سر آدم لاشی باید لاشی بازی در آورد
اینقدر هوا گرم بود یک ثانیه کولر ماشینو خاموش میکردم سر و روم خیس عرق میشد.
پشت چراغ قرمز بودم اولین بار اونجا دیدمش کنار خیابون وایستاده بود شلوار لی تنگ و کوتاه یه مانتو جلوباز که زیرش یه تاپ پوشیده بود خط ممه های بزرگش راحت دیده می شد
خلاصه کیر راست کنی بود واسه خودش
جلوش ترمز زدم شیشه رو دادم پایین گفتم خانم خوشگله کولر خنک نمی خواین یه لبخند کوچیک زد گفت برو آقا مزاحم نشو رفت جلوتر اینبار رفتم کنارش گفتم جایی تشریف میبرین برسونمتون یکمی مکث کرد خلاصه نشست تو ماشینو درو بست.
-وای چقدر گرمه پخته شدم یک ساعته اینجا وایسادم
+الهی بگردم میدونستم منتظر منی زودتر میومدم
-بچه پررو (به خنده موزیانه)
+چی باید صدا کنم این خوشگل خانوم
-الهه هستم
+خوشبختم منم احسانم
خلاصه شمارشو گرفتم و یکم خوش و بش کردیم چندتا خیابون پایین تر پیاده شد و گفت خودم بهت زنگ میزنم و رفت
شب ساعت 11 اینا بود پیام داد بیا تلگرام
اونشب تا ساعتای 4 باهم چت کردیم و از تمام ریز و درشت زندگیش برام تعریف کرد
با مادرش زندگی میکرد باباش مرده بود مادرشم پیر بود و معتاد که خرج نئشه مامانشم این باید میداد
از همون اول من یکمی شک کردم چرا این باید اینقدر از بدبختیاش واسه من تعریف کنه نکنه از اون دختر لاشیا باشه و هزار جور فکر و خیال دیگه ولی چه میشه کرد کسه لامصب عقل و هوش از آدم میبره
واسه فرداش قرار گذاشتیم بریم دور دور گفت بیا فلان جا اونجا من تو یه مزون کار میکنم
خلاصه رفتم دنبالش از تو یه پاساژ اومد بیرون واااااااای
چی میدیدم عجب تیپی زده بود خارکسه کل خلق الله داشتن نگاش میکردن یه ساپورت مشکی خیلی نازک پوشیده بود سفیدی روناش تابلوی تابلو بود با یه مانتو جلو باز زیرشم یه تاپ سفید که تا بالای نافش بود شالشم انداخته بود رو شونه هاش موهاشم تا نزدیک کونش اومده بود ازدور داشت میومد نگاش که میکردم تمام اون افکار دیشب به کل یادم رفت فقط تو فکر کردنش بودم ولی غافل از اینکه قراره اون منو…
نشست تو ماشین دست دادیم
+عجب تیپی زدی شیطون تو همیشه اینقدر دلبری میکنی از مردم
-تازه کجاشو دیدی این که چیزی نیست(با یک لبخند شیطانی)
راه افتادیم رفتیم سمت طرقبه تو راه من چشمم به رونای پاش بود خارکسه داشت ساپورتشو جر میداد اونم فعمیده بود هی پاهاشو رو هم می انداخت و دلبری میکرد
تو راه دوسه بار باهاش شوخی دستی کردم دستم رو زانوش گذاشتم لپشو کشیدم کوچک ترین مخالفتی نمی کرد
رسیدیم طرقبه رفتیم یه کافه آلاچیق داشت و فضاش خیلی باحال بود قلیون و تخمه و یکم تنقلات سفارش دادم رفتیم یه جای دور ته کافه که مثلا کسی دورمون نباشه دوتا آلاچیق کنار ما دو نفر دیگه بودن متوجه آمدن ما نشدن دختر و پسر داشتن لب میگرفتن یه نگاه بهشون کردیم خندید و رفتیم تو آلاچیق
موقع قلیون کشیدن دستمو انداختم سر شونش سرشو گذاشت رو شونه من منم دستمو گذاشتم رو رون پاش کیرم داشت تو شلوار منفجر میشد نگاه کرد
-خیس نکنی خودتو
+لعنتی یه نگا به خودت بکن هرکی جای من بود همین بود حالش
لباشو اورد جلو اولین بار اونجا لبشو بوسیدم کلی لب تو لب شدیم و مالیدمش کسش خیسه خیس شده بود
اون روز گذشت و تا 5 6 روز هر روز کار ما همین شده بود تو کافه تو پارک تو ماشین تو کوچه خلوت همه کار باهاش کرده بودم فقط مونده بود ببرمش خونه خالی بکنمش
بعد یک هفته خونمون خالی شد و منم تو کونم عروسی که بالاخره قراره بکنمش تا بهش گفتم اون بیشتر از من ابراز خوشحالی کرد اون موقع نمیدونستم ولی همش نقشه بوده
لحظه موعود رسید بالاخره الهه خانم اومد خونمون
همون لحظه ای که در حال رو باز کردم کشیدمش تو ک چسبیدم به لباش یکم دم در لب گرفتیم خودشو جدا کرد
گفت چه خبرته بابا عجله نکن فرار نمیکنم که
رفتیم تو خونه و نشست رفتم یکم میوه که ازقبل چیده بودن اوردم بهم گفت عرق اوردم بریزم بخوریم من کسخل هم گفتم اره از خدامه بریز
از تو کیفش یه بطری آب معدنی در اورد رفتم دوتا لیوان اوردم پیک اول رو یک لیوان تقریبا پر ریخت برام گفت بخور عشقم که قراره تمام شیره وجودتو بکشم
منم که عین این کس ندیده ها همشو یکجا سر کشیدم
واااااااای چه اتفاقی افتاده بود
خونه داشت دور سرم میچرخید
هی صدام میکرد احسان جون خوبی منم فقط میتونستم با چشمام اشاره کنم اره یهو سرم گیج رفت رو همون مبلی که نشسته بودم بیهوش شدم
بی پدر مادر تو عرقش نمیدونم قرص چی ریخته بود از اول نقشش همین بوده که منو خفت کنه
شب ساعت 12 شب به هوش اومدم چنان سردردی داشتم که میگفتی با پتک زدن تو ملاجم
ولی ای کاش با پتک زده بودن تو ملاجم اون اتفاق نمی افتاد
رفتم آشپزخونه یه آبی به سر روم زدم اومدم تو حال دیدم که بعلللله
گوشیم، نزدیک دو میلیون تومن پول نقد، فلش، پاور بانک، ایرپاد، خلاصه هرچی که بشه تو کیف جا کرد برداشته و فرار کرده رفتم تو اتاق خواب دیدم اونجا رو هم کلا به هم ریخته کمد لباس هارو همه رو ریخته بیرون کشوها رو همه رو گشته فقط شانسی که آوردم طلاهای مامانم تو گاوصندوق بوده نتونسته باز کنه
دنیا داشت رو سرم خراب میشه هیچی به مخم نمیرسید با خودم گفتم اگه به پلیس زنگ بزنم آبروی خودم جلو خانواده میره مونده بودن چکار کنم خونه رو جمع و جور کردم زدم بیرون از خونه اون شب تا صبح تو خیابونا میچرخیدم
تنها چیزی که به ذهنم می رسید این بود با یکی از دوستای صمیمیم در میون بذارم فرداش رفتم پیشش سیر تا پیاز قضیه رو تعریف کردم خلاصه دوتایی افتادیم دنبالش اول رفتیم اون پاساژی که جلوش سوارش میکردم همیشه
ناموسا تک تک مغازه های اون پاساژ رو گشتیم نبود گوشیشم خاموش بود خلاصه هیچ ردی ازش نبود که نبود
تا تونستم این قضیه رو هضمش کنم دو هفته ای طول کشید هیچیم ازش نداشتم تو گوشیم با هم عکس گرفته بودیم گوشیمم برده بود خارکسده
یه گوشی دست دوم خریدم خطمو سوزوندم و انداختم رو این گوشی تنها چیزی که تونستم ازش گیر بیارم عکس پروفایلش بود که تو تلگرام تو پیامهای ذخیره شدم داشتم خودش که بلاکم کرده بود
یه کورسوی امیدی ته دلم روشن شد به رفیقم ممد نشون دادم رفیقمم گفت الحق شاه کسی بوده حق داشتی کونتو باخت بدی
کل این قضایا گذشت و سه ماه بعد یک روز ممد زنگ زد گفت احسان بیا که جون تو الهه رو پیدا کردم منو میگی یهو تمام اون قضایا اومد جلو چشمم بلند گفتم کجا چجوری توضیح بده سریع الان کجاست
گفت سریع بیا بیرون میام دنبالت نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم به ممد توراه تعریف کرد تو ایستگاه اتوبوس دیدتش سوار اتوبوس شده این ممد بدبختم کل ایستگاهای اتوبوسو پشت اتوبوس رفته تا بالاخره دیده از اتوبوس پیاده شده از دور تعقیبش کرده تا در خونشون تو یکی از محله های پایین شهر مشهد که خود من ناموسا تخم ندارم از اونجا رد بشم
الان تنها چیزی که ازش داشتم آدرسی بود که خایه رفتن در خونشونو نداشتم اصلا تیپ و قیافش به اون محله ای که زندگی میکردن نمیخورد
با ممد نقشه کشیدیم تعقیبش کنه یجا سوارش کنه باهاش طرح رفاقت بریزه و بهشم گفتم داداش هر چقدر تو این مدت پول خرجش کردی خودم همرو میدم فقط این خارکسه رو بکشون خونه خالی
خلاصه ممد تونسته بود مخشو بزنه و باهم دوست شده بودن تمام چتاشو با ممد دیدم دقیقا عین همون حرفایی که به من میزد رو به ممد زده در مورد بدبختیش و خانوادش
خلاصه ممد تونسته بود مخشو بزنه که ببرتش باغ یکی از آشناهاشون تو جاده قدیم قوچان
باغی که من قبلا با ممد چند بار رفته بودم یه جایی بود که اگه تیراندازی هم میکردی صدای تیر یه گوش کسی نمیرسید
هردومون میدونستیم الهه قراره سر ممدم همون فیلمی رو در بیاره که سر من درآورده بود
روز موعود فرا رسید و ممد منو صبح برد گذاشت تو باغو خودش مثلا رفت سر قرار با الهه که بیارتش باغ
چون من از قبل تا چند مدت درگیر این قضیه خفت شدن خودم بودم شبها تا دیر وقت بیدار بودم و فکر و خیال میکردم که اگه یه روزی گیرش بیارم چیکار میکنم و از این کسشرا
مثل اینکه واقعا وقتش فرا رسیده بود
باید تمام پوزیشن هایی که قرار بود باهاش تو سکس انجام بدم رو اینجا انجام بدم باید پول تمام چیزایی که ازم دزدیده بود رو حلال میکردم
یه قرص تاخیری انداختم بالا و منتظرشون موندم
ساعتای 1 ظهر بود دیدم صدای در برقی باغ اومد از تو اتاق خواب باغ میشد حیات باغ رو دید زد
از پشت پرده نگاه کردم دیدم که بعله خود خارکسشه چنان استرسی گرفته بودم که قلبم داشت از تو شرتم در میومد
نعشه قرص هم بودم دماغمو داشتم میکندم
تیپش دقیقا همون تیپ همیشگی بود یک تیپ کیر شق کنی زده بود که هرکسی رو میشد باهاش خر کرد
خلاصه آقا اینا اومدن تو ویلا و من تو اتاق بودم صدای خنده ها و شوخیاشون داشت میومد به ممد پیام دادم درو قفل کن
درو که قفل کرد من از اتاق خواب اومدم بیرون الهه مانتوشو در آورده بود با یه آستین حلقه ای رو کاناپه نشسته بود
+به به الهه خانم پارسال دوست امسال آشنا تو آسمونا دنبالتون میگشتیم تو باغ پیداتون کردیم
تا منو دید زبونش بند اومده بود رنگش مث گچ دیوار سفید شد
-تو اینجا چه غلطی میکنی ممد این اینجا چیکار میکنه تو گفتی خودمون دوتاییم
+واسه محمدم همون نقشه رو کشیده بودی قراره بهش عرق بدی؟
زد زیر گریه و شروع کرد به معذرت خواهی و غلط کردن
ولی من در اون لحظه مغزم پذیرای هیچ حرفی نبود
ممد کیفشو باز کرد بله دقیقا یه شیشه آب معدنی کوچیک همراش بود توشم همون کوفتی که من خوردم و بیهوش شدم
اون لحظه چنان چکی تو گوشش زدم که صداش گوش کر کن بود رد انگشتام رو صورتش افتاد گوشه لبم پر خون شد شروع کرد جیغ زدن و داد و بیداد کردن
بهش گفتم تا جایی که میتونی جیغ بزن صداتو هیچکس نمیفهمه یجوری قراره به کونت بذارم که جر بخوری
دست و پاشو با ممد گرفتیم بردیمش تو اتاق انداختمش رو تخت اونم داشت تمام تلاششو میکرد و دست و پا میزد که فرار کنه ولی نمیتونست ما دو تا پسر بودیم اون یک دختر
از قبل طناب و شال و روسری اماده کرده بودم به هزار زور و زحمت دست و پاهاشو به 4گوشه تخت بستیم دیگه هیچ کاری نمیتونست بکنه فقط داشت جیغ میزد و گریه میکرد التماس میکرد ولش کنم
صداش واقعا گوش خراش بود دهنشم از پشت با یه روسری بستم دیگه صداشم خفه شده بود شروع کردم به لخت کردنش ممدم ناموسا خوب همکاری میکرد خدا به آدم هیچی نده یه رفیق با معرفت بده خیلی خطر کرده بود به خاطر من همچین کاری رو بکنه
چون دست و پاش بسته شده بود مجبور شدم همه لباساشو پاره کنم تا در بیاد
واییییییییی چی میدیدم یک شاه کس به تمام معنا کیرم مث ستون قد علم کرده بود سریع لباساشو کندیم با ممد رفتم سراغش من ممه هاشو میخوردم ممدم داشت چوچولشو لیس میزد
بدنش هیچ عیب و ایرادی نداشت کس تپل ممه 85 کون گنده فقط نمیدونم چرا خارکسه توکار خفت گیری بود معلوم نبود چند نفر رو غیر من خفت کرده بود
یکم که مالیدیمش دیگه جیغ نمیکشید بله جنده خانم حشری شده بود بهش گفتم دهنتو وا کنم جیغ نمیکشی سرشو تکون داد که نه
باز کردم گفت خیلی نامردی محمد تو از من خیلی لاشی تری
ممد یه تو گوشی بهش زد گفت مادر جنده تو تو کیفت همون که به احسان دادی رو اوردی من لاشیم یا تو اگه نمیشناختمت منم الان لخت کرده بودی در رفته بودی چنان به کونت بذارم که جر بخوری
ممد گفت احسان دهنشو ببند بیشتر حال میده دهنشو بستم ممد کنار خوابید کجش کرد طرف خودش من رفتم پشت سرش کیرمو تف زدم گذاشتم دم سوراخ کونش یعنی یک فشاری دادم که نصفه بیشتر کیرم رفت تو کونش ممدم دو دستی گرفته بودش چنان جیغی زد اگه دهنش بسته نبود گوشام کر می شد شروع کرد گریه کردن کونشم پر از خون شد منم عقل از سرم پریده بود عین دیوونه ها تو کون پر از خونش تلمبه میزدم
با هر تلمبه من اون بیشتر جیغ میکشید یکم که کردم ممد گفت به ما نمیدیش گفتم چرا داداش مال خودته تو آوردیش دراوردم از توش چرخوندم طرف خودم محکم گرفتمش حالا نوبت ممد بود کونشو مورد عنایت قرار بده این ممد دیوث کیرش از کیر من بزرگتر بود چنان کرد تو کونش تا ته فشار داد که تمام صورت الهه سیاه و کبود شد من چسبیده بودم بهش نگهش داشته بودم داشتم تو چشماش نگاه میکردم اونم جیغ میزد گریه میکرد بهش گفتم درد بکش بی ناموس درد بکش خارکسه تو حقته ممدم یکم کردش دیگه واقعا الهه داشت بیهوش میشد بس که جیغ کشید گریه کرد
کونشم که چنان جر خورده بود تخت تو باغ پر خون شده بود
به ممد گفتم بذار تو کسش ممدم یک آن در اورد گذاشت تو کسش گفت احسان عجب کس تنگی داره یکم کردش الهه همدیگه جیغ و گریه هاش کمتر شده بود ممدو گفتم نوبت منه کلا برش گردوندم به شکم خوابید رو تخت رفتم روش گذاشتم تو کسش واقعا کس حقی بود حیف خیلی خارکسه بود اگه این کارو باهام نمی کرد خیلی باهم حال میکردیم
گذاشتم تو کسشو حالا نکن کی بکن نشعه قرصم بودم انگار نه انگار که دارم کس میکنم تقریبا ده دقیقه بالاش بودم داشتم میکردمش الهه همدیگه قشنگ داشت حال میکرد گریه و درد جاشو به آه آه داده بود تو اون ده دقیقه 3 بار ارضا شد منم نزدیکای ارضا شدنم بود ممدم داشت جق میزد گفتم ممد صورتشو بگیر بریزم رو صورتشو ممد صورت الهه رو گرفت
منم تمام آبمو خالی کردم رو صورتش
اون دفعه اینقدر آب ازم اومد خودمم تعجب کرده بودم همه رو ریختم رو صورت الهه شروع کرد به گریه کردن
ممدم جق زد آبشو ریخت روی بدن الهه
خب دیگه ما عملا کارمون با الهه تموم شده بود
اون انتقامی که باید رو ازش گرفتم آخر سر هم جیشم گرفته بود همون حالت که بسته بودمش کنار تخت وایستادم جیش کردم روش از زیر روسری شروع کرد فحش خارمادر دادن
لباسامو پوشیدم ممدم حاضر شد الهه رو باز کردیم نا نداشت تکون بخوره تقریبا یک ساعت دو نفری کس و کونشو گاییدیم
من پاشو گرفتم کشیدمش از روتخت پایین همینجوری بردمش تو حال گفتم پاشو لباساتو بپوش فقط مانتوشو تونست بپوشه شلوارو پیرهنشو من جر داده بودم ممد رفت از تو اتاق یه شلوار گشاد مردونه آورد گفت اینو بپوش اونم چاره ای نداشت پوشید منم ازش چندتا عکس گرفتم الکی هم گفتم از کل سکس فیلم گرفتم به کسی بگه آبروشو میبرم آخر سرم گوشیشو و پولاشو ازش گرفتم گریه و التماس میکرد گوشیمو بده انتقامتو که گرفتی گفتم اینا جای چیزهایی که ازم دزدیدی انتقام به خاطر لاشی بازیت بود بعدشم از باغ انداختیمش بیرون خودمونم فلنگ بستیم سمت خونه
واقعا شاید یه سریا بیان بگن چقدر بی رحمی و لاشی و این کسشرا
اولا من که اینکاره نیستم که دخترای مردمو ببرم اینجوری کنم اینبارم که این بلارو سر اون الهه لاشی اوردم انتقام کاری بود که کرده بود
دوما اگه این قضیه نقشه من و ممد نبود بازم با اون عرق کریش یک نفر دیگه رو خفت میکرد بالاخره که باید یه جایی گیر بیفته دیگه اینجا گیر افتاد
در پایان به قول خداداد عزیزی با هر کسی مث خودش باش زد تو گوشت توهم بزن لاشی بود تو هم لاشی باش
بده 6
نوشته: احسان آنتی لاشی