زن نامرئی 62
–
جلیله تودیگه برو به مهران جونت برس که دیگه پدر ما رو در آورده . یه طوری هم شور و هیجان نشون بده که متوجه شه که ما تو رو نگاییدیم . قبل از این که جلیله بره یه اشاره ای بهش کردم که متوجه شد باید چی به مهران بگه .. از این که من با این سه تا به زور و خلاف میلم سکس کردم . لبامو گذاشتم رو چند تا از انگشتام و بعد هم رو کوسش و این جوری یه بوس واسه کوسش فرستادم که یعنی بعدا با یه لز مشتی و جانانه از خجالتت در میام . جلیله رفت . جاسم هم یه گوشه ای افتاده بود و عماد هم با دوربین داشت از صحنه کوس دادن من فیلم می گرفت . معلوم نبود و نیست این یه تیکه سوراخ گوشتی و بد قیافه چی داره که مردا این قدر دارن خودشونو واسش هلاک می کنن . ولی خب سر و شکل کیر هم همچین خوشگل و خوش تیپ نیست . -عماد یه طوری ازش فیلم بگیر که وقتی توی بیابون و جایی اگه کنارمون نباشه بتونیم فیلمشو ببینیم و جق بزنیم . -زینال فکر نمی کنی اگه اونو با خودمون ببریم بهتر باشه .. این حرفو که زد مو بر تنم سیخ شد . عجب غلطی کرده بودم خودمو گرفتار کردم . کی می تونه توی بیابون زندگی کنه . می تونستم همین الان شر این چند نفرو کم کنم ولی باید کله گنده ها رو مینداختم توی دام . فعلا که باید از سکسم لذت می بردم . من که نمی تونم به خاطر آینده ای که معلوم نیست چی میشه از حال و حالم غفلت کنم . ولی من اگه نمی خواستم باهاشون برم به هیچ وجه نمی تونستن منو با خودشون ببرن . عماد که دور بینشو آورد از روبرو و هیکل منم عکس بگیره کیرشم کرد تو دهنم .-عماد کیرتو از دهن نازیلا بکش بیرون . این جوری که تو الان بیحال شدی دوربین از دستت میفته کارمون زار میشه ها . -زینال زینال ..این چیه فرو کردی تو کوسم . همش مال خودته ;/; -پس قرار بود مال کی باشه .. ولی یه چیزی میگم خودتو نگیری هیکل ندیدم مثل هیکل تو که تا این حد سر حالم بیاره . -پس تا می تونی از این هیکل استفاده کن . نمی دونی چقدر سنگینم کردی زینال . سه تا مرد تو کوس و کونم خالی کردین هنوز نتونستین منو سر حالم کنین . اون وقت همش انتظار دارین که هر کاری که شما بگین من انجام بدم و سر به بیابون بذارم و باهاتون بیام . اسم خودتونم میذارین مرد . ;/; یه خورده جدی و شوخی رو با هم قاطی کرده بودم . راستکی دیگه خیلی هوس داشتم و حس می کردم که باید یه چیزی ازم بریزه تا بتونم خودمو بگیرم و آروم شم . زینال به رگ غیرتش بر خورده بود . -نازیلا خودت خواستی . با دستای پهن و کلفت و بیابونی خودش یه فشاری به پهلوهام آورد و منو از جام بلند کرد .. -عماد بگیرش . عکس و فیلم با حالی میشه . منو رو هوا نیم خیز نگه داشت و خودش ایستاده بود و چه با حال و مردونه و با قدرت کیرشو محکم می زد به ته کوسم ودرش می آورد . این دیگه آخر عشق و حال بود . -زینال بکن منو همین جوری بکن .. تا منو ردیفم نکردی ولم نکن . نگو خسته شدی وکمرت درد گرفته .. کمر منم از هوس درد می کنه .. در حالی که منو محکم به خودش می فشرد صورتشو از پهلو به صورتم چسبوند و گفت زینال مرد میدونای سخته . تا فردا همین موقع هم اگه رو هوا بگامت خسته نمیشم -ببینیم و تعریف کنیم . حالا یه نیم ساعت رو بکن تا فردا رو پیشکش . -نازیلا خودتو بسپر به من . فکر نکن که به من فشار میاری . سنگینی خودتو بنداز رو من . فکر من نباش . .. زینال راست می گفت . اصلا خسته نمی شد . -اوووووففففف زینال اگه بدونی چقدر کیف داره -اگه با من بمونی و بیای همش از این کیف ها داره .. منم فقط به تو حال میدم .-نکنه تو هم مث مهران یه معشوقه دیگه داشته باشی . -نه نازیلا .. در همین لحظه جاسم که کف زمین افتاده بود و هنوز داشت با کیرش ور می رفت گفت -رفیق ما هم هستیما . ما همیشه با هم بودیم و سه شریکه . نامردی تو کارمون نبوده . هر چی که داشتیم با هم قسمت می کردیم و می خوردیم . حس کردم که زینال با این حرفا کمی شل شده و به این فکر افتاده که باید مرام مردونگی خودشو حفظ کنه . -هرچی نازیلا جون بگه -من یه تازه واردم آقایون . می خوام حال کنم با آدمای باحالی مثل شما . من در اختیار شمام . خوشم میاد مردی و مردونگی شما رو می بینم . ولی ظاهرا شما همش مرد سفرین . من سختمه . فکر کنم شما توی تهرون موندگار نیستین و همش در گردشین .. -باهامون بیا نمیذاریم بهت سخت بگذره . حس کردم با اونا بهتر به نتیجه می رسم . ولی راستش از مهران و جلیله بیشتر خوشم میومد ولی اگه با این سه نفر می رفتم سریع تر می تونستم به اون کله گنده ها برسم .. -زینال عزیزم این بحثارو ولش .. کمرم داره سنگین تر میشه . خیلی خوشم میاد . -بگو من چیکار کنم نازیلا .. -کیرتو از پایین بکوبون به بالای کوسم …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی