زندگی پنهانی یک زنانه پوش متاهل (۴)

…قسمت قبل

سلام دوستای خوبم
یخورده برای قسمت جدید وقفه افتاد که همین اول معذرت میخوام از کسایی که پیگیر بودن و پیام دادن و ممنونم از محبتتون.
اون روز با رضا و میثم و سعید هم گذشت و مدتی که پیش سعید بودم تا برگردم خونه مون با اون پول عشق و حالی نبود که نکنیم بازم کلی ازش موند که جاساز کردم آوردم خونه. تعطیلات تموم شد و من رفتم مدرسه بعد از نزدیک یه ماه بهروز رو دیدم کلی دلم تنگش شده بود قرار شد بعد مدرسه بریم پارک حرف بزنیم و وقت بگذرونیم و توی پارک قرار شد ۲ روز بعد بریم خونه بهروز اینا
روز قرار شد و بعد مدرسه مستقیم رفتیم خونشون، هنوز لباس های گرم تنمون بود چون هوا سرد و گرم میشد اون روز از اون روزای گرم بود من حس میکردم همه تنم خیس عرق شده تا رسیدیم لباسامو کم کردم دیدم بعله تیشرتم و زیرپوش و شورت خیس خیس شده دستمو کشیدم روی خیسی ها یه حالی بود که خوشم اومد بعد دستمو بو کردم خیلی خوشم اومد چرخیدم دیدم بهروز دم یخچال داره بطری سر میکشد سریع رفتم سراغش خدا خدا میکردم اونم عرق داشته باشه بدنش ببینم واسه اون چطوریه. شروع کردم پلیور شو درآوردن که گفت: اووووووو چته؟ چقدر عجله داری مثل اینکه کونت یه ماه کیر ندیده خیلی تشنه ست.
خبر نداشت چه تعطیلاتی داشتم، خلاصه لباس رویی رو در آوردم دیدم اندازه من عرق نداشت ولی زیر بغلش خیس بود واسه اونم بو کردم اندازه واسه خودم نه ولی از بوی عرق اونم خوشم اومد باز بدون اینکه چیزی بگم رفتم سراغ شلوارش کشیدم پایین که گفت نه تو مثل اینکه خیلی زده بالا، از روی شورت دست کشیدم روی تخماشو بین پاهاش خیس خیس بود دستمو بو کشیدم محشر بود بی اختیار با صورت رفتم لای پاهاش، اونم کم کم حشری شد دستش رفت لای موهام و گفت مثل اینکه دوره آموزشی گذروندی.
چند دقیقه همینطور گذشت تا اینکه بهروز پشتم آماده کردنم بود، میخواست با وازلین سوراخمو چرب کنه بهش گفتم اونو نمیخواد تف بزن به کیرت یخورده م خودم سوراخمو خیس کردم گفتم کیرتو بکن توش، از رفتارش مشخص بود تعجب کرده ولی همون کاری که گفتمو کرد و کیرشو گذاشت روی کونم میخواست حرف بزنه خودمو هول دادم سمتش کیرش راحت تا ته رفت توی کونم
بهروز گفت تو این چند روز چیکار کردی با خودت؟ چی کردی توش انقدر گشاد شدی؟ اصلا کی وقت کردی شما که همش مسافرت بودین؟
کلی سوال توی همون حالت که کیرش توم بود پرسید که فقط بهش جواب دادم بعدا میگم بهت.
طبق معمول آبش اومد توی کونم خالی کرد ولی واقعیت رو بگم به من مثل قبل حال نداد، کیرش خیلی به نظر کوچیک بود. حالش که جا اومد گفت تعریف کن ببینم کونتو با چی گشاد کردی؟
منم همه ماجرا رو تعریف کردم براش اولش فاز برداشت ولی کم کم شل کرد و تعریف کرد اونم دختر خاله ش رو توی تعطیلات دوبار لاپایی کرده و باهاش یه جورایی دوست شده.
دوماهی گذشت و ما کلا یه بار فرصت پیش اومد سکس کنیم یه روز وسط امتحانای خرداد توی پارک داشتیم درس میخوندیم که بهروز گفت آرمین حواست هست این منوچهر موتوری چقدر تو کفته؟ (منوچهر یه مرد حدودا ۳۵ تا ۴۰ ساله ست که توی خیابون بین خونه ما و بهروز اینا موتور فروشی داره قد و هیکل خیلی درشتی هم داره) گفتم دیده بودم با چشماش هر بار رد میشم دنبالم میکنه ولی واقعیت فکری نکردم درباره ش .
گفت رفته بوده ازش موتور بخره بهش گفته اگه تورو باهاش آشنا کنم تخفیف خوبی بهش میده. گفتم میدونه تو کونم میذاری که گفت نه چیزی نگفته. یخورده درباره ش حرف زدیم و گذشت
اون روز توی پارک قرار گذاشتیم بعد آخرین امتحان بریم خونه شون یه کون حسابی بهش بدم.
امتحان ها تموم شد رفتیم سمت خونه، من کلی استرس داشتم چون یه ست دخترونه قرمز زیر لباسام پوشیده بودم و کل زمان امتحان یه شورت نازک لای کونم داشت شهوتیم میکرد و با باقی اون پول کون دادنم به میثم و عیدی هام یدونه موبایل سونی کا ۷۵۰ خریده بودم که هنوز سیمکارت نداشت و میخواستم از سکس اونروز فیلم بگیرم یواشکی و به بهروز بعدا هم فیلم هم گوشی رو نشون بدم.
رسیدیم خونه و بهروز دوباره سریع رفت سر یخچال تا آب بخوره، منم رفتم اتاقش لباسامو در بیارم مثلا ولی سریع گوشی رو در حال فیلمبرداری گوشه ی اتاقش جاساز کردم طوری که دیگه خودمم نمیدیدمش. سریع رفتم بیرون که اون شک نکنه که بهروز تا منو دید هول شد پرسیدم چیکار میکنی؟ گفت دارم شربت درست میکنم خنک بشیم گفتم حله من برم دستشویی برای شما تمیزکاری. توالت روبروی همون آشپزخونه بود بهروز گفت شربتا آماده ست من میرم اتاق تا بیای.
پنج دقیقه بعد از دستشویی اومدم دیدم لخت روی تخت دراز کشیده داره شربت میخوره خواستم منم آروم آروم لخت شم تا لباس دخترونه هام دیوونه ش کنه که اصرار کرد بیا اول شربت بخور. نشستم کنارش شربتو سر کشیدم و بهش گفتم سورپرایز دارم برات که گفت اتفاقا منم سورپرایز دارم برات بعد رفت توی گردنم شروع به لیس زدن کرد داشتم داغ میشدم و یادمه همش حواسم سمت نشون دادن لباسام بود که حس کردم خیلی خوابم میاد. نفهمیدم چی شد که با صدای میکسر بهروز توی آشپزخونه از خواب بیدار شدم، گیج بودم دهنم خشک. همه لباسام هم تنم بود ولی آخرین چیزی که یادم بود میخواستم لباسمو در بیارم.
بهروز رو صدا زدم اومد سمتم گفت میدونستم الان بیدار میشی پاشو معجون درست کردم باهم بخوریم جون بگیریم. گفتم ساعت چنده من چقدر خوابیدم؟
بهروز: یه سه ساعتی هست که خوابی، تازه اومده بودی که پرسیدی مادرم اینا کی میان گفتم آخر شب بعدم خواستی یه چرت بزنی سرحال شی چرتت شد سه ساعت.
توی کونم حس درد بعد سکس داشتم اونم خیلی شدید و کم کم داشت بیشتر هم میشد ولی من چیزی از دادن یادم نمیومد، ازش پرسیدم یعنی اصلا سکس نکردیم؟ یخورده مکث کرد و سرش رو مشغول معجون و بعد گفت: چرا وقتی که خواب بودی اومدم کنارت داشتم روی بدنتو ناز میکردم یهو شورتتو دیدم بعد آروم شلوارتو درآوردم دیدم چی پوشیدی، حرفشو قطع کردم گفتم خیلی نامردی من کلی ذوق داشتم که لباسمو نشون بدم، بعد ازش پرسیدم سوتینم هم دیدی؟ گفت: آره یه لحظه چشمم خورد به رنگش از زیر لباست کنجکاو شدم نگاه کردم دیدم سوتین ست همین شورت ست دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم همانطور که خواب بودی یه دور کردمت.
اصلا حرفاش قانعم نکرد چون من خوابم تقریبا سبک بود و اون چطوری منو کرد و من بیدار نشدم و دردی که داشتم خیلی بیشتر از درد کون دادن به حتی رضا و میثم بود چه برسه به کیر باریک بهروز، خیلی شک کردم توی مسیر خونه همش به دردی که داشتم و سه ساعتی که هیچی ازش یادم نیست فکر میکردم و حرفای شک برانگیز بهروز.
شب توی خونه نشسته بودم پای تلویزیون که یهو یادم افتاد گوشی خونه بهروز جا مونده، حالا بخاطر استرس اینکه با کلی داستان این گوشی رو خریدم نکنه یکی برش داره و پس نده اصلا حواسم به این نبود که من گذاشتم فیلم بگیره، اگه گوشی برسه دستم میتونم بفهمم ظهر چه اتفاقی افتاده اونجا. خلاصه شب رو صبح کردم صبح رفتم سمت خونه شون که توی مسیر مثل همیشه منوچهر موتوری جلو مغازه منو دید و دوباره همون شکلی نگاه کرد ولی اینبار یه لبخند شیطونی هم اضافه شده بود از کنارش رد شدم رسیدم بهروز اومد پایین رفتیم بیرون سر حرف رو باز کردم گفتم با اینکه یادم نمیاد دیروز چی شد ولی انگار خیلی خوش گذشته بازم میخوام بهت بدم کی خونه تون خالی میشه، جواب داد فردا مادرم ظهر دو ساعت نیست گفتم حله فردا خونتون.
یخورده خیالم راحت شد تازه متوجه موضوع فیلم برداری شدم و یه خورده خوشحال.
فرداش سر ظهر برعکس همیشه که قبل دادن دوس دارم به خودم برسم اینبار عجله ای رفتم چون اولویت اولم دادن نبود. رسیدم رفتم تو خونه ازش آب خواستم رفت بیاره اصلا معطل نکردم رفتم توی اتاق مستقیم روگوشی و بعد انداختمش توی کوله پشتیم که بهروز اومد آب رو خوردم الکی خودم رو زدم به حالت تهوع و گفتم از صبحم اسهال شدم فکر نکنم بتونی کونم بزاری کیرت پر گوه میشه میخوای حالا برات بخورم ارضا بشی که گفت نه بابا چه اجباریه حالت تهوع هم داری. خواستم برم خونه که گفت حالا سکس نمیکنیم میتونی که بمونی که گفتم برم یه خورده استراحت کنم سرم گیج میره.
رسیدم خونه اون تایمی که گوشی شارژ بشه و بتونم روشنش کنم اندازه یک سال گذشت، رفتم توی گالری یدونه ویدیو بود تایمش نزدیک پنج ساعت بود.
ویدئو رو پلی کردم:
بعد از کار گذاشتن گوشی اولین تصویر بهروزه که با دوتا لیوان شربت اومد توی اتاق دقیقا توی یک متری دوربین لیوانارو گذاشت رو میز زدم جلو تر تا ادامه ش رو ببینم که شروع کرد به درآوردن لباساش و یکی از لیوان ها رو برداشت و رفت روی تخت دراز کشید من اومدم و کنارش نشستم و شربت رو خوردم و بهروز رفت توی گردنم و نزدیک دو دقیقه بعد من همونجوری توی بغلش خوابم برد، من رو از خودش جدا کرد دید کاملا خوابم چندتا هم زد توی صورتم که من برای اونا هم هیچ واکنشی نداشتم.
همونطور که داشتم فیلم رو میدیدم هیجانم رفته بود بالا و حس عجیبی رو داشتم تجربه میکردم.
منو رو خوابوند روی تخت و رفت از اتاق بیرون یک دقیقه نشد که صدای حرف زدنش با یه مرد شنیده شد بعد چیزی که تو فیلم دیدم تا مرز سکته منو برد، باورم نمیشد منوچهر موتوری در حالی که بهروز کاملا لخت کنارش بود اومد توی تصویر.
منوچهر: پسر ناز شصتت میدونی من چند وقته تو کف این بچه خوشگلم؟
بهروز: آقا منوچهر اینم از این دیگه چی؟ موتور ۱۲۵ رو کی سند میزنی؟ سر قولت هستی دیگه؟
بعد شروع کرد به دست کشیدن روی صورتم و ازش پرسید چقدرشو ریختی توی شربت؟ همشو ریختی دیگه؟ این بیدار نشه؟ (فیلم رو بردم عقب دیدم بعله بهروز از جیبش یه ظرف در میاره هرچی توشه رو میریزه توی لیوانی که من قرار بوده بخورم) بعد هم بهروز ظرف خالیش رو نشونش داد، منوچهر هم توی کسری از ثانیه لخت شد و رفت سمت من از بهروز خواست کمک کنه منو لخت کنه بهروز نگهم داشت اون تیشرتمو در آورد وقتی سوتین قرمز کوچولوم رو که دیدن جفتشون ولم کردن رو تخت و مشخصا کپ کرده بودن.
میخوام حس وقتی رو که داشتم این صحنه هارو میدیدم رو، اگه بشه براتون توصیف کنم:
اون موقع ها جثه م خیلی درشت نبود و بهروز از من درشت تر بود و منوچهر دوبرابر من و یک مرد بالغ بود و من یه پسر سفید و بدون هیچ مویی با یه سوتین قرمز بچگانه لای دست این دوتا.
لحظه ی دیدن این صحنه ها از سر کیرم آب روونه شده بود، کونم همچنان از دیروز درد زیادی داشت ( این همون درد جذاب ست که کسایی کون دادن میدونن منظورم رو اصلا واسه همین دوباره کون میدیم)
جفتشون همزمان رفتن سراغ شلوارم و کشیدن پایین
منوچهر: این واقعا پسره یا دختر؟
بهروز: این اولین باره اینجوری لباس میپوشه، شانس توئه منوچهر خان
برو بشین اونور که من به آرزوم رسیدم خیالت راحت نوبت تو هم میشه
اینجا داشتم فکر میکردم منظورش اینه بعد کردن من میخواد بهروز هم بکنه؟
منوچهر اومد عین دیوونه ها جون جون کنان روی تخت و شروع کرد لبام رو خوردن که توی فیلم معلوم نبود، بهروز بهش گفت خیلی بدش میاد لباش رو بوس کنی، جواب داد الان تو وکیلشی؟ خفه شو جقتو بزن.
همچنان موقع نگاه کردن حشری بودم یه خورده بعد کیرشو سعی کرد بزاره توی دهنم که انگار نتونست، بعد رفت سراغ یه کیف و گذاشتش روی میز همونجایی که بهروز لیوانارو گذاشته بود بعد از توی کیف یه ژل درآورد برگشت سمت من کیرش خیلی مشخص نبود ولی اونقدرا هم از مال بهروز بزرگتر نبود انگار. از بهروز پرسید مادرت یهو سر نرسه گفت خیالت راحت تا دیر وقت نمیان.
شورتمو کشید پایین به بغل خوابوندتم و زانوهام رو جمع کرد توی شکمم، میخواست کونمو چرب کنه بهروز لاشی گفت نمیخواد گشادش کنی، کونش گشاد شده معلوم نیست عید کجا بوده جنده شده، کیرتو بکن توش حالشو ببر اونم که خوابه حالیش نیست.
اونم نامردی نکرد سه ثانیه بعد صدای دادش رفت هوا و گفت عجب کونی داره این عین واسه خودم گشادش میکنم. نفهمیدم منظورشو.
بعد شروع کرد عقب و جلو سرعتشم هر لحظه بیشتر میکرد تا اینکه خودشو نگه داشت و توی کونم ارضا شد، کلا پنج دقیقه هم نشد کردنش. یخورده با هم حرف زدن که زدم جلو تا اینکه دیدم اومدم بالا سر من دارن حرف میزنن.
منوچهر: دست تو همین الانم میره توش
بهروز: اونقدرام گشاد نیست، خودش میگفت کیر اونایی که کردنش خیلی کلفت از من بوده ولی اندازه دست من.
منوچهر: حالا من برات گشادش میکنم تو دستتو بکن توی کونش
بهروز: من که میگم اگه بره جر میخوره کونش خون میاد
بعد منوچهر طوری که کسی توی یه کاری خیلی مهارت داره همونطوری که بودم اومد انگشتاشو دونه میکرد توی کونم تا گشاد بشه بعد نیم ساعت تقریبا گفت بیا دستت الان میره توش برای من اگه یه خورده کوچیکتر بود دستم میرفت توش.
بهروز دستشو چرب کرد داشت تلاش میکرد که دستشو بکنه توی سوراخ من، خیلی جزئیات این لحظه توی فیلم مشخص نبود ولی یهو در حال دیدن فیلم شهوت جاشو داد به غصه و یهو خیلی دلم گرفت و اشک از گوشه چشم اومد پایین و تازه دلیل درد سوراخمو داشتم میفهمیدم.
دونفر آدم بزرگ داشتن تمام تلاششونو میکردن دستشونو به زور بکن توی سوراخ کون یه پسر ۱۷ ساله بیهوش. مطمئن نیستم، شاید اگه ازم میخواستن و اوضاع طور دیگه ای پیش رفته بود با رضایت خودم اجازه میدادم این کارو کنن چون بعدها با آدمای دیگه تجربه ش کردم…
دیدن فیلم دیگه برام سخت شده بود و به جرات این اولین بذرهای کینه ای بود که توی زندگیم تو دلم کاشته شد.
بعد از کلی تلاش بهروز گفت نمیشه بخدا منوچهر گفت عیبی نداره دو سه بار دیگه ردیفش کنی دست خودم تا مچ میره توش. بهروز هم گفت اول شما موتور من رو بده بعد دوباره آرمین رو میارم برات.
بعد بهروز گفت حالا نوبت منه، فکر میکردم یا اونم میخواد منو بکنه یا منوچهر اونو بکنه ولی از اینجا فیلم داشت برام جذاب میشد اولش کیر بهروز رو درآورد شروع کرد ساک زدن بازم نظرم همون بود تا اینکه چند دقیقه بعد اومد روی تخت به سمت دوربین و بهروز قمبل کرد و چیزی دیدم که اصلا باورم نمیشد بهروز داشت کونش میزاشت. ده دقیقه بعد از اینکه ارضا شد دوباره اومد سراغش اینبار منوچهر منو هل داد اونور تخت خودش روی کمر خوابید و بهروز اومد دستشو تا مچ کرد توی کونش، خیلی راحت تر وسریع تر از باور من رفت توی سوراخش. بعد از حدود یه ربع ور رفتن با کونش اب منوچهر اومد و خلاصه بگم خودشون و من رو با دستمال کاغذی تمیز کردن لباسامو پوشوندن و دو ساعت از فیلم هم خالی بود و رفت آمد های بهروز به اتاق. قطعش کردم و فیلم رو روی هارد کامپیوتر کپی کردم.
شب تا خود صبح درست نخوابیدم و کلی ایده به ذهنم رسید که هم سود کنم هم دهن جفتشون سرویس بشه. فرداش بهروز زنگ زد گفت بریم پیش منوچهر میخواد موتور ازش برداره که گفتم اوکی رسیدیم دم مغازه منوچهر اومد و کلی تحویل گرفت و چش چرونی و چندباری دست کشیدن بیخودی روی بدنم، قولنامه موتور رو به نام بهروز زد رفتیم سوار موتور شدیم و رفتیم خونه بهروز اینا توی حیاط مامان باباش هم بودن و سر یه مرغ بی گناه رو هم بریدن. اونا که رفتن تو به بهروز گفتم شیرینی موتورت یه حال توپ به کون من بده، خبر نداشت چه نقشه ای دارم.
میدونستم میخواد به منوچهرم بگه دوباره کون منو جر بدن، گفت: ای جووونم چه شیرینی هم بدم، پنجشنبه صبح تا شب مامان و بابام میرن کرج ختم زن عموم.
واسه اینکه مطمئن بشم به اونم میگه، گفتم اووو میشه ۳ روز دیگه، فردا خونه ما خالیه دو سه ساعت، که قبول نکرد منم تا حدی مطمئن شدم. گفتم حله پنجشنبه خوبه. خداحافظی کردم گفت میرسونمت که اجازه ندادم. رفتم روبروی مغازه منوچهر قایم شدم خیالم راحت شه که میاد بهش خبر بده پنج دقیقه نشد اومد تا خبر قرار پنجشنبه رو به منوچهر داد.
پنجشنبه رسید منم کلی روی نقشه م فکر کرده بودم رفتم خونه شون واسه اینکه غافلگیر نشم دوباره بیهوشم کنن دوباره دوربین رو کار گذاشتم بهروز دوباره با شربت اومد توی اتاق یکی از لیوان ها توی دستش یکی روی یه سینه. نشست روی تخت کنارم گفت بزن خنک بشی تا نشست گفتم میشه اون آینه قدی توی پذیرایی تون رو بیاری توی اتاق خیلی حال میده دادنم رو ببینم میدونستم آینه چون بزرگ بود مجبوره از دوتا دستش استفاده کنه پاشد با لیوان بره گفتم با اون که نمیتونی، برگشت لیوانشو گذاشت توی سینه و رفت بیرون. پاشو هنوز از چارچوب در بیرون نذاشته بود جای لیوان هارو عوض کردم و اندازه اونی که خورده بود از لیوانی که خواب آور داشت ریختم پشت تخت و لیوان اونو گرفتم دستم و شروع کردم خوردن شربت پرسید کجا بزارم؟ گفتم همونجا خوبه. اومد گفت به به شربت رو زدی حال کردیا، ادامه لیوان ها رو همزمان سر کشیدیم با توجه به صد بار دیدن فیلم اون روز میدونستم حدودا ۱۰ دقیقه بعد کامل اثر میکنه و اینکه اون روز منوچهر از قبل من توی خونه بود چون بلافاصله بعد بیهوشی اومد توی اتاق. ولی من خودم رو زودتر زدم به خواب آلودگی و مثلا بیهوش شدم که زودتر بره سراغ منوچهر تا دارو روی خودش اثر نکرده. اونم طبق انتظارم عمل کرد و سریع رفت و با منوچهر برگشت. سریع اومدن سراغم که لختم کنن حرکات بهروز کند شده بود و کم کم بعد اینکه گفت سرم سنگین شده خوابش برد، اون یکی اصلا نمیدونست جریان چیه که من از جام پاشدم. چند بار پرسید جریان چیه؟؟؟ گفتم جریان لاشی بازیه، جریان اینه که فکر کردید دوتایی یه بچه خوشگل گیر آوردین، اونم حالیش نیست هرکاری خواستید میکنید باهاش. نه منوچهر جون اینجوری نیست که.
لات بازی درآورد و گفت حالا که فهمیدی که راحت تر میکنمت و هرکاری دلم بخواد میکنم میخوای جلومو بگیری؟ گفتم اتفاقا اگه لاشی بازی در نمی آوردی شاید واسه همیشه میذاشتم هرکاری دلت میخواد با خودمو کونم بکنی ولی الان جریان فرق میکنه.
منوچهر: الانم هیچ غلطی نمیتونی بکنی کونتو میدی و میری.
من: قبول، ولی قبل اینکه بهت بدم بیا یه فیلم با هم ببینیم
منوچهر: چه فیلمی؟ دیره، وقت نیست باشه واسه دفعه بعد خونه من
من: زمانش کوتاهه بعد هرکاری خواستی بکن
منوچهر: حله بزار، سی دی آوردی؟ بلدی با دستگاه بهروز اینا کار کنی؟
من: دستگاه نمیخواد توی گوشیمه
گوشی رو آوردم فیلم رو از همونجا که داره به بهروز کون میده براش پلی کردم گفتم خوب ببین تا هرجا خواستی ببین بعد هم فیلم رو از روی گوشیم پاک کن اصلا گوشی رو بشکن.
به معنای واقعی کپ کرده بود و داشت زیر لب نمیدونم به کی ولی فحش میداد. یه خورده که گذشت باز تکرار کردم گفتم کاملش سه ساعته و نقش اول خودتی اگه خواستی پاکش کن ولی چند تا کپی ازش دارم یکیشم با یه نامه توی اتاقم لای وسایلم گذاشتم که اگه لازم باشه اتاقمو بگردن راحت پیدا میشه البته توی اون سی دی فیلم تجاوز تون به منم هست.
لباش خشک شده بود و سفید، داشت سکته میکرد بوی تریاک هم میداد مشخص بود اومده که حسابی هم بده هم بکنه و الانم داشت حالش بد میشه، گفتم حالا سکته نکنی بیوفتی رو دست این بدبخت. پرسید چی میخوای؟
من: یه چیز که نمیخوام، اصلا محدودیت نداره تا آخر عمرت آبروت رو نگه میدارم دستم کاری که من میخوام رو درست انجام ندی آبروت کف خیابونه اول جلوی مغازه ت.
منوچهر: باشه هرکاری بگی حله.
دیگه لات بازی در نمی آورد و زد تو فاز اینکه بخواد خرم کنه که زود فهمید راه نداره، از کوله پشتی م همون ست شورت و سوتین قرمزی که اونروز تنم بود در اوردم گفتم بیا اینارو تن بهروز کنیم، با تعلل اومد و اول لختش کردیم و بعد گوشی رو برداشتم اومدم سمتشون
من: اون موقع نوبت شما بود حالا نوبت منه، حالا وقتی شروع کردم فیلم گرفتن همه ی اون کاری که اونروز با من کردی باهاش بکن. اول کونش بزار بعدم با دستت کونش رو گشاد کن
منوچهر: داداشی این که تا حالا کون نداده تحمل کیرمم نداره چه برسه به دستم
من: مگه من بیهوش بودم بهت نگفت کیرتو بکن توش حالش رو ببر اونم که خوابه حالیش نیست؟
منوچهر: داداشی شرمنده حق با توئه ما اشتباه کردیم بیا بیخیال این ماجرا شو هرکاری بخوای واسه جبران میکنیم
من: داداش داداش نکن جون بچه ت من با تو الان کاری ندارم جبران تو باشه واسه بعد الانم از بدن و صورت تو نمیگیرم کارم تسویه حساب با بهروزه که این حرکت رو روم پیاده کرد.
منوچهر: بابا بیخیال کیر من اصلا واسه کون این راست نمیشه که بخوام بکنم توش
من: عیبی نداره وسایلتو بیار میخوام جوری گشادش کنی دوتا دستام بره توش
منوچهر: نمیشه …
من: شما بکن میشه
شروع کرد به انگشت کردنش یه پنج دقیقه ای ور رفت و گفت این کونش تمیز نیست دستم بو گوه گرفت، دیدم راه نداره کثافت کاری میشه، ازش خواستم چهار تا انگشتشو بکنه توش بعد تمومش کنه وقتی داشت انگشت چهارم رو میکرد توی دیدم کیرش راست شد، گفتم آقا منوچهر الان وقتشه بکنیش، با قر و فر راضی شد رفت پشتش و شروع کردن کردن بعد چند دقیقه گفتم کافیه.
فیلمی که میخواستم داشتم اتفاقا از تمام صورت و جزئیات منوچهرم فیلم گرفتم.
بهروز رو تر و تمیزش کردیم و لباساشو پوشوندیم خوابوندیم روی تخت، به منوچهر گفتم هیچی به بهروز نگه و فقط بگه دوباره منو دوتایی کردن و کونمو گشاد تر کردن اونم همچنان بهت زده رفت، نفهمیده بود از کجا خورده.
منم رفتم کنار بهروز خوابیدم تا اینکه دو سه ساعت بعد داشت بیدار میشد منم بیدار شدم ولی اون گیج بود و تحت تاثیر خواب آور ولی من سرحال و آگاه. ولی خودمو زدم به خواب. پاشد رفت بیرون و اومد قشنگ مخش ریده بود، اومد سمتمو تکونم داد منم آروم آروم مثلا از خواب بیدار شدم.
من: بهروز بازم که من خوابم برد چرا اینجوری میشه سرم خیلی درد میکنه
بهروز: چی شده؟ من کی خوابم برد؟
من: تو هم خواب بودی؟ کی بیدار شدی؟
بهروز: همین الان، چی یادته؟
من: (به دروغ) داشتم برات ساک میزدم که خوابم گرفت داشتم میخوابیدم بهت گفتم من خوابم میاد دوباره هر جوری خواستی کونم بزار
بهروز: هیچی یادم نمیاد
من: دوباره کونم درد میکنه، مثله اینکه کیرت جدیدا کلفت تر شده ها…، من کون دادم تو چرا دستت به کونته و گشاد راه میری؟
بهروز: نمیدونم حاجی کونم خیلی درد میکنه و میسوزه
من: حتما من خواب بودم کون منو دوس نداشتی کون خودت گذاشتی(خنده)
بهروز: زر نزن بخدا خیلی درد میکنه بیا ببین چی شده؟
شلوارشو کشید پایین سمتم خم شد لای کونشو باز کرد دیدم اوه اوه کونش توی وضعه ناجوریه
من: پرسیدم داداش این چند روز یبوست داشتی؟ زیاد زور زدی؟
بهروز: اره، دیروز خوب شدم ولی راست میگی خیلی زور میزدم، یعنی میتونه واسه اون باشه؟
من: احتمالش زیاده، چون امروز کون منم کردی احتمالا بیشتر تحریک شده بواسیرت زده بیرون
بهروز: دردش داره میگاد، بیخیال حالا من چرا خوابیدم؟
یه شیر موز درست کردیم و خوردیم و من رفتم خونه و فیلم هارو دیدم عالی شده بودن و نزدیک بیست تا فیلم یکی دو دقیقه ای. همونی که میخواستم.
فرداش با موتور اومد دنبالم گفت بریم یه دکتر کونشو بررسی کنه خیلی درد داشت گویا، میدونستم بعد ۲۴ ساعت دردش کم میشه از طرفی دکتر تا ببینه ماجرا رو میفهمه و احتمال بگایی داره و اینکه ممکن بود من به هدفم که طولانی مدت بود نرسم، بهش گفتم داداش الکی میری کونتو جلو دکتر هوا میکنی کلی هم هزینه. از کون دادن بدتر نیست که؟ از من بپرس این فردا صبح خوب میشه اگه نشد فردا میریم دکتر.
(بخاطر اینکه زودتر برسم به باقی خاطراتم که لحظه های جنسی و سکسی تر داره، اینجارو مختصر میگم)
بعد یه هفته سرکار بودن بهروز ماجرارو واسش تعریف کردم و فیلمارو نشونش دادن یه دعوای بزن بزن هم کردیم و حدودا دو سال من رسما از جفتشون اخاذی کردم، توی اون مدت یه موتور و نزدیک چهار میلیون پول از منوچهر و بارها ماشینش واسه دور دور گرفتم ولی خیلی پاپیچش نمیشدم دیگه، هیچ وقت باهاشون سکس نکردم و بهروز رو چند باری اذیت و تهدید کردم ولی بخاطر دو سال خاطره ای که باهاش داشتم فاصله رو به مرور زیاد کردم تا حدی که دیگه بیخیال هم شدیم بعد دوسال.

اینم از آخر ماجرای من و بهروز، کسی که خیلی خاطره های خوبی باهاش داشتم و عاشقش هم شده بودم ولی عشق جاش رو به نفرت داد و خیلی چیزها یادم داد برای ادامه زندگیم.
رفقا درسته گرایش جنسی من این طوری هست که واستون تعریف میکنم ولی میخوام اینو بدونید شخصیت آدما از تمایلات جنسی ش کاملا متفاوته، من تقریبا تا الان که ۳۵ سالمه و دارم خاطراتمو براتون مینویسم حتی یکبار هم اجازه ندادم کسی حقمو بخوره و در برابر هر زورگویی به سبک خودم تلافی کردم و به نوعی انتقام گرفتم. این شخصیت منه و احتمالا خیلی از شماها و کسایی تمایلات جنسی شون مثل منه، ما آدم های ضعیفی نیستیم، لطفا کسی به خودش اجازه نده که فکر کنه هر کاری میتونه بدون اجازه انجام بده.

بخش بعدی خاطراتم مربوط به زندگی من با دوتا پسر شهوتی به مدت ۲ ساله که همراه شد با شروع کامل زنونه پوشی من

منتظر خوندن نقد و نظراتتون هستم، منتظر قسمت بعدی باشید

ادامه دارد…

نوشته: Armin_Golden

دکمه بازگشت به بالا