سجاد و کش پول
اسم من سجاد است. من یه گی ام. بیشتر تمایل دارم بدم تا بکنم. از سیزده چهارده سالگی متوجه گی بودنم شدم و فهمیدم تمایلات جنسی ام نسبت به باقی پسرها فرق دارد. از همان موقع هم گی هستم. درباره اش خیلی خواندم و آدمهای زیادی را هم مثل خودم می شناسم. خاطره ای که می نویسم مربوط به یکی از کسانی است که یکی از به یاد ماندنی ترین و دردناکترین سکس ها را با او کردم.
یک مدتی در یک شرکت معماری کار می کردم. رییس شرکت یک پسر خوش هیکل ورزیده که مجرد و خیلی هم پول دار بود و از من هم خوشش می آمد. من هیکل ورزیده ای ندارم. صورت قشنگی هم ندارم اما به شدت ظریف و تحریک کننده برای گی ها هستم. بعد از یک مدت کوتاهی فهمیدم که این رییس هم مثل همان دوستی که من را به او معرفی کرده بود گی است و چندباری هم با مالیدن دستش و ور رفتن با خودش به من نشان داده بود و بعد از کمتر از یک هفته ما به سکس رسیدیم و او هم که خوشگل و خوش هیکل بود حسابی از عهده من بر آمد. دیگر عادتم شده بود در هر فرصتی که پیش می آمد به او بدهم و او هم انصافا هم خوب پول خرجم می کرد
و هم حسابی در کار هوایم را داشت. یکی از شب هایی که با باقی بچه های شرکت رفته بودیم در باشگاهی و همه مشغول بازی بیلیارد بودند متوجه شدم بهترین زمان ممکن است. من هم حسابی حشری بودم و به هر نحوی بود با او مطرح کردم اما جواب نه داد. لازم به ذکر است که احسان خیلی هم حساس بود و باید همیشه کلی نازش را می کشیدم تا من را بکند. بلخره اینقدر خودم را به این و اون مالیدم و باسنم را نشانش دادم که به گوشی پیام داد ” برو دفتر کونی تا من بیام.”
من هم که کلید را داشتم هل هلکی دویدم به سمت دفتر. وارد که شدم خودم را برای آمدنش آماده کردم. خودم را تمیز کردم و شورت سیاه توری را پوشیدم و روی میز منشی یلم دادم تا بیاید. از وقتی با احسان بودم همیشه باید ازاین شورتها می پوشیدم. وقتی وارد شد کمی عصبی و کلافه بود. نگاهم کرد و با کمی خشونت به سمتم جلو امد و گفت: کونی چته امشب تو! تو کونت خبریه؟! خودم را یک وری کردم تا کونم را ببیند و گفتم بی تاب توام.
نگاهم کرد و رفت در دفترش بدون توجه به من. دنبالش راه افتادم. یکم از این ناز کشیدنهاش عادی بود اما امشب گیر جدیدی هم داشت که من نمی فهمیدم. رفتم دفترش و جلوی صندلی اش با عشوه روی میز نشستم و گفتم: چی شده احسان جون؟! چشمی نازک کرد و گفت :دیگه نمی کنمت! ناگهان ترس افتاد در جانم وگفتم: چرا؟! یه نگاهی به هیکلم کرد و گفت: حالم گرفته میشه باهات وقتی کون میدی ارضا میشی! تو یا کون منی یا صاحب کیر آبدار. یکی از این دوتا!!!
از حرفش جا خوردم و گفتم: خوب خودمو نگه می دارم. نگاهم کرد و گفت: نمی تونی نگه داری. فقط یه راه داره. با عجله پرسیدم: چه راهی؟!!! از توی جیبش یک کش پول در آورد و انداخت روی میز گفت : اینو بپیچ دوره سرش. گره سفت بزن. شوک شده بودم اما در آن لحظه فقط به کیری که در کونم بره و پولی که احسان میده فکر می کردم. نگاهش کردم و گفتم: باشه احسان جون. کش را گرفتم و شورتم را پایین کشیدم.کیرم هنوز کوچیک بود و یکمم ترسیده بود بیچاره. کش را با دستم دولا کردم و دور سرش انداختم و نشان احسان دادم.یکم دردم گرفته بود. نگاه کرد و گفت: نه هنوز. یه دور دیگر هم سفت کن. یک دور دیگر هم سفت ترش کرد.
دردش بیشتر شده بود و سر کیرم قرمزتر. سرش را تکان داد و شلوارش را باز کرد و گفت: ساک بزن تا بلند شه به خدمتت برسم سجاد کونی خودم.جلوی پایش نشستم. من متخصص ساک زدن بودم. از شورتش کیرش را بیرون کشیدم.نیمه خوابیده کیرش سه برابر بیدار کیرچه من بود. شروع کردم به لیس زدن و با نوک دندان سوراخش را تحریک کردم. کم کم در دهانم فرو کردم و تند تند شروع کردم به مکیدن کیرش. انصافا من متخصص ساک زدنم مخصوصا کیر بزرگ و خوش فرمی مثل کیر احسان را. میدانستم که در شرکتش به منشی هم هر از گاهی حالی می دهد و من همیشه از زور حسادت چند روزی با خانم جلالی لج می شدم. همیشه تصور شریک شدن ک
یری که من می خوردم با یک نفر دیگه باعث می شد با ولع بیشتری بخورمش. وقتی خوردنش تمام شد و از این کار سیر شد بلندم کرد و با کمی چاشنی خشونت من را به پشت برگرداند. خمم کرد روی میز و بعد شروع کرد به مالیدن کونم با چنگش و بعد بی مهابا و بی مقدمه کیرش را داخل فرو کرد. دادم به آسمان رفت. کم کم می فهمیدم که بستن کش چه زجری برایم ایجاد کرده و کیرم ورم کرده بود. احسان دوبار و سه بار پشت سرهم کیرش را در آورد و فرو کرد. وقتی کیرش حسابی جا باز کرد و من هم عادت کردم به کلفتی، دستهایش را محکم دو طرف میز گذاشت و شروع کرد به تلمبه زدن. کلفتی سر و تنه کیرش نفسم را بند آورده بود. زیر کیرش ناله می کردم و او هم محکمتر می کرد. کیرم هم به لبه میز گیر کرده بود و فشار کش و فشار میز باهم داشت له اش می کرد. کم کم از درد کیرم نمی فهمیدم با چه بی رحمی در حال تلمبه زدن است و میز چوبی بزرگش را زیر من و فشار ضربات خودش دارد می لرزاند. چشمهایم از درد کیرم سیاهی می رفت و او هم ایستاده بود و دستش را روی کمرم فشار میداد و بی محاباتر می کرد. می دانستم با این عصبانیتش حداقل یک ربعی باید قید کونم را بزنم و از درد کیرم به خودم بپیچم. به جیغ افتاده بودم و به خودم آمدم دیدیم به هر قیمتی می خواهم از دستش فرار کنم و التماس می کردم. احسان اما آدم همیشگی نبود و با کیر کلفتش بیشتر و بیشتر سوراخ کونم را باز می کرد تا اینکه چند دقیقه بعد از التماس های من بلخره آبش آمد و با فشار تمام در کون من خالی اش کرد و قبل از بیرون کشیدن کیرش دستمال کاغذی برداشت و کیرش را در آورد. از درد کون و کیرم تا رهایم کرد با یک قدم لرزان بغل میزش به دیوار تکیه دادم. با غضب نکاهم کرد. به کیرم که نگاه کردم وحشت کردم. از شدت ورم و فشار سیاه شده بود. با دلهره و بغض گفتم: کیرم شکست! پوزخندی زد و در حالی که کیرش را در شلوارش جا میداد گفت: به این راحتی ها نمیشکنه.
بعد خودش را مرتب کرد و گفت: بیا باشگاه کارت تموم شد. زود بیا بریم شام.از کنارم رد شد و یک چنگی به کونم زد. انگار نمیشناختمش. رفتارش عوض شده بود. مستقیم به دستشویی رفتم. کونم زخم شده بود اما خون نمی آمد. با زحمت کش کیرم را بیرون کشیدم اما نه ادرار نه آبی از کیرم خارج نمی شد. جای کش زیر سرش فرو رفته بود. کمی ور رفتم و با آب سرد ماساژش دادم تا خوابید و با هر دوتا درد از دفتر بیرون زدم. برایم درس عبرت شد که دیگر اینجوری اصرار به کون دادن نکنم. درس خوبی از احسان گرفتم. همان شب به هر بازی بود از من کلید را گرفتند. پولی هم بابت کون دادن آن شب به من نداد. البته حقم داشت و من اصرار کرده بودم. یک هفته بعدش یک تعارفی زد که من را بکند اما من در ذهنم خاطره بدی از احسان داشتم و بهانه آوردم. چند روز بعد هم تهمت دزدی به من زدند و با فضاحت از آن شرکت بیرونم کردند. اما خاطره آن سکس وحشیانه احسان هیچ وقت از خاطرم نمی رود. اگر از این خاطره خوشتان آمده می توانم باقی خاطراتم را هم برایتان بنویسم. مثلا خاطره دادن به یک مرد متاهل 50 ساله.
نوشته: سجاد