زوج همجنس گرا (۱)

سلام می‌دونم تعدادی میان الان فحش میدم عزیزم دوست نداری نخون این داستان گی هستش.
دوستان اسمم رضا هستش ۲۳ سالمه و ۱۸۰ قد ۸۰ وزن
داستان ، اول از خودم بگم که من از اول از دختر خوشم نیومد و از پسر خوشم میومد و مفعول بودم سعی میکردم بدنم همیشه بی مو باشه چون اکثر روز ها تو خونه با خودم ور میرفتم . بابام گیر داد تو خونه ای و با دوستش سعید آقا صحبت کرد خوب خونواده ما وظعیتش خوب بود من نیاز به کار نداشتم اما بابام ، سعید آقا ام منو فرستاد در یکی از مغازه های گوشی فروشیش که یکی دیگه ام براش کار میکرد به اسم مسعود ، یک هفته گذشت و مسعود چون با دختر لاس نمیزدم و سرم تو کار خودم بود ازم کلی تعریف کرده بود تابستون شده بود مسعود گفت من باید برم یکی دیگه از مغازه های آقا سعید تو که کار یاد گرفتی مغازه دست تو یه شاگردم امروز میاد وسایلش جمع کرد رفت ، بعد یک ساعت یه پسر تقریبا ۱۸ ساله با موهای خرمایی قد ۱۷۰، وزن ۵۰ کیلو اومد تو سلام کرد گفتم جانم عزیزم یه نگاه به چشماش کردم چشمای قهوه ایش عالی بود گفت من شروینم شاگرد جدید پسر سعید آقا گفت بفرما عزیزم ولی تو دلم فوشش میدادم که نمی‌تونستم کاری کنم تایپ خودم بود، لباسش در آورد با آستین کوتاه شد وای چه بدن سفیدی اون روز هر جور بود خودم کنترل کردم و شب به یادش کلی جق زدم یک ماهی گذشت منو شروین کلی با هم رفیق شدیم یه روز پنج شنبه بهم گفت تولد دوستمه میای گفتم آره رفتیم یه ویلا دختر پسر مشروب شروین گفت بخور گفتم نه تا حالا نخوردم به اسرار ۷ پیک خوردم ، فقط یادمه رفتم یه اتاق خواب صبح با سر درد از خواب بلند شدم دیدم لخت مادر زادم شروینم لخت بغلم بود برای بار اول کیرش دیدم یه کیر ۱۹ سانتی اومدم بلند شم فهمیدم کونم میسوزه رفتم دستشویی خودم بشورم که کلی آب منی ازم اومد بیرون خودم فوش میدادم که دیشب چی شده اومدم بیرون دیدم رفیق های شروین در میزنم پاشین ظهر شده روم نمیشد صداش کنم اومدم لباسام بردارم خم شدم حس کردم دوتا دست کونم گرفت و یه بوس آب دار از سوراخم خورد برگشتم دیدم شروین گفتم چه غلطی میکنی گفت دیشب که ناله میکردی شیطون هنوز مست بود لباسش پوشید بدون هیچ حرفی قفل در باز کرد رفت فردا سر کار نرفتم که سعید آقا زنگ زد شروین تنهاست برو وارد که شدم گفتم شروین حرف نزن باشه کل روز در سکوت بود تا خواستم برم دستم گرفت گفت ازم ناراحتی چیزی نگفتم گفت می‌دونم علاقه داری به گی با عصبانیت گفتم نه که با شنیدن جمله منم گی ام جا خوردم چیزی نگفتم و رفتم فرداش بازم حرفی رد بدل نشد تا که شروین یه فیلم گذاشت جلوم گفت ببین فیلم همون شب بود که زیرش بودم گفتم پاک کن با عصبانیت شروین گفت چشم فقط بزار توضیح بودم جون هر کی دوست داری گفتم باشه شروع کرد گفتن که با دختر حال نمیکنه از پسر خوشش میاد چیزی نگفتم و در مغازه بستیم تا صبح فکر میکردم تا بالا خره صبح بهش گفتم شروین من کی ام و مفعول خندید گفت با اون نیم سانت لاپات گفتم نخند جدی دارم میگم گفت چشم کلی تو ضیح دادم بهش و اونم گفت می‌دونم بعد مغازه دیدم تو تل بهم پیام داده کلی گیف فرستاد گفت خارش افتادی گفتم بچه جان میدونی من ازت بزرگترم اینجوری صحبت می‌کنی دیدم عکس کیرش فرستاد گفت اینم از مال تو بزرگتره مگه من چیزی میگم و کلی خندیدیم فرداش باز پنج شنبه بود شروین گفت بریم خونه ما خانواده میرن شمال گفتم نه که دست زد به دودولم گفت من میخوام خواهش میکنم میخوام مال من باشی دوست دارم دست خودم نیست گفتم شروین نکن یکی میبینه گفت نه تا نیای بر نمی دارم منم گفتم باشه بعد کار خونه پیچوندم رفتیم خونه شروین از باغ کم نداشت رفتیم داخل شروین لخت شد رو زانو نشستم منو لخت کرد گفتم چی کار می‌کنی گفت بزار امشب با من باشه دودولم در آورد گذاشت دهنش مثل پستونک میخورد انگشتای باریکش با لبریکانت خیس کرد کرد تو کون من پیش آبم تو دهنش اومد و همه رو خورد دستم گرفت برد تو اتاق گفت جز اون شب سکس داشتی گفتم نه گفت پس مال خودم میشی منو برد رو تخت و پاهام داد بالا کیرش یواش یواش جا داد اخم رفت هوا گفت اونشب که میگفتی تند تر گفتم اونشب مست بودم شروع کرد تلمبه زدن و منم که تو اوج بودم پسر رویاهام داشت منو میکرد یه دفعه حس کردم آبم داره میاد گفتم شروین داره میاد دستام گرفت با سرعت تلمبه زد که بدون دست زدن آبم اومد زیر شروین میلرزیدم که از لرزش من اونم آبش ریخت تو کونم که حسش کردم بعدشم اومد بغلم یه لب جانانه گرفتیم از هم و تو بغل هم خوابیدیم ساعت ۱۱ بود که شروین بلندم کرد بریم دستشویی از دهنم در رفت جیشت توم میریختی داغ میکردم که خندید گفت بعدن یک هفته مکان جور میشد برنامه همین بود تو مغازه هم کسی نبود لب بازی میکردیم تا این که شروین گفت برای تفریح میرم ترکیه حالم گرفته شد دو هفته اصلا سر حال نبودم شروین عکس تولدش فرستاد برام که اونجا گرفته بودن بالا خره برگشتن ولی شروین چون کنکور داشت در مغازه نمی‌ومد و فقط چت میکردیم بالا خره کنکور داد مستقیم اومد در مغازه تا اومد داخل پرید بغلم یه لب ازم گرفت دست انداخت تو شلوارم لمبرام مالید که جداش کردم گفتم نکن یکی میبینه گفت به درک دلم برات تنگ شده بود گفتم باشه رفتم نگاه کردم کسی نبود و کسی ندیده بود خلاصه اون روز کلی صحبت کردیم و اون برام تعریف میکرد قرار شد نتایج کنکور بیاد با هم بریم شمال .
بالا خره نتایج اومد همون شهر خودمون قبول شده بود پزشکی این مدام رفت گواهنامش گرفت با سعید آقا حرف زد که بره شمال به سختی رضایت گرفت و منم گفت رضا میبرم مراقبم باشه خلاصه راه افتادیم یه مزدا ۳ سعید آقا براش خریده بود با دودی ۱۰۰ در صد یه چند دقیقه که تو مسیر بودیم دیدم گفت برام بخور منم که چند ماه ازش دور بودم شروع کردم خوردن که آبش ریخت دهنم دم یه سرویس وایستا گفت برو خودتم خالی کن کارت دارم اومدم دیدم یه لبریکانت با باتپلاگ نگین قلبی دستشه گفت بشین لخت شو گفتم تو ماشین گفت اره لخت شدم بات پلاگ گذاشت زیرم گفت بشین روش و منم نشستم یه لب ازم گرفت راه افتادیم ناهار وایستاد گفتم وایستا درش بیارم که گفت نه شلوارت پات کن بیا به سختی راه میرفتم باورم نمیشد من ۲۳ ساله با ۸۵ کیلو اسیر یه پسر ۱۸ ساله ۵۰ کیلویی شدم نهار خوردیم راه افتادیم رسیدیم ویلا کنار ساحل شروین گفت الان نوبت سورپرایز بزرگه یه چستیتی آورد گفت این کوچیک ترینش سایز از ترکیه با بدبختی آوردم شلوارم در آورد دودولم نیم خیز بود دوتا زد رو تخمام از درد وا رفتم چستیتی بست کلیدشم انداخت گردنش گفت تو از حالا به بعد شریک زندگی منی و منم گفتم بله جفتمون لخت شدیم رفتیم رو تخت بات پلاگ در آورد یه دل سیر منو کرد آبش خالی کرد توم بی حال شد من ارضا نشده بودم بعد ده دقیقه دیدم کیرش شل به زور کرد داخلم گفت چی شده که دیدم داره داخلم جیش می‌کنه منو به شکم کرد و وقتی تموم شد سریع بات پلاگ کرد داخلم گفت بزار جذب بشه و بی حال خوابید ولی من شق درد داشتم و نمی‌تونستم بخوابم فردا صبح با بوس های شروین بلند شدم رفتم خودم خالی کردم کل جیش شروین با آبش اومد بیرون تا اومدم بیرون دیدم دم دره ازم لب می‌گرفت انگشتش کرد داخلم دوباره منو برد رو تخت و ترتیبم داد تلمبه های آخرش بود که یه دفعه آبم پاشید و لرزیدم که شروین گفت جون یاد گرفتی بی حال شدم شروین غذا سفارش داد منو صدا کرد خوردیم شب شروین رو بهم کرد گفت عشقم گفتم جانم گفت دوست دارم یه بارم شده زیرت باشم گفتم آخه من با اینا گفت صبر کن یه دیلدو با کمربند آورد داد بپوشم خودشم رفت خودش خالی کنه اومد لبریکانت داد دست من منم سوراخش می‌خوردم یه سوراخ صورتی و کم کم بازش کردم دیلدو کردم داخل شروین ناله میکرد و من ادامه میدادم شروین بهپشت خوابید و من میکردمش و کیرش جلوم بود و باهاش ور میرفتم یه دفعه حس کردم چند قطره آبم اومد از لذت و دیلدو ۲۰ سانتی تا ته کردم داخل شروین و اونم از لذت آبش پاشید بیرون وقتی دیلدو در آوردم شروین نمیتونست راه بره پس قبلش کردم بردمش رو تخت تو بغل هم خوابیدیم.

نوشته: رضا

دکمه بازگشت به بالا