زن سرایدار

سلام من مسعودم و ۴۳ سالمه، ما تو یه آپارتمان تو یکی از خیابونای شیراز زندگی می‌کنیم، داستان من برمیگرده به حدود ۲ سال پیش، اوایل بهمن ماه بود سرایدار آپارتمان تو طبقه منفی یک زندگی میکرد و دوتا پسر کوچیک داشت، آقا مصیبت هم سرایدار بود هم تو بازار با وانت بار جابه جا میکرد، من تازه به اون ساختمون اومده بودم، کم کم با اهالی آشنا شدم تا اینکه یک روز یه خانمی رو دیدم که تو کوچه داشت سمت خونه میرفت، باهم رسیدیم دم در و ازم پرسید شما اینجا زندگی می‌کنید؟ گفتم بله تازه اومدیم، گفت من همسر مصیب هستم، یه زن لاغر و چهره ی خیلی معمولی واستخونی با لهجه ی روستایی، از اونجایی که من عاشق قیافه های کاملا معمولی و خیلی ابتدایی هستم یهو برق از سرم پریدو سعی کردم یه جورایی برم تو کارش، بهش گفتم اصلا نمیخوره که خانم آقا مصیب باشید، خیلی جوونید ماشالا، اونم برق رضایت تو چشماش نقش بستو آروم گفت مرسی، رفتیم تو بهش گفتم بفرمایید، گفت مرسی و رفت، رفتم خونه و از شدت شهوت نمیدونستم چیکار کنم، همش بدن لخت استخونیشو تو دهنم در حال لیس زدن تصور می‌کردم، شب شدو زن مصیب از جلو چشام دور نمیشد، خانمم معلم مدرسه ی ابتداییه، خلاصه اون شب به فکر زن مصیب با لیدا خانمم سکس کردمو یکم خالی شدم، صبح فرداش رفتم سر کار( تو بازار فروشگاه ابزار یراق دارم)نتونستم بمونم، به شاگردم گفتم من میرم جایی عصر برمیگردم، رفتم خونه و مستقیم رفتم دم درشون در زدم، اومد بیرون و گفتم ببخشید مزاحم شدم میشه به آقا مصیب بگید بیاد یه نگاه به پکیج ما بندازه، نمیدونم چرا آب گرم نمیشه، گفت مصیب شب میاد خونه اما من سر در میارم اگه خواستید نگاه کنم، منم از خدا خواسته گفتم ممنون، اومدو نگاه کردو گفت الان که کار میکنه اما اگه دیدید مشکلی داره این اهرم رو بدید پایین، اگه نشد شب به مصیب میگم،گفتم مرسی، داشت میرفت که بهش گفتم ببخشید میتونم یه چیزی بهتون بگم؟ گفت بله حتما، ترسیده بودم اما چاره ای نداشتم، گفتم ببخشید میتونید بگید نه و همه چیز تموم بشه لطفا به کسی هم حرفی نزنید، گفت راحت باشید، یه ته لبخندی تو صورتش حس میکردم، گفتم شما خیلی جذاب و زیبا هستید یه لبخند زدو گفت، زیبا که نه شما لطف دارید، گفتم از نظر من خوش قیافه و خوش اندامید، گفت نظر لطفتونه، گفتم من از دیروز که دیدمتون صبرو قرارمو از دست دادم همش تو فکر شمام، گفت شما مگه متاهل نیستید؟ گفتم چرا اما چیکار کنم که بدجور بعد از دیدنتون حالم بد شده، گفت واقعا؟؟؟ من خودم میدونم که قشنگ نیستم و هیکل خوبی ندارم، آخه چطور ممکنه؟
گفتم من اینطوری دوست دارم، گفت آخه من شوهر دارم، گفتم مشکلی نیست، کسی قرار نیست چیزی بفهمه، فقط منو شما، گفت این کار چه سودی برای من داره؟ گفتم هر جور که بگی من هستم، گفت من اون چیزی که میخوای رو انجام میدم فقط تو هم هوای منو داشته باش، گفتم اوکی، گفت هر وقت خواستی بهم بگو، گفتم من از دیروز دارم خودمو خیس میکنم همین الان میخوام، گفت باشه ولی خونه ما نمیشه، گفتم همینجا، گفت پس
یه دوش بگیرمو بیام گفتم نه اصلا من همین الان میخوام گفت
آخه، گفتم نمیخوام خودتو تمیز کنیو شیک بشی همینجوری
میخوام، کاملا متوجه شده بود که فتیش من بد قیافه مو داره،
گفت باشه، یکی ازپسراش مدرسه بود،رفتو به اون یکی گفت میره تا بیرونو میاد،من دست از پا نمی شناختم، دیوونه شده بودم تا بیاد بالا انگار ده ساعت گذشت، اومدو گفت چیکار کنم؟ گفتم هیچی بشین رو مبل همه ی کارها رو خودم انجام میدم، نشستو گفت فقط قبلش یه مقدار پول برام بزن لطفا، با کمال میل گفتم چشم، گفتم چقدر؟؟؟ گفت یک میلیون و پونصد خوبه؟ گفتم اوکی ولی من کامل میخوامت بدونه نه گفتن، کامله کامل، جریانو فهمیده بود و با یه لبخند گفت آها پس دو تومن بزن لطفا، گفتم سه تومن واست میزنم که دیگه حرفی نمونه، خوشحال شدو شماره کارتشو خوندو پولو واسش زدم، کاملا راضی بود، بهش گفتم من مشکل پول اصلا ندارم، تو هم اگه حرف گوش بدی و خودتو کاملا به من بسپری، هفته ای چند بار پول میزنم به کارتت، گفت هر چی شما بگید من از الان در اختیار شمام، ولی حیف نذاشتی برم حموم تمیز کنم، گفتم من اینجوری دوست دارم، رو مبل نشسته بود و ازین شلوار نخیای راحتی پوشیده بود، نشستم رو زمینو گفتم اسمتو نمیدونم هنوز، گفت اسمم صدیقه ست، گفتم صدیقه جون
از الان هیچی نگو فقط هرچی خواستم بگو چشم، لبخند زدو گفت چشم عزیزم، رفتم نوک انگشتای پاشو لیسیدم، روی پا، کف پاش، مچ، ساق، بعد از رو شلوارش کصشو لیس زدمو عین سگ ناله میکردم، شلوارشو آوردم پایین، یه شرت زرد چهار خونه ی معمولی اما جذاب پوشیده بود، لکه ی زیر شرت کاملا نشون میداد که یکم خیس کرده، شرتشو خوردم، بهم گفت بو نمیده، گفتم چرا بو و طعم زعفرونو گلاب میده، سرشو برد عقبو گفت دیوونه، شرتشو آروم آوردم پایین، یه کص نسبتا پشمی اما لاغر و استخونی بدون لبه اما حدودا باز( یکم گشاد)گفتم آخرین بار کی دادی؟ گفت چند روز پیش، گفتم چقدر طول کشید، گفت مصیب میاد خسته ست سریع میکنه تو و تو چند دقیقه میریزه،بهش گفتم من عاشق زن شوهردارم، دیگه کاملا طرز فکر سکسمو فهمیده بود، شروع کردم به خوردن کصش، یه جوری میخوردم انگار صد ساله کص ندیدم، بعد پاهاشو بردم بالا و سوراخ کونه کوچولوشو خوردم، گفت بدت نمیاد؟ گفتم تو همه جات خوشمزه ست، یه آه کشیدو ساکت شد، توی سوراخ کونشو کاملا میخوردم، چه لذتی داشت، کیرم داشت منفجر میشد، ده دقیقه اینا خوردم و کم کم رفتم بالا و نافو شکمشو خوردم، اونقدر لاغر بود که استخونو میلیسیدم، یه تیشرت پوشیده بود، در آوردمو از روی سوتین مشکیش سینه هاشو خوردم، سوتینو کندمو، مثل گلابی سینشو انداختم دهنم، دوتا سینه یه کوچیک و شل و افتاده، رفتم بالا و گردن و گوشاشو خوردم، بعد لباشو با دستم گرفتمو عین یه لقمه کردم تو دهنم، گفت لبامو کبود نکنی میفهمه، گفتم صدیقه من ساپورتت میکنم و همه کار واست میکنم تو مال منی درسته؟ گفت درسته، گفتم هر چی بخوام بهت میگم، همه کاری هم میکنم، گفت چشم، گفتم پس خفه شو عشقم، گفت چشم، لباو دماغشو میخوردمو صورتشو میلیسیدم، دیگه دیدم نمیتونم بمونم واقعا کیرم هی داشت خیس میشدو میریخت، از شدت سیخ شدن دردم گرفته بود، نشستمو گفتم شروع کن بخور، فقط خوب بخور، بلدی چیکار کنی؟ گفت آره عزیزم تو فقط بشینو حال کن، شلوارو شرتمو در آوردم، شروع کرد به خوردن تخمام، مثل آب‌نبات میخورد پامو برد بالا و شروع کرد به خوردن سوراخ کونم، دیگه داشت سنگ تموم میزاشت، منم هی سوراخمو میدادم بیرون که کامل بره تو دهنش، خوردو یهو کیرمو مثل هلو کرد تو حلقش، یه وای گفتمو ولو شدم رو مبل، دهنش عین کص بود، یه جور قورتش میداد انگار داره موز میخوره، گفتم بسه دارم دیوونه میشم، بلندش کردم بردم رو همون تختی که دیشب لیدا رو کرده بودم، انداختمش پایینو یهو کردم تو کصش، اونقدر لاغرو استخونی بود استخوناش کیرمو گرفته بود، یه داد زد گفت وای سوختم، منم بدون توجه فقط داشتم با سرعت تلمبه میزدم، کصش باد میداد و هی از کس میگوزید و میگفت ببخشید شرمنده منم میگفتم کاملا راحت باش، اگه از کونم داری راحت بگوز، از بغل خوابید کردم تو یک ربع اینا از بغل کردم، بهش گفتم مصیب بهتره یا من؟ گفت تو، چون مصیب آبش سریع میاد، بهش گفتم میخوام کمش کنی و دیگه بهش کس ندی، گفت چشم، گفتم هفته ای یک بار اونم هر وقت من بگم، گفت چشم، دیگه کصش گشاد کرده بودو صدای گوز کصش زیاد شده بود، گفتم کونتو بزار رو دهنم بخورم، نشست رو دهنم داشت کصشو می‌مالید که یهو آبش اومد، بی‌حال شدو افتاد رو تخت، رفتم رو کصش یکم خوردم براش، گفتم ده دقیقه دیگه منم میریزم، گفتم سگی بشین بکنم تو کونت، گفت باشه، سوراخشو خیس کردم و یهو کردم تو کونش، دیدم هیچ عکس العملی نشون نداد، گفتم
چقدر کونت گشاده، گفت چند ساله افتادگیه روده بزرگ دارم واسه همونه، از کصش گشاد تر بود، دیگه آبم داشت میومد، نشستم رو تخت گفتم بشین رو بروم فقط نگاه کن، یه تف غليظ انداخت رو کیرم، گفتم فقط نگاهش کن، شروع کردم به جق زدن که یهو کیرم ترکیدو یه عالمه آب ریخت بیرون، سریع دهنشو آورد جلو و نزاشت آب بپاشه رو تخت، کیرمو کرد تو حلقش، دیگه روح ازم در رفته بود، همه آبو خوردو افتاد بغلم، لباشو میخوردمو اونم هی میگفت جووون، خسته نباشی عشقم، یه چند دقیقه ای تو بغلم خوابیدو بلند شد و گفت من برم، گفت صبح از ساعت ۸ تا ۶ غروب هستم، هر وقت خواستی یه اس به این خط بده و مثلا بنویس ۱۰، من میدونم که باید اون ساعت بیام، خلاصه من به آرزوم رسیده بودم،چند روز در میون شبا لیدا رو میکردم روزا صدی جونو، البته یه شب محرم که دسته تو خیابون بود از فرصت استفاده کردیمو سریع اومدیم تو واحد خودشون یه کون خوشگل بهم داد، الانم کص دادنش به مصیب شده ماهی یکبار، کونم که اصلا حق نداره، بعضی روزا میاد سرپایی میخوره و میره، هر وقت هم بخوام با یکی از همکارام میایم خونه و میارمش سه تایی آب میریزیم
منم هواشو دارم،خواستم داستان این حال کردنو با شمام به
اشتراک بزارم که شمام لذت ببرید

نوشته: مسعود

دکمه بازگشت به بالا