ستاره دختری از روستا (۱)

۱۴ سالم بود که با رجب عقد کردم ۱۵ سالگی ازدواج کردیم رجب رو دوست نداشتم و به زور بابام زنش شدم رجب ۱۵ سال از من بزرگتر بود پسر بدی نبود اما نمیدونم چرا از همون اولش به دلم ننشست بعدشم شب عروسی خیلی بد پردمو زد و حتی کتکم زد چون هولش دادم که از روم بلند بشه که از تخت افتاد پایین و کتکم زد و سکس رو ادامه داد بیشتر از قبل ازش متنفر بودم یه پسر داییم آرش خواستگارم بود اما بابام ازش خوشش نمیومد و بخاطر اینکه منو به اون نده داد به پسر دوستش همین رجب
یه سالی از ازدواجمون گذشته بود که به آرش پیام دادم و از اینکه از رجب متنفرم و دوستش ندارم گفتم اونم خیلی خوشحال شد و با خوشرویی قبولم کرد و دوباره پیام ها و حرفهای عاشقانه شروع شد که ستاره جان تو تنها ستاره شب های تاریک منی بعد حدود یه ماه بهن گفت خیلی دوست دارم مثله قبلا بغلت کنم گفتم منم همینطور اما کجا ؟ گفت من یه آدرس بدم میای؟ گفتم آره و آدرس رو فرستاد گفتم من فردا ساعت ۱۰ صبح به بعد می تونم بیام تا قبل ۵ عصر هم باید خونه باشم گفت نترس تو بیا حتما تا قبل ۵ خونه ای فردا صبح رفتم به اون آدرس یه خونه باغ بزرگ بود که آدرس در پشتی ساختمون رو بهم داده بود تا رفتم داخل خونه بغلم کرد و منم بغلش کردم و کلی همدیگه رو بوسیدیم گفتم خیلی دوست دارم گفت من بیشتر ستاره من بعد روی مبل نشستم و اون رفت برام شربت و شیرینی آورد و اومد روی مبل نشست کنارم و دوباره همدیگه رو بوسیدیم گفت بیا بغلم و رفتم نشستم روی پاش و پاهامو انداختم دو طرفش و بغلش کردم و از هم لب می گرفتیم گفت گرمت نیست ؟ می خوای مانتو رو دربیاری ؟ گفت وای آره و خودش برام دکمه هاشو باز کرد و درش آورد گفت چه تاپ خوشگلی و بغلم کرد و بازم همدیگه رو می بوسیدیم سرشو به سینه هام میچسبوند و محکم بغلم میکرد کم کم کیرش داشت راست میشد که گفت بریم توی اتاق روی تخت کنار هم بخوابیم ؟ توی بغل هم ؟ گفتم بریم رفتیم گفت تو می خوابی من بخوابم روت ؟ گفتم باشه من خوابیدم آرشم خوابید روم و از هم لب می گرفتیم و حرف می زدیم کم کم کیرش دوباره راست شد اما اینبار با دستش تنظیمش کرد لای کوسم و دستامو توی دستاش گرفته بود و ازن لب می گرفت و کیرشو از روی شلوار میمالید به کوسم بهش گفتم نگفته بودی ؟ گفت چیو گفتم همونی که لای پامه گفت ستاره این فرصت شاید دیگه دست نده بذار تا می تونیم عشق و حال کنیم تو مگه دوستم نداری؟ گفتم خیلی گفت پس امروز تا می تونی عشق و حال گفتم می گفتی تمیز می کردم مو داره گفت ببینم و شلوارمو کشید پایین و گفت وای چه شورت صورتی خوشگلی و کش شورتمو گرفت بالا و کوسمو دید گفت نه خوبه موهاش کوتاهه گفتم نمیدونستم تو با این همه ادعای دوست داشتن دنبال کردن کوسمی گفت ستاره عشق با سکس تکمیل میشه بذار عشقمون تکمیل بشه گفتم باشه تکمیلش می کنیم شورتمو از پام دراورد و شروع کرد خوردن کوسم حسش خیلی خوب بود هم خوردن کوسم بهم حال میداد هم تعریفاش از کوسم و خودم و عشقمون بعد خوردن کیرشو چند بار به کوسم مالید و سرشو آروم میکرد توی کوسم دیونم کرده بود میگفتم آرش جانم بکن عشقمون تکمیل بشه و کیرشو کرد توی کوسم کیرش از کیر رجب کلفت تر بود و جیغ زدم گفت چته؟ مگه باکره ای جیغ میزنی ؟مگه رجب نکرده ؟ گفتم چرا کرده اما ماله تو کلفت تره گفت جونم چه خوبه کیرم از اون شوهر جاکشت کلفت تره و آروم آروم شروع کرد توی کوسم تلنبه زدن می گفت جون چه کوس تنگیه این کوس رو من باید گشاد می کردم دیدی؟ الانم من دارم گشادش می کنم منم میگفتم گشادش کن آرشم و هر بار که من حرف میزدم اون تلنبه هاشو تندتر میکرد تا اینکه آبش اومد و ریخت توی کوسم و خوابید روم گفت چه حالی داد کوس تنگت چه حالی داد و میبوسیدم و منم می بوسیدمش گفت دوست دارم یه بار دیگه بکنم می خوام گشاد از اینجا بری و دوباره رفت شروع کرد خوردن کوسم و میگفت آرش فدای این کوس تنگت جونم من فدای کوس تنگت بشم ستاره من و یهویی بلند شد و کیرشو تا ته فرو کرد توی کوسم و می گفت جوووون چه خوبه خدا چه لذتی داره این کوس خدا دمت گرم عجب کوسیو دارم میکنم و شروع کرد توی کوسن تلنبه زدن اما این بار هم تلنبه ها محکمتر بود هم سرعتش بیشتر من ارگاسم شدم اما اون هنوز داشت تلنبه میزد که اونم دوباره آبش اومد و ریخت توی کوسم و گفت جوووونم چه حالی داد به تو هم حال داد ؟ گفتم خیلی گفت دیدی گفتم سکس عشق رو تکمیل میکنه ؟ گفتم آره سکس باحالی بود و انقدر خوشحال بود که دائم میگفت خدا دمت گرم عجب چیزی بود از حرفش خندم گرفت گفتم چرا انقدر از خدا تشکر میکنی ؟ باید از من تشکر کنی من قبول کردم بهت بدم گفت تو که عشق منی ستاره من از اون روز من با ۱۶ سال سن با دو تا مرد سکس داشتم که شهوت هر دوشون هم زیاد بود اوایل در هفته ۴ بار سکس داشتن اذیتم می کرد اما می تونستم هندل کنم اما دو سه ماهی که گذشت بیشتر از دو بار در هفته نمی تونستم یکی با رجب یکی با آرش رجب زود کنار اومد و بعد هر بار سکس کلی بهم میرسید میگفت ضعف نکنی اما آرش دعوا می کرد تهدید می کرد گاهی هم فحش میداد که نه باید بیای نیای میام جلو شوهر جاکشت میکنمت بهش گفتم خدا رو شکر که با تو ازدواج نکردم تو عوضی از همون اولم دوستم نداشتی گفت آره حالا که به اینجا رسیدیم بذار بهت بگم فقط خواستم بکنمت که بهت اثبات کنم جنده ای و خوبه که نگرفتمت گفتم آره من جندم برو گمشو خطم رو عوض کردم و یه خط دیگه خریدم و دیگه هم هر جا اون بود نمی رفتم با رجب صمیمی تر شدم از اینکه براش مهم بودم و بهم میرسید ازش خوشم اومد البته گاهی هم پیش میومد در هفته ۴ بار باهاش سکس کنم اما خیلی نازمو میخرید و منم خیلی ناز می کردم براش تا اینکه رجب چون جوشکار ماهری بود برای انجام یه پروژه گفتن باید ۴۵ روز بره عسلویه بهم گفت ستاره حوصلت سر رفت برو خونه مامانم و کاریم داشتی به حجت داداشم بگو گفتم چشم شب قبل رفتن سکس کردیم و رجب رفت یه هفته گذشت و خیلی حوصلم سر میرفت منم رفتم خونه مادر شوهرم فهمیدم ۳شنبه با خواهرش می خواد بره قم گفتم منو ببره که قبول نکرد و گفت سفر سه روزه است تو یه غذایی برای این حجت یتیم شده بپز گفتم چشم از رفتارهای حجت فهمیدم با یه دختره ای دوسته اسمشم شیرینه چند باری به حرفاشون یواشکی گوش دادم انگار حجت کون می خواست دختره می گفت درد داره میگفت از کجا میدونی ؟ میگفت مگه خرم ؟همه میدونن تازه خواهرمم پارسال ازدواج کرد گفت خیلی درد داره از حجت التماس از شیرین نه درد داره دوست داشتم به شیرین کمک کنم تا مثله خودم نشه که از شوهرش متنفر بشه چون رجب بلد نبود چطور اون شب پر استرس آروم و آمادم کنه بعد از اینکه تلفن حجت تمام شد رفتم توی اتاقش و گفتم من حرفاتون رو گوش دادم ببخشید اما خواستم بگم این راهی که تو میری مسیری نیست که به یه سکس عاشقانه ختم بشه گفت پس مسیر سکس عاشقانه چطوریه ؟ گفتم می تونیم با هم راحت صحبت کنیم ؟ گفت آره گفتم مسیر سکس عاشقانه از کوس یه زن باید رد بشه تمام لذت های یه زن اونجاست گفت آخه باکره است گفتم مگه نمی خوایش؟ گفت چرا گفتم اونم تو رو می خواد؟ گفت آره گفتم پس ماله همدیگه هستید چه اهمیتی داره چه زمانی و کجا پردشو بزنی ؟ بزن اما در اوج لذتش مطمئن باش سکس برای زدن پردش خیلی راحتر از سکس از کونشه گفت من بلد نیستم میترسم یه کاری کنم اوضاع بد بشه گفتم این دیگه از بی عرضگیته گفت تو که تجربش کردی ستاره یادم میدی؟ گفتم من تجربش کردم اما تلخ بود چون رجب بلد نبود گفت ستاره تو رو خدا یادم بده گفتم من؟ چجوری ؟ گفت نمیدونم رفتم توی آشپزخونه اومد دنبالم گفت جون ستاره یادم بده من شیرینو می خوام دوست ندارم از دستش بدم گفتم به یه شرط ؟ گفت هر چی باشه قبول گفتم بشرطی که اگه پردشو زدی فردا نزنی زیرش گفت نه به خدا نمی زنم زیرش گفتم باشه بریم توی اتاق یادت بدم رفتیم خوابیدم روی تخت و گفتم بخواب روم و دستاتو توی دستام مشت کن می خندید گفتم نخند کیرتو به کوسم بمال کیرش مثله کیر رجب بود کم کم کیرش راست شد گفتم الان با دست چپت شروع کن از روی شلوار مالیدنش دستشو گرفتم گفتم بیشتر اینجاشو بمال خیلی خوب میمالید گفتم حالا دست کن توی شلوارم و از روی شورت بمال اون میمالید منم لذتشو میبردم گفتم الان خیسی شورتمو حس میکنی ؟ الان باید شورتمو در بیاری و شروع کنی خوردن شورتمو دراورد و گفت چه خوشگله گفتم بخور خوشمزه هم هست و شروع کرد خوردن دستمو روی سرش گذاشته بودم و میگفتم چطوری بخوره و اونم دقیقا اجرا می کرد انقدر خورد که بهش گفتم حجت کیرتو بده بخورم و شروع کردم براش خوردن حجت می گفت چه خوب میخوری شیرین بلد نیست اینجوری بخوره گفتم بلده گفتم حالا کیرتو آروم بکن توی کوسم و همین که سرشو فرو کرد توش تا ته رفت گفتم جووون حالا تلنبه بزن و شروع کرد تلنبه زدن میگفت عجب کوسی داری چه داغه رجب چند بار کرده توش؟ چند بار ؟ گفتم خیلی گفت نوش جونش این کوس خوشگلو هر روز باید کردش گفتم اوایل هر روز میکردش گفت جوووون چه حالی میده من جاش بودم بلا استثنا هر شب میکردمت گفتم ماله شیرین تنگ تره ها؟ گفت جووونم اونم میکنم اصلا دوتاتون رو میکنم گفتم جون به این کمرت تونستی بکن گفت می تونم و می کنم گفتم باشه عزیزم تو اصلا تونستی همه زنها دنیا رو بکن و خندیدیم گفت تو رو خدا رجب چند بار کرده توی کوست؟ گفتم نمیدونم مگه باید میشمردم؟ گفتم حجت دهنتو ببند و تندتر تلنبه بزن تندتر تندتر صدای آه و ناله من از حجت بیشتر بود تا اینکه هم آب حجت اومد هم من ارگاسم شدم گفتم حواست باشه برای شیرین نباید آبتو بریزی توی کوسش گفت ببخشید گفتم اشکالی نداره خوابید روم و گفت خوش به حال رجب تو خیلی حال میدی آدم با تو جوونتر میشه کوست اکسیر جوانی داره گفتم شیرینم همینطوریه گفتم دیدی ؟ سکس از کوس جذاب ترین لذت اوناست کوس چیزیه که بتونی دستت رو بهش برسونی و بمالیش زنها تسلیم میشن بوسیدم و گفت مرسی ستاره این لطفت یادم نمیره اون شب خیلی با حجت حرف زدیم و تمام راه و چاه رو بهش یاد دادم آره دقیقا همون روش ها و کارهایی که آرش سرم آورد تا کوسمو کرد به حجت یاد دادم که برای شیرین انجام بده اما گفتم چند باری باید براش بخوره تا لذتشو تجربه کنه بعد بکنه توی کوسش گفت میشه خونه شما باشه ؟ آخه ما جای امنی واسه این کار نداریم گفتم باشه خونه ما باشه توی اون ۳ روز حجت یه بار دیگه هم کرد توی کوسم خیلی خوب یاد گرفته بود مادر شوهرم که از مشهد اومد دو سه روز بعدش حجت کار خودشو کرد و با شیرین اومدن خونمون شیرین یه دختر قد کوتاه لاغر بود
گفتم آخه این چی داره می خواستی بکنی توی کونش؟ که خندید یه نیم ساعتی دور هم نشستیم و بعدش اونها رفتن توی اتاق و منم رفتم حمام از حمام که اومدم شنیدم صدای آه و ناله شیرین میاد حجت میگفت دوست داری ؟ بهت حال میده ؟ گفت خیلی حجت خیلی دوست داشتم ببینم کوس شیرینو واسه همین یواشکی سرمو کردم توی اتاق دیدم شیرین لخت لخته و پاشو باز کرده و حجت سرش توی کوس شیرینه و شیرین هم چشماشو بسته و آه و ناله میکنه رفتم توی حیاط تا این دو نفر هم عشق و حالشونو کنن و واقعا خوشحال شدم که شیرین داره لذت میبره چون برای یه زن لذت بردن خیلی حس خوبی ایجاد میکنه و ای حسای خوبه که مشتاق سکس های بیشتر میشیم .
اون روز کارشون تمام شد و حجت بردش برسونتش وقتی حجت برگشت بهش گفتم دوتایی با هم نرید بیرون اول بذار اون بره بعد تو برو گفت ببخشید حق با توئه باشه از اون روز دو سه بار دیگه هم شیرین و حجت باهم بخور بخور داشتن تا اینکه گفت الان وقتشه؟ گفتم وقت چی ؟ گفت فتح مبین دیگه گفتم اها میخوای بزنیش؟ گفت میزنم که سکس کامل کنیم گفتم جووون خوش به حالتون ما بعد عروسی سکس کامل کردیم
واقعا به شیرین برای این همه سکس جذاب قبل از عروسی حسادت می کردم واسه همین زدن پرده شیرین رو عقب مینداختم و خودم به حجت کوس میدادم خیلی حال میداد حجت قوی بود تنهایی از پس من و شیرین برمیومد تا اینکه روز موعود فرا رسید و حجت زد پرده شاهزاده خانومو اولش دوتایی ترسیده بودن اما رفتم داخل اتاق و به شیرین کمک کردم که چیکار کنه یه جوریم رفتار کردم که انگار کار اشتباهی کردن و از دستشون ناراحتم و از اینکه حجت پرده شیرینو زده ناراحتم از اون روز یه دو هفته ای شیرین جواب حجت رو نمیداد تا اینکه باهاش حرف زدم و گفتم نترس حجت نامرد نیست شما دو تا ماله همدیگه هستید خیالتون راحت برید عشق و حالتونو کنید و خوش باشید از اون روز هفته ای یه بار حجت و شیرین میومدن و حجت شیرین رو میکرد و شیرین که میرفت من و حجت می رفتیم حمام و اونجا هم ما با هم سکس می کردیم خیلی حال میداد بیشتر اینکه هم کوس منو میکرد هم کوس شیرین رو بهم حال میداد حتی بعد از اومدن رجب هم حجت اول شیرین رو میکرد بعد منو به حجت می گفتم دوست دارم تا همیشه بهت بدم میگفت تو ندی هم من میکنمت گفتم جوووووون پس نمیدم بکن ببینم و اون روز به زور ازکون کردم گفت دیدی کردمت؟ سکس باهاش خیلی جذاب بود حتی اینکه چطور کون بکنه هم خودم یادش دادم و من و شیرین رو از کوس و کون میکرد تا اینکه ازدواج کردن و حجت رفت برای کار گچساران و اونجا بهشون خونه دادن و کمتر میومدن پیش ما.

نوشته: ستاره

دکمه بازگشت به بالا