زن نامرئی 124

شورتشو کشید پایین .. -عوضی این چه کاریه که  می کنی . الان اگه یکی تو رو ببینه چی میگه اسفندیار . .. -ببین دختر خاله کیرم چقدر دراز و کلفت شده .. -مرده شور تو و اون هیکلتو بردن با این کیرت  . کیرت عین قیافه خودت می مونه -نادیا تو فقط دستور بده دو تایی مون میریم خیابون شلوارمونو پایین می کشیم -آره دو تایی مونو می برن به یه سلول و می تونیم توی همون سلول با هم حال کنیم . -نادیا چه بامزه شدی قبلا از این حرفا نمی زدی . –چند بار بهت بگم حالمو بهم می زنی -پس چیکار کنم که یه خورده بهتر شم -تو باید دماغتو عمل کنی . یه سه چهار سانتی درآفساید قرار داره . صورتتو جراحی پلاستیک کنی . اگه میشه از استخون چونه ات کم کنی . پیشونیت بلنده . خط مو رو بیاری پایین تر . دندونات هم شبیه دندونای اسب شده . یه ارتودنسی لازمه . ابروهات هم خیلی کلفته تمیزش کنی . یه دو تا لنز هم به این چشای بد قیافه خودت بذار . -ببینم چطوره به ننه ام یا خاله ات بگم منو از نو بزاد . حالا نادیا جون واسه چی رفته بودی وسط چها رراه لخت شدی ;/; -هیچی رفتم اعتراض کنم که چرا منو کاندید نکردن برای ریاست جمهوری .. آخه من چه چیزم از بقیه کمتره .. اسفندیار کیرشو رو به من گرفت و دستشو گذاشت دور اون و گفت تو اینو کم داری . -همون بره تو دهنت پسر خاله اگه هیشکدوم از اینا همین یکی رو هم داشته باشن .. دلم براش سوخته بود -حالا این قدر لوس نشو. شلوارت رو بکش بالا . من نمی دونم چرا این خاله ما واست زن نمی گیره . -دختر خاله واسه دخترای بزرگتر از خودم هم که میرم خواستگاری بازم بهم نمیدن . رفتم نزدیکش و گفتم ببین من بهت کمک می کنم اگه پول و پله خواستی در اختیارت میذارم که بتونی یه سر و سامونی به تیپ خودت بدی . -نادیا جون این جوری که تو واسم تجویز کردی تا پنجاه سالگی باید این دکتر اون دکتر باشم . دیگه اون به بعد باید برم با مادر فولاد زره ها ازدواج کنم . -هر چی می بینم تو الان هم پدر فولاد زره ای -بیا و به جای این کمک ها یه جور دیگه ای کمکم کن شاید بخت من باز شه . من مردم از بس فیلم دیدم و جق زدم . همه چی رو واردم ولی عملی بلد نیستم . -بپا معتاد نشی . فکر کنم یه سالی رو ازم بزرگ تر باشی -دختر خاله با این که خیلی تند باهام حرف می زنی ولی نمی دونم چرا حس می کنم امروز خیلی مهربون تر و خوش اخلاق تر از همیشه به نظر می رسی -شاید واسه این بود که دفعات قبل اصلا اخلاق نداشتم . -ببینم میگن یه زنی که شوهر داشته و اونو از دستش داده چون یه نیاز هایی داشته راحت تر می تونه به یکی دیگه حال بده .. -اسفندیار دو کلام به روت خندیدیم روت زیاد شد دیگه قرار نبود این جوری در مورد من حرف بزنی و قضاوت داشته باشی .. می خوام برای اولین و آخرین بار خوشحالت کنم که بفهمی لذت زن داشتن و با یک زن سکس کردن یعنی چه .. این حرفو که زدم پسرخاله طوری خوشش اومد که هر لحظه فکر کردم داره از حال میره .- ولی خونه خودمون نمیشه . بالاخره هرچی باشه پسر خاله من هستی و همیشه هم خیطت کردم ولی تو که دستت به دهنت می رسه زود تر یه کاری کن که یه تغییری در تر کیبت بدی که این دخترا یه نظری هم به تو داشته باشن وگرنه تو خیلی جوون خوبی هستی . من میام توی اتاقت . بر نامه رو باید طوری بچینیم که هیشکی متوجه ورود من به خونه نشه . یه کلید میدی دست من و راز و رمزخطرات احتمالی رو بهم میگی . نگران نباش در فضای خونه کاری می کنم که اونا متوجه  نشن . اسفندیار سکسکه اش گرفته ولش نمی کرد . -عزیزم این آب معدنی رو بخور . یه استراحت کوتاه بکن خلاصه کلام برای من کاری نداشت  اون شب بی خطر برم اتاق خواب پسر خاله ام در خونه خودش . چقدر شیک پوش شده بود . عین مردای خوش تیپ و جنتلمن فیلمهای قدیم امریکایی یه ربدو شامبر جیگری تنش  کرده  که منو به یاد هنر پیشه های قدیمی امریکایی مینداخت ولی قیافه اش به همون صورت زشت و خشن بود و چنگی به دل نمی زد . -نادیا نگو اومدی که اذیتم کنی -اذیتم کجا بود من یک بیوه درگرد ش هستم . در هر حال بعد از این که شوهرمو از دست دادم دیگه ترجیح دادم به همین صورت بمونم ولی اگه از بابت جریان امشب چیزی به کسی گفتی ضمن این که اگه به کسی در مورد عمل من وخودت به کسی حرفی زدی تمام بر نامه های ما به هم می خوره  مانتومو که در آوردم و زیرش لباس سفید کوتاه منو که تا سر رونمو پوشش می داد دید دهنش وا مونده بود . فقط داشت نگاه می کرد -پسر! کیرت که داره می ترکه . مگه بهش نرسیدی ; -چند بار بهت بگم دختر خاله من تا حالا با هیچ دختری نبودم . کمکم کن -پس حالا دارم چیکار می کنم … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا