زنی عاشق آنال سکس 73

کیر جبیب همین جور در حال وول خوردن داخل کس شیرین بود .. اونم یه نیم نگاهی به کون من داشت تا ببینه دوست پسرش چیکار می کنه . من که برام فرقی نمی کرد . معمولا حسادت توی کارم نبود . شاید خیلی کم پیش اومده بود که این حس و حال  رو داشته باشم . به خودم می گفتم من که یه کون برجسته و خوش فرمی دارم که پسرا تا می بیننش هوش از سرشون  می پره و به بقیه  دخترا اون توجهی رو که باید داشته باشن ندارن . تازه واسه من که موندگار نیستند و من هم که نمی خوام خودمو اسیر غریبه هایی بکنم که نهایتش جز دردسر چیزی نمی تونه باشه .. پس بی خیال حسادت و این حرفا . شرایط شیرین فرق می کرد . شاید اون زبل بازیهای منو نداشت و تمام انرژی خودشو صرف همین یکی دو تا دوست پسرش می کرد ولی تعدا داونایی که با من  رابطه داشتند رو دیگه حسابش از دستم در رفته بود . سرمو خم کردم تا از لا پام کیری رو که در حال حرکت توی کونمه به خوبی ببینم . اگه این کیر داخل کسم بود راحت تر می تونستم زیر نظرش داشته باشم .  یه لحظه نگاه من و حبیب به هم خورد و اون یه چشمکی بهم زد و منم با یه چشمک  خاص چراغ سبزمو نشونش دادم .. شیرین :  حبیب چقدر تو هاتی ..
 ولی می دونستم که اون به این دلبل داغه که  زود تر شیرین رو ار گاسم کرده بیاد سراغ من .
 -آخخخخخخخخخخ اووووووووفففففف نهههههههه .. نهههههههه .. شاهرخ !
 به کیر سرح و سفید حبیب خیره شده بودم .. حالا که گردنم درد می گرفت که کیر فرو رفته شاهرخ رو توی کونم ببینم باید کیر حبیب رو می دیدم .. یواش یواش حرکت کرده و نزدیک هم شدیم . لبای من و شیرین به هم چسبیده بود . این جوری خیلی صفا می کردیم . و این حس در من به وجود اومده بود که دیگه شیرین به من حسادت نمی کنه که اون کیری  که یه زمانی در بست در اختیارش بوده حالا داره به من حال میده .. یه دستی که حس می کردم دست حبیب باشه داشت روی کسمو چنگش می گرفت .. فشار کیر , حرکت لبای شیرین رو لبام و حالا کف دست حبیب  حشر منو بیش از اندازه برده بود بالا .
 -تند تر .. تند تر .. تند تر ..
 داغ شده بودم . درجه حرارت بدنم لحظه به لحظه بیشتر می شد . حالا این هوسو داشتم که یک کیر دیگه  بره توی بدنم و این بار در کوسم قرار بگیره . سر و صدا و فریاد های هوس شیرین طنین اندز فضای پذیرایی شده بود . دست حبیب  روی کسم لغزید و دیگه نمی دونم چرا ادامه نداد . لبای شیرین از لبام جدا شد . یه نگاهی به سمت راستم انداختم و دیدم که اون زن در یه حالت دمر دراز کش شده و حبیب در حال ناله کردنه و شیرین هم همش میگه آب بده آب بده و… منم دیگه یه دگر گونی خاصی در من به وجود اومده بود . حبیب که کیرشو بیرون کشید لحظاتی بود  منی شیری رنگشو می دیدم که از کس شیرین  در حال بر گشته ..  اومد سمت من ..
 -داداش شاهرخ با اجازه ..
 وقتی کیرشو به سمت دهن من آورد من در جا بازش کردم و اونم کیرخوشگلشو کرد توی دهنم .. چشامو بستم و با لذت کیر حبیبو ساک می زدم . هر چند لحظه در میون تا دو دقیقه ای رو ته مونده های منی حبیب رو حسش می کردم . با خوردن آبش به این فکر می کردم که تا لحظاتی دیگه این کیر وارد بدنم میشه ..
 شاهرخ : داداش بفر ما ..
-خواهش می کنم . مزاحم نیستم ;
-مزاحم و این حرفا چیه .. یه سفره ای پهنه و بالاخره باید سیرمون کنه ..
شاهرخ  کیرشو کشید بیرون.
 -نهههههه  زود بود منو که ارضام نکردی ..
-واسه همین کیرمو کشیدم بیرون ..
 حبیب : منم عاشق کونت شدم آتنا . نمی تونم ازش دل بکنم . جووووووووون .. فدای تو ..
-دوستم داری حبیب ; منو دوست داری یا کونمو ;
-هر دو تا رو .
 -بیشتر از اون قدری که شاهرخ  دوستم داره دوستم داری;
 اون دو تا پسرا خوششون میومد از این که دارم با حرفای الکی خودم واسه شون لوندی می کنم . شاهرخ رفت زیرم دراز کشید تا از پایین فرو کنه توی کسم . حس کردم شاید کمرش درد گرفته باشه و شایدم فکر کرده که با کیر کلفتش بهتر و بیشتر می تونه از طرف کس به من حال بده و ار گاسمم کنه ..
 -حالا می تونی بری و کیرت رو دو سانتی با لای کیر شاهرخ جون فروش کنی توی کونم .  سوراخ  کونم منتظره . خوب نیست حرومش کنی … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا