زهره یار من (۱)

زهره یار من (۱)

یه ماه کمتر میشد باهم می رفتم سر قرار
همدیگه رو میدیدم و چرخ و دور دور
شیطون و بازیگوش بود
ازش خوشم میومد
آدم بدی نیستم مخصوصا با دخترا خیلی ادم خوبیم و خیلی ضربه میخورم
از رفیق و دختر
اینا جاشون برام مقدسه
هردوشون رفیق خلوت ادمن
خلوت هایی که خدا فقط میتونه پرش کنه
توی یکیش
تو جسم و روحت رو میدمی و جسم روحش رو میگیری
یکی دیگش افکارت و دغدغه هات رو شریک میشی
درسته مردا کم انجامش میدن و کم تر دارن کسی که بهش تکیه بدن تو تنهایی هاشون ولی دلیلش مرد بودنشون نیست
دلیلش اینه مردا چند بار تست میکنن دوست میشن
صداقت دارن
و بعد برای همیشه ساکت میشن
ساکت میشن تو گفتن کوچکترین رازها و نیازهاشون با آدما
چه دختر
چ پسر
چه دوست
چه برادر
ولی من همیشه هی تکرارش میکنم تکرارش میکنم
گاهی هم خسته میشم از این همه کم محبتی روزگار

اسمش میزارم زهره

دوست نداشتم بار اول ک میرم سر قرار همون باذ اول ببرمش‌خونه
میدونستم که میتونم ولی میخواستم نرم نرمک برم جلو
همه مقدمات عشق بازی زیباست
هول هولکی و سرپایی نباید غذا رو خورد
باید بویید
طعم پختن غذارو
باید دست ها رو شست
ظرفها رو چید
حتی اگه لذت داشت براتون مثل خارجیا دست هارو توهم قفل کرد و سپاس گفت خدا یا هر نیرویی که این زیبایی و نعمت رو داده
این لذت خوردن و آشامیدن

قرار سوم
همه چی براش آماده کرده بودم
گرچه حول بودم و گاهی دست پاچه ولی اشتیاق داشتم
اشتیاق
بزرگترین و سنگین ترین کلمه برای من
که این روزها نبودش زندگیم رو سبک کرد
مثل سقوط پر از میون بالهای پرنده

مهم ترین چیز اشتیاقه
اشتیاق دیدن
اشتیاق بوسیدن
اشتیاق به آغوش کشیدن
اگه این ها از هر رابطه ای بره بقیش عادته
و اگر ادامه در عادتی داریم که اشتیاقی بهش نداریم فقط دلیلش ترسه
ترس از تغییر
زمستون بود کنار بخاری نشستیم جیک تو جیک چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم
یهو بی مقدمه دست کذاشتم رو چونش
لباش بالا اوردم بوسیدمش
مثل شعر فروغ
در دو چشمش گناه می خندید
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله ای بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت :
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه ای روی سایه ای خم شد
در نهانگاه راز پرور شب
نفسی روی گونه ای لغزید
بوسه ای شعله زد میان دو لب

یکی دوتا سه تا
بوس‌بارونش کردم
لبامون توی هم قفل شد
روحمون رو میک میزدیم
زبونمون تو هم گره خورده بود
چشمامون شوق دیدن نداشت
پلکهامون سنگین تر از بیناییمون بود هرچی بیشتر می بوسیدم بیشتر روی هم فشرده میشدن
عطر و بو و گوش و بوسه
طعم اون بوسه ها فقط نبودن
دستام رو ب سمت سینه هاش می بردم از زیر لباسش
انگارک ه سکسد دستمو پس زد
دیتمو کشیدم قب به آغوشم کشیدمش
دوباره بوسیدمش
با بوسه هام میگفتم جات امنه
من امنم
من امنیتم
شاید عاشقت نباشم
عشقت نشم
عشقم نشی ولی دوستت دارم که هستم
گلی که بوشو دوست نداشته باشم رو چرا باید بو کنم عزیزم
درازش کردم
ساده بودن لباساش رو دوست داشتم
شوق زندگی توی چشماش
شیطنت دختر بودنش
ده سال ازش بزرگتر بودم
شاید دخترها دلیل اینکه با بزرگتر از خودشون میرن تو رابطه همین نوع نگاهشونه
برای من اون دخترک تمام زندگی‌بود توی اون لحظه
لباسش دادم بالا
سینه هاشو یکی یکی خوردم
نوبتی عوضشون میکردم
دوست ندارم بپرسم توی‌سکس برا همین همه جای بدن رو میخورم هرجا بفهمم که حس بیشتری داره بیشتر می بوسمش لیسش میزنم میمکمش
گاهی‌ اطرافش
گاهی خودش
گاهی‌وحشی
گاهی نرم لطیف
دوباره خم شدم روی‌لباش و گردنش
میبوسیدمش
وقزل اینکه ببوسم خودم عقب میکشیدم
چند بار لباش اورد و خودمو عقب کشیدم
نمیزاشتم لبام بخوره فقط من لباش رو می بوسیدم
با تمام وجود چنگ زد بهم و در آغوشم کشید
همه لبمو میبوسید و میک میزد
زبونم لبام
داشت کنده میشد ولی حتی کنده میشد میزاشتم بکنش
من اون حس زیبا رو وام دارش بودم
شاید اون نمیدونست ولی من که میدونستم
کمی که اروم شد
نگاه تو چشماش کردم
پیشونیش بوسیدم
لپ هاش
و روی دماغش
توی چشماش نگاه میکردم
بفهمه تو اوج شهوتم
اسیر شهوت نیستم
تشکر میکردم که جسمش رو برا باز کرده
برای ورود به روح کودکانش
اروم اروم شلوارش باز میکردم دستاش جلوم می گرفت ولی اون انگشتها و فقط دست شرم بود باید نمیذاشت و منم باید پسشون میزدن
میدونستم میخواد بگه ارزون نیستم که راحت تنم لخت کنم منم میدونستم ارزون نیست که تنش لخت کنم
من تماما خودم بودم بدون ذره ای از ریا
شاید کوچیک باشه توی این روزگار
شاید تلخ باشه
ولی من برای اون لحظه حقیقی ترین شکلات بودم برای چشیدن
هر چقدر تلخ ولی اصیل
شاید کوچک و کم ولی حقیقی
لبام رو به ریشه رون پاش چسبوندم
اطراف کوسش رو لیس میزدم میبوسیدم
هنوز لبه های کوصش رو نه دست میزدم نه میبوسیدم
برگشتم بالا
روی نافش
بعد روی سینه های سبزش
گردنش
لاله های گوشش رو توی دهان گذاشتم
مث فیلم ترسناکی که به دنبال تعلیق بود برای یه جیغ ترسناک که بینندش رو از جا بلند کنه
پیشونیش رو بوسیدم روی چشماش بوسیدم
روی دماغش
تمام کوصش رو توی دهانم مکیدم از بالا تا پایین زبونم توش میکردم
میکس میزدم
کمر و شکمش پیچ تاب میکرد
دستاش به سرم فشار میداد که دورم کنه دستاش رو گرفتم
دهانمو روی کوصش گذاشتم
و با تمام وجود میخوردم براش
بدنش میپیچید میلرزید
هنوز لباسش نصفه نیمه تنش بود کمی صبر کردم اول شلوارش و بعد بالاتنش
شرت سوتینش همه رو دراوردم
کنار لبش‌رو بوسیدم شاید طعم لبم رو بعد چشیدن کوصش دوست نداشته باشه
برش گردوندم
نشستم روی رونهاش
لمبه های کونش رو باز کردم و به ارومی حرارت دهانم رو به سوراخش دمیدم
هر دو لپ کونش رو آروم گاز زدم و روش اروم خوابیدم
کی م گذاشتم روی کوصش و لای پاش
شونه هاش رو می بوسیدم
گردنش
و استخون های کتفش تا برسه به قوص کمرش
تمام خستگیهاش رو کشیدم
یه پیک عرق توی دهانم ریختم و کم کم روی سوراخش میریختم
با دستمال پاکش کردم که بو و عرق از بین بره
زبونمو رو روی‌ سوراخ کونش گذاشتم
ناله های ریزش دراومد
بیشتر زبونم رو روی سوراخ کونش و لمبه هاش میپیچوندم
پیشابم همه جای زیر آن از و بدنمون ریخته بود
کیرمو گذاشتم بین لپهای کونش
کیرم بزرگ بود برای تن نحیفش
دستش اوردم
کیرمو تو دستش گذاشتم
گفتم میتونی
با چشمهای خمارش انگار داشت دلمو می دید نه چشمامو
گفتم مهم نیست
لاپا میزنم
خوابوندم به پشت
از توی کیفش کرم اورد که بزنه به کیرم
لوبریکانت دادم دستش
بار اول بود می دید ولی خودش همه زندگیش بهم می گفت
بهش گفتم هر چیزی باش فقط دروغ نگو
هر چیزی بخواه فقط راستش بگو
به کیرم مالید
و کمیش به سوراخش
روی شکمم نشست
دستش از بین پاهاش رد کرد
و کله کیرمو انداخت توی کونش
درد رو می دیدم تو چشم و لبش
ولی نشست روش تا ته رفت توی کونش
شروع کرد به تکون دادن خودش
کوصش به شکمم میمالید و کیرم سوراخ کونشپر کرده بود
سینه هاشو خودش گذاشت تو دهنم
شروع مردم به سختی ولی سینه هاش مکیدن
بعد از ده دقیقه که خوب جا باز کرده بود به شکم خوابوندمش
آب غلیظی رو شکمم دیدم
ارضا شده بود
کیرمو از عقب کم کم هل دادم توی کونش
اینجوری مسلط ترم
کامل خوابیدم روش
گوشش رو مکیدم
و بزور کمی لبهاش
زهره
خودت آزاد کن
نزار توی وجودت موقع سکس ناله ای اسیر بشه
این ها میشه درد
میزنه ب وجودت
پیرت میکنه
با هر ضربه من به لمبه هاش ناله ریز می کرد
ده دقیق بعد صدای فریاد زهره بود که اتاق پر کرده بود
دستام گذاشته بودم رو دهن و سرش
پشت هم کمر میزدم
نترس داد بزن
اینبار تشک زیر پاش رو خیس کرد
غلیض نبود
انگار که شاشیده باشه
دستم رو از بالای چوچولش برداشتم
بعد ارضا شدنش ک اذیت نشه
دستام دور سینش حلقه کردم و می چلوندمش تو بغلم
با پنج شش ضربه
و هر ضربه نیمه از وجودمو توی بدنش خالی کردم
کیرم در نیاوردم ولی وزنم از رو بدنش برداشتم گذاشتم کم کم کیرم کوچیک بشه
در بیاد
دستمال گذاشتم رو سوراخش
بدنمون خیس عرق بود
ولی دنیا سرد
اسمون برفی
اگه جهنم بود ما بودیم اگر بهشت بود ما سوزوندیم
پیشونیش بوسیدم
برش گردوندم سرش گذاشتم رو بازوم
گفتم بخواب
من بیدارم
ساعتش که شد
بیدارت میکنم
بعد نیم ساعت با خنده های ریز و کوچیک زهره پا شدم
اغا نکهبان
تو که فوری خواب رفتی
خندش دوس‌ داشتم
گفتم خوابیدی
نوچچ
خر و پفت نذاشت
ولی خسته نیستم
تا شب همش پیام میداد دوست دارم

داستان ادامه دارد ولی سکسی نیست از این به بعدش و تو قسمت دوم تمومش میکنم

نوشته: A7620

دکمه بازگشت به بالا