زن نامرئی 31
–
بهدادوسهیل و بهادر که به ترتیب پسر و داماد و شوهر سمیه بودند شدند جایزه قهرمانی سمیه خانوم . سمیه احساس غرور و جوونی می کرد . -مامان واقعا که تو کیر شناسی . هنوزکله ات خوب کار می کنه . یه عمره فقط کیر بابا رو خوردی و تجربه جوونا رو نداری ولی با همه اینها حسابی از پس همه پرسشها بر اومدی . -مادرتونو دست کم گرفتین ;/; ولی بچه ها ظاهرا یه نیرویی بود که دلش می خواست من پیروز این میدون بشم . یه حکمتی بود . بهنوش : مامان این قدر مغرور نباش دفعه دیگه ای هم هست . -سعی می کنم با تمرین و آزمایش قدرت تشخیص خودمو ببرم بالا . بردیا: از قرار معلوم مامان هرشب باید زیر کیر یه نفر بخوابی تا به مرور زمان با کیفیت کیر ها آشنا شی . – خیلی حرف می زنین . بجنبین . اگه برنده نمی شدم چقدر می خواستین سر به سرم بذارین . نامردا حرکت پنجمتون رو سخت گرفتین ولی بازم برد با من بود . بابای خونواده یعنی بهادر خان رو که مسن تر بود و یه خورده کمردرد داشت طاقباز گذاشتند زیر که کیر خودشو فرو کنه توی کوس . بهداد هم یه خورده خودشو کج کرد تا از پهلو فروکنه توکوس مادرش . بهادر راحت کیرشو فرو کرد تو کوس زنش و بهداد هم به سختی از بغل چند سانت از کیرو کرد تو کوس سمیه . از اون طرف هم سهیل با فشاری که به خودش آورد رو کون مادرزنش سوارشد ولی دید که باید یه خورده جلوتر بره .-عزیزم داماد خوشگلم حرکت کن بیا جلوتر اون دوتا کیر و آدماش نمی ذارن تو خوب رو من سوارشی -آخه مامان این جوری اگه فرو کنم تو کونت یه شیب رو به عقب داره و باید درد شدیدی رو تحمل کنی .-عیبی نداره . مادرزنت همه فن حریفه . اگه استعداد و فکرم از جوونا بالاترو بهتره توان منم بیشتره . -قربون تو مامان زن خوشگلم برم . بهداد : مامان به سهیل بگو کار خودشو بکنه این قدر حرف نزنه کمرم درد گرفت . می خوام زودتر جامو عوض کنم .-آخخخخخخ قربون کیر تو پسر گلم . داری به مامانت حال میدی و خودتم حالشو می بری . حالا این قدر منت نذار . یه ساعت که یه سال نمیشه .-مامان عجب کونی داری . اگه اون موقع که مجرد بودم می دونستم این قدر اهل حالی دیگه این همه دنبال دخترای مردم نمی رفتم و با این کون بیست خودمو به بی نهایت می رسوندم .. مهتاب صدای اعتراضش بلند شد -بهداد نفهمیدم چی گفتی تو وقتی که با من ازدواج می کردی گفتی که تا حالا سر و گوشت نمی جنبید چی شد الان از دخترای دیگه حرف می زنی ;/; -عزیز دلم شوخی کردم -حواست باشه اگه بازم از این حرفا بزنی و سوتیها بدی که دلمو به درد بیاری خودم با دستای خودم کیرتو به همون اندازه که نصفه و نیمه رفته تو کوس مادرشوهر نازنینم از کوسش می کشم بیرون و دیگه بهت اجازه نمیدم مادرتو بگایی . -چیه مهتاب کونت آتیش می گیره از مادرم شکست خوردی و دق دلی خودتو داری سر من خالی می کنی ;/; مهتاب عصبانی شد و رفت طرف اونا تا حالتو خراب کنه که من اینجا بازیم گرفت و دو تا دستمو دور پاهای اون حلقه زدم و خوابوندمش رو زمین . زن بیچاره و بی خبر از همه جا جیغ می کشید ولم کنین . ولم کنین بذارین برم . بذارین برم . و پاهاشو به این طرف و اون طرف پرت می کرد . مهتاب که دمرو افتاده بود و متوجه نبود که نمی تونه کسی رو ببینه . بقیه هم که برش تسلط داشتند نمی تونستند منو ببینند . واسه همین فکر می کردند که دختره قاطی کرده .. وقتی خود مهتاب متوجه جریان شد از ترس لال شده بود .. -باور کنین یکی پاهامو داشت نذاشت بیام طرف شما .. سمیه : پس حالا اومدین سر حرف من که من نظر کرده ام و یه امداد غیبی باهامه .. سهراب : وای مادر زن خوشگلم از این به بعد هرچی نذر و نیاز داریم به نیت تو می کنیم تا گره مشکلاتمون واشه .. -بچه ها شما چرا نمیرین سراغ بقیه . سهراب بردیا اول برین این مهتاب رو در یابین . دوتا کیر درست و حسابی بهش بزنین . حالش جا بیاد . حواسشم سر جا بیاد . این قدر پرت و پلا نگه . شما سه تا مردا ادامه بدین . این جوری دلم خوشه که سه تا کیر رفته تو سوراخم . معلوم نیست چه جوری می خوام ارگاسم شم . سهراب و بردیا رفتند سراغ مهتاب . در واقع یکی می خواست زن داداششو بگاد و سهراب هم می خواست با خواهر زنش طرف شه مدل به مدل سکسو می شد اینجا دید . از دخترا یا زنا هم فرزانه و بهی و بهنوش هم که بیکار مونده بودند به عنوان نیروهای کمکی رفتند سراغ دوتا زنی که در حال فعالیت بودند . موبایلمو در آورده تا فیلم جالبی از این صحنه ها مخصوصا صحنه گاییده شدن مادر خونواده تهیه کنم . خیلی جالب می شد . صحنه های ناب و منحصر به فرد . داشتم فکر می کردم یه جوری بشه و من مثلا یه روزی فیلمو به یکی از اونا نشون بدم از تعجب شاخ در میارن که کی و چه جوری بر داشته شده . بهادر نباید به عنوان کیر اصلی که باید به کوس حال بده وارد عمل می شد ولی این کمر دردش زد همه چی رو خراب کرد . بهی و بهنوش هم رفتند سراغ دست مالی مامانشون . بهی انگشت کوچیکه شو گذاشته بود رو لبه کوس مامان سمیه اش و باهاش بازی می کرد .. -وووووویییییی بهی بهی . دستت درد نکنه .. انگشتت طلا .. ادامه بده .. سه تا کیر چند تا انگشت . حال از این بیشتر دیگه چی می خوام . -مامان هرچی حال کنی حقته .. دیگه طاقتم طاق شده بود ولی باید تحمل می کردم … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی