زنی عاشق آنال سکس 15

به شدت هوس اینو کرده بودم که حداقل یک کیر هم که شده فرو بره توی کونم . دیدن فیلم منو منقلب کرده بود . حالا دیگه به خوبی یاد گرفته بودم که چه جوری با سوراخ کونم ور برم و بهش داروی ضد درد و زخم بزنم . چند روزی گذشت . یه روز  رفته بودم واسه خودم شلوار جین بخرم . یه فروشنده پسر و یه دختر داخل فرو شگاه بودند . یه نگاهی به باسن گنده ام انداختم و نمی دونستم کدوم شلوار رو انتخاب کنم که به من بیشتر بیاد و باسنمو خواستنی تر نشون بده . پسره خیلی چشای هیزی داشت . با این که دلم می خواست جلب توجه کنم ولی از پررو بازی اون خوشم نمیومد و دوست نداشتم اون رفتارش طوری باشه که انگاری من ملک شخصی اون هستم . واسه همین یه اخم عجیبی بهش انداختم . اتفاقا  وقتی  رو هم واسه خرید انتخاب کرده بودم که خلوت بود کسی هم برای خرید جنس نمیومد . دختره که اسمش بود تارا به من گفت که داداشش  بیشتر متوجه میشه که کدوم شلوار به باسن دخترا میاد .  مانتوشو داد بالا و گفت ببین به نظرت چطوره .. -نمی دونم این که خیلی عالیه .. -خب حالا بیا این گوشه اگه ناراحت نمیشی  اصل جنسو نشونت بدم که متوجه شی چی به چیه . خبری کونش می گفت که می خواست نشونم بده . راستش اولش یکه خوردم ولی بعد دیدم  خودمم در پررو بودن دست کمی از اون ندارم . وقتی اون کون گرد و متوسطشو دیدم  و اونو با حالت پوشیده مقایسه اش کردم تعجب کردم و یه احسنتی بهش فرستادم . -تارا جان مال من دو برابر مال توست . -دختر تو چقدر وسواسی اتفاقا داداش منم خیلی حساس و بد پسنده . -ببینم داداش شما که زیر کار رو بر رسی نکرده .. -تورج رو میگی ;/; اتفاقا من و اون این حرفا رو نداریم . پسر خیلی ماهیه . ما بدون این که با هم رابطه خاصی داشته باشیم هوای همو داریم . خواهر وبرادر باید این طوری با هم صمیمی باشن .. -پس که این طور .-درسته آتنا جون . از همون در که وارد شدی داداش گقت این یکی جاذبه اش خیلی قویه . وقتی داداش این حرفو زد با خودم گفتم این دیگه باید آخرش باشه . خلاصه یکی از این شلوار ها رو انتخاب کردم . و حواسم به دور و برم نبود . خواستم برم که دیدم در از داخل بسته شده . ترس برم داشت . آخه شنیده بودم که تازگیها تجاوز به دخترا مد شده .. اما نه در روز روشن و محل کسب و کار که خیلی راحت بشه متجاوزین رو به تله انداخت . حس کردم که تارا به من دروغ میگه و  کسی رو که ازش به عنوان تورج یاد می کنه دادشش نیست . تازه فرقی هم نمی کرد . در همین لحظه دیدم یه پسر دیگه ای هم اومد جلو . تارا : وسط روز ما چند دقیقه ای دررو می بندیم تا یه چیزی بخوریم . -ببخشید  مثل این که این آقا هم مثل من قصد خارج شدن رو داشته..-نه آتنا جون . اون نامزد منه .. ایرج خان .. تارا رو کشیدم گوشه ای و بهش گفتم ببخشید .. مثل این که اونایی که دور و برت هستن خیلی رج هستند . یه چیزی می خوام بگم ناراحت نشو داداش تورجت انگاری یه جور خاصی نگام می کنه . همش فکر می کنم به من نظر بد داره -اووووووووهههههه آتنا جون این قدر سخت گیر نباش . در جامعه ای که آزادی وجود داره نمیشه کسی رو محکوم کرد که چرا از کس دیگه ای خوشت میاد یا می خوای باهاش رابطه جنسی داشته باشی . الان خودت مگه از ته دلت دوست نداری یه باسن خوش فرم داشته باشی و اون  شلواری هم که می خری بهترین حالت رو به باسنت بده ;/;  .. خیلی راحت با حرفای خودش رامم می کرد . -ولی تارا جون یه چیزی می خوام بگم ناراحت نشو . این نامزد تو ایرج هم بد جوری نگام می کنه . با نگاهش می خواد منو بخوره .. -ببینم عزیزم توچی دوست داری . دلت نمی خواد تو رو بخوره ;/; -اصلا خیالت نیست ;/; -در عوضش منم میرم یه پسر دیگه ای رو می خورم . ببین جامعه امروز ما همش بخور بخوره .  تا می تونی باید بخوری . تو اگه نخوری بقیه می خورن . تعجب می کردم این پاک منو دیوونه کرده چی داره میگه .البته چند متر دور از ایرج طوری پچ پچ می کردم که پسر متوجه نشه .  از دستش خسته شده بودم . ایرج خان دستشو به سوی من دراز کرد . -از آشنایی با شما خوشوقتم . یواش یواش داشتم به این فکر می کردم که نکنه اومده باشم به مهمونی و خودم خبر ندارم .  خیلی ترسیده بودم . یه نگاههای عجیبی داشتند . دو تا پسر شوخی های خاصی با تارا می کردند و بدون ملاحظه من به بدنش دست می زدند . نه .. تارا نباید خواهر تورج باشه .. احتمالا باید از اون قرص های شاد روانی خورده باشن .. تورج و ایرج پس از این که چند بار سینه های تارا رو دستمالی کرده و منم شاهد قضیه بودم یه نگاهی به  تارا انداخته و اون به آرومی از جاش پا شد  . منم خواستم همراهش راه بیفتم وبرم که دست ایرج رو شونه ام نشست و منم از ترس دیگه جیک نزدم . فقط داشتم به این فکر می کردم که کونم درد می کنه …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا