نمیام تو همون ساعت 2 برو خونه گفتم چشم بعد از این حرف آرش اومد گفت همه قرارهای فردا رو کنسل کن گفتم فقط یه نفره گفت باشه کنسل کن گفتم یعنی فردا اصلا نیام؟ گفت میمنه؟! فردا موهاشو بزن کارت دارم می خوام وقت کافی داشته باشیم گفتم آها باشه آرش جان شب رفتم حمام تمیز کردم و یه سوتین نو داشتم اونم برای فردا گذاشتم و خوابیدم صبح خواب موندم و دیر رسیدم تا رسیدم آرش گفت کجا بودی؟ تا اومدم بگم که بغلم کرد و بردم توی اتاقش دیدم یه تخت دو نفره گذاشته اونجا گفتم این از کجا اومد؟ گفت همینجا بود فقط سر همش کردم و خوشخوابشو گذاشتم یه روتختی خوشگل هم روش انداخته بود و منو گذاشت روش و کفشامو دراورد و خودشم کفشاشو دراورد و لباساشو کند و با یه شورت مشکی اومد خوابید کنارم و لباسای منم کند و فقط یه شورت و سوتین تنم بود و گفت چه سوتین خوشگلی بازش کرد و شروع کرد خوردن سینه هام و با دستش کوسمو میمالید شورتم خیس شده بود و دستشو توی شورتم کرده بود و آرش میگفت بکنم توی کوست؟ بکنم؟ منم میگفتم آره بکن شورتمو کند و شروع کرد خوردن کوسم اینکارشو خیلی دوست داشتم اولین بار بود یه نفر کوسمو می خورد که بلند شد و آروم کیرشو فرو کرد توی کوسم یه جیغ زدم گفت چی شد؟ چه تنگه این کوس جووووون چه تنگه کیرش کلفت بود و چند سالی بود کیری توی کوسم نرفته بود اولش یکم درد گرفت اما کم کم که تلنبه زد خوب شد و سراسر لذت شد آرش تند تند تلنبه میزد که آبش اومد گفت خیلی حال داد فکر نمی کردم انقدر تن باشی گفتم میشه کوسمو برام بخوری؟ گفت دوست داری؟ گفتم آره خیلی دوست دارم آرش چوچولمو میخورد و انگشتش رو توی کوسم کرده بود گفتم آرش بکن توی کوسم کیرشو کرد توی کوسم و تند تند تلنبه میزد منم جیغ میزدم و آه آه می کردم میگفت عجب کوس تنگیه کوس فقط کوس دختر افغانی جوووووونم چه تنگه داد میزدم آرش آرش آرش بکن بکن بکن و هر دو با هم ارضا شدیم بهم گفت خیلی دوست دارم میمنه گفتم منم دوست دارم آرش گفت این لذت بخش ترین سکسی بود که داشتم گفتم منم همینطور تازه بعد این همه سال اولین بار بود که طعم سکس رو حس کردم بعد از اون روز دو مرتبه دیگه با هم سکس کردیم که توی سکس آخر زمانی که دوباره هر دو با هم ارضا شدیم و توی بغل هم لخت خوابیده بودیم خانم دکتر در اتاق رو باز کرد و منو آرش رو لخت توی بغل هم دید آرش گفت مهم نیست خودم درستش می کنم
خانم دکتر چیزی نگفت اما دیگه به چشمام نگاه نمی کرد ازش معذرت خواهی کردم گفت فقط مراقب باشید این وسط برای لذت خودتون یه بچه رو قربانی نکنید و آرش یه قرصی بهم داد گفت اینو بخور این باعث میشه حامله نشی و آرش پیشنهاد داد برم خونش اما گفتم نمی تونم بیام کسی از برادر شوهرام یا داداش هام ببینن شر میشه. 3 سال با آرش بودم و توی دفتر با هم سکس می کردیم. آرش بهم میگفت الان 5 سال از نبود شوهرت میگذره بیا طلاق بگیر خودم عقدت می کنم دوست دارم آبمو بریزم توی کوست و حامله بشی ازت یه پسر می خوام با کمک آرش طلاق غیابی گرفتم و رسما زن آرش شدم و رفتم خونه اش خیلی سکس هامون لذت بخش تر شده بود یه سال گذشت و باردار نشدم رفتیم دکتر گفت مشکلی نیست و یه دارو برای من داد و یه دارو برای آرش چند ماه بعد حامله شدم رفتم سونوگرافی گفت دو قلو دارم وقتی به آرش گفتم خیلی خوشحال شد چون یه دختر بود و یه پسر، اسم پسر رو آرشا و اسم دختر رو مهتا گذاشتیم.
هنوز هم اطلاعی از احمد ندارم اما همون بهتر که پیداش نشد واقعا زمان زندگی با اون تلخ ترین روزهای زندگیم بود حتی بلد نبود…
مهم نیست مهم اینه الان یه خانواده خوشبخت دارم.
این سایت طرفداران زیادی در بین دختران افغانستانی داره چون خواهرم منو با این سایت آشنا کرد و گفت داستانم رو اینجا بگم.
نوشته: میمنه