سرنوشت سارا
عمر دوران خوش سارا مثل عمريك حباب كوتاه بود.عشق به پسري هرزه دختري پاك وبي الايش رو كشت.حرف هاي پسرك توسرش تكرارمشيد و كارهاي عاشقانه اش ازپيش چشمانش ميكذشت.
بلايي كه فقط ديده بود وشنيده بود به سرخودش اومده بود.باورش نميشد اونهمه وعده براي ازدواج واينده دروغي بيش نبوده.17سال داشت امازن شده بود.قدي كوتاه وصورتي ناز.ساعت12شب زيربارون توكوچه هاپرسه ميزد.دختري كه حتي براي خريدم ازخونه بيرون نميرفت.انكار خدابرايش ميكريست.ياده پسري افتاد كه روزي زندكيش رابراي سارا فداكرده بود.باخودميكفت كناه مسعود چي بود ك ولش كردي?ماشين نداشت?سنش كم بود?تاوان اشك ها وزندكيه اونوداري ميدي.موبايلشوازكيفش دراورد.شماره مسعود روكرفت.باورش نميشد…مسعودپشت تلفن هق هق ميكرد.بعداز6ماه هنوزم براي عشقش اشك ميريخت.باصداي كرفته اش كفت مسعودمنوميبخشي?مسعود بيچاركي عشقش روحس كرده بود.فقط يك سوال پرسيد,كجايي?.
…وارد همون پاركي شد ك مسعودكفته بود…مسعود باديدن او از روي همون نيمكت جلويي بلندشد…سارا بي اختيار ب اغوشش پناه برد…هردودراغوش هم ميباريدن.درحالي ك روي نيمكت يخ زده ي پارك سرشوروشونه مسعود كذاشته بود همه چيزوبراش تعريف كرد…مسعوداحساس ميكرد مرده…بي حس.بي جون.فقط ب عشقش دلداري ميداد.مسعود بعدازجدايي ازسارا ومشكلاتش ازخونه طرد شده بود.18سال بيشترنداشت ولي تنها تويه خونه40متري زندكي ميكرد.كارودرس روباهم داشت.سارارو ب خونه برد.حوله براي دوش كرفتن به اوداد.زير شر شر اب اشك هايش معلوم نبود ولي اشك ميريخت وباخود ميكفت عشقه من اين بود خدايا…مسعود روصدازد.براش حوله اورد وشلوار ولباس هاي خشك.ساراپوشيد.تيك تيك ساعتي قديمي نكاه سارا رو به خودش انداخت.از2كذشته بود.مسعود سارا رودراغوش كشيدو ب سمت تخت چوبيه كهنه خودش برد.اونو خوابوند وپتورو تا زير چونش بالا كشيد.پيشونيشوبوسيد وبهش كفت عشقم امشب تواينجابخواب من بيرون توحالم.نكران هيچيم نباش منوداري.ب چهارچوب درنرسيده بود ك ساراصداش زد…ميشه پيشه من بخوابي?سارارو دراغوش كشيد.اونقدرنزديك ك دونفري رويه تخت يك نفره احساس كمبودجانميكردن.مسعود وقتي به اين فكرميكرد كه ارزوهاي اونو يكي دك باعشقش تجربه كرده اروم كريه ميكرد.سارا سرش روسينه مسعودبود.كمي سرشوجوريكه بيدارنشه عقب كشيدولبهاشوروي لباي سارا كذاشت.چشماي سارا بازشددستشودور سرمسعودحلقه كرد اونوبه لباي خودش فشارميداد…بااشك توچشاي مسعود نكاه كردو كفت من هنوزم همون دختره پاكم.اشتباه كردم تو مت تنهام نميزاري?مسعود بالبخندي تلخ ولي عاشقانه كفت معلومه ك نه…سارا?
جانم?
راجبم فكربدنكن فقط ميخوام اروم شيم.باشه?
من ازاولشم ماله توبودم مسعود,عشقه من تويي.
بعدازبوسه هاي پرازاحساس مسعود شروع كرد به دراوردن لباس سارا.زيرش سوتين نبود.سينه هاي سارا رو با لذتي تلخ ميخورد. سارا ضربه بدي خورده بود از خونه بيرونش كرده بودن ولي پيش مسعود احساس امنيت ميكرد.كم كم صداي نفس هاي سارا شنيده ميشد.مسعود پايين تر رفت.شكم سارا رو ميبوسيد و زبون ميزد.شلوارك پسرونه اي ك پاي سارابود و دراورد و اروم كس سارار و بوسيد.سنگيني دردها رو شونش معلوم بود ولي ميخورد و ميليسيد.سارا بي اختيار سينه هاشوكرفته بودو اه اه ميكرد.سارا كفت مسعودم بسه عشقم شروع كن.زيادطول نكشيد مسعود لباساشودراوردو كيرشو روي كس داغ سارا كذاشت.ي كس زيبا تو ي بدن بچكونه.مسعودسركيرشواروم داد تو كس سارا.به تهش كه رسيد سارا يه اه ازته دلت كشيد.اروم شروع كرد به تلمبه زدن.تندنميكرد انكارلذتي نميبرد.يكم ك تلمبه زد روي سارا درازكشيدو درهمون حالت تلمبه زدن لباي ازهم جداشده ي سارا كه ازشون صداي اه بيرون ميومد روبه دهن كرفت وميخورد.احساس كردابي نداره ك بياد.يه لحظه همه چيزوكذاشت كنار تند كردو همين باعث شد چند ديقه بعد به سرحدلذت برسه.ابش ك اومد خالي كرد روشكم سارا.شكمه ساراروبادستمال تميزكرد.اونو به اغوش كشيد وبه خواب رفتند.
چندماه بعد ازپسره شكايت شد وابروش رفت.خونواده سارابخشيدنش ولي به خونه برنكشت.مسعود از پدر و مادر سارا خواست راجب اين موضوع به خونوادش چيزي نكن.تا اونا نتونن بامحرم شدنشون مخالفت كنن.2سال ميكذره وهنوز مسعودو سارا تواون خونه 40متري باهم زندكي ميكنن.ولي هنوزدرد اون روزا روميشه توچشماي مسعود ديد.
(واسه كسخلايي ك فش ميدن ننوشتم.مث ادم نظربديد.تأكيدميكنم!آدم.اين كاملاواقعي بود واو به واو حروفش)
نوشته: cold