سفر عشق

خسته شده بودم از دست حرف زدنهای این دختر بغل دستی . بوی عطرش خفه ام کرده بود . هرچند خیلی ملایم بود . اصلا از این مدل دخترا خوشم نمیومد . یکی از اینا رو داشتم یعنی باهاش دوست بودم که ولم کرد و رفت بایکی دیگه .. حالا از اون موقع سالها گذشته . من فراموشش کردم و دوست دختر دیگه ای هم نگرفتم . دیگه اصلا بدم میومد از این کارا . اصلا چه معنی داره آدم بایکی دوست شه و تا دلش می خواد حرفای الکی بزنه و هزاران بار بگه دوستت دارم و آخرش هیچ . راننده مجبور شد که ما دو تا رو کنار هم بنشونه . من چه جوری می تونستم اونو این دوازده ساعتی تحمل کنم . یه بار نخواستیم ماشین خودمونو بیاریم . اینم از شانس ما .. هرچی خواستم چشامو ببندم و بخوابم نشد . هرچی هم به دور و بر و تا ته اتوبوس تگاه می کردم سیستم طوری بود که نمی تونستم جامو با یکی دیگه عوض کنم . پس از دو سه ساعت صحبت با موبایل شانس آوردم که شارژتموم کرد .. یکی از اون شارژر باطری خورا رو چسبوند به موبایلش .. بهترین موقع بود که یه چرتی بزنم .. هنوز چشامو رو هم نذاشته بودم که شروع کرد .. .. بهش میوه تعارف کردم تا مسیر حرکتشو عوض کنم .. تشکر کرد و چیزی بر نداشت .. چند بار اوف اوف کردم تا بالاخره رضایت داد ساکت شه .. البته با یه متلکی که تلفنی انداخت .. به طرفش که یکی از دوست دختراش بود گفت نمی دونم بعضی ها چرا این قدر بی فرهنگن که ملاحظه بقیه رو نمی کنن . آدم می خواد حرف بزنه باید اختیار دار داشته باشه .. دلم می خواست دختره رو بغلش می کردم و از ماشین پرتش می کردم پایین . شباهت زیادی هم به اولین عشق بی وفایم داشت . خونسردی خودمو حفظ کردم . چون در جامعه ما هر پسری که با دختر به خصوص در مجامع عمومی بحث کنه حق رو به دختر میدن . یکی به موبایلم زنگ زد . اتفاقا اونم یکی از همکارای پر چونه ام بود .. -منوچ جون خسته نباشی رسیدی زیارت ما رو هم بکن .. -علی جان حتما رفتی تهرون راحت شدی ..-خوشا به سعادتت کاش من جات می رفتم مشهد . -علی جان من زیاد نمی تونم حرف بزنم . نمی خوام مزاحم بغل دستی بشم . چون این جا  یه مکان عمومیه و باید فکر سایرین بود . نمی تونم بی فرهنگ باشم . باید فکر استراحت بغل دستی خودمم باشم . .. خودم این یه تیکه رو فیلم اومدم . بدون این که علی چیزی ازم بپرسه گفتم چی علی جون .. ..اینجا صدامو هم آوردم پایین تر هم این که بقیه نشنون و هم این که طبیعی تر جلوه کنه .. علی جون بغل دستی من یه دختر پرحرفه از اون سانتال مانتالاست . از اونایی که  نمیشه به دوستی اونا اعتماد کرد .. با دوستم خداحافظی کردم . خنک شدم . تا دیگه هست به من نگه بی فرهنگ . چند ساعت داشت حرف می زد طلبکار هم بود . ساکت مونده بود و حرف نمی زد . اخماش رفته بود تو هم . من کنار پنجره نشسته بودم . اون  اگه می خواست یه وری بخوابه سرش می افتاد تو بغلم . می خواستم حالشو بگیرم . نمی دونم چرا دوست داشتم سر به سرش بذارم . -ببینم آقا شما که با دوستتون حرف می زدین به من می گفتین پرحرف ;/; -اگه دروغ گفتم می بخشین . -شما اصلا از ذات آدما خبر دارین که ندونسته و نشناخته قضاوت می کنین که نمیشه به دوستی  اون اعتماد کرد ;/; شما همه چی رو در لباس آدما می بینین ;/; مگه لباس من چه ایرادی داره . چرا شما مردا همه چی رو از ظاهر آدما قضاوت می کنین . نیمی ار موهای سرشو که بیرون ریخته بود داد داخل و گفت حالا فرهنگمو بردم بالا . بیا بفرمایید اینم موبایل من اگه می خواین دست شما باشه .. این چه طرز بر خوره که شما دارین -ببخشید خانوم که یه چیزی دستی بده شدم . ولی درمورد قضاوتم از شما معذرت می خوام . حق با شماست . این به خاطر ضربه ایه که چند سال پیش خوردم .. یه خواهش می کنم روآروم گفت و هردومون سکوت کردیم . نمی دونم چرا غمم تازه شده بود . آخه بغل دستی من شبیه اون بود . هفت هشت سالی ازم کوچیک تر بود . عشق بی وفام سه سال ازم کوچیک تر بود . سه چار سال پیش در این حالتها و ریخت و قیافه بود که تنهام گذاشته بود . دلم می خواست برم بوفه بشینم .. کاش با ماشین خودم میومدم . حاضر بودم برم بوفه ولی کمک راننده اونجا خواب بود . -ببخشید آقا نمی خواستم ناراحتتون کنم و شما رو یاد خاطراتتون بندازم .. نمی دونم چرا دلم می خواست با یکی حرف بزنم . به یکی  از جنس اون بگم که اون باهام چیکار کرده . زمانی که دانشجو بودم رفته با یکی دیگه رو هم ریخته .. من داشتم دکترامو می گرفتم .. -بازم از شما معذرت می خوام . آخه اون شبیه شما بود . نمی تونستم با آرامش حرف بزنم . نمی دونم چرا حس نمی کردم که اون واسم یه بیگانه هست .. چقدر بی خیال بود این دختره .. آهنگ جاده گوگوشو گذاشته بود و منم در اندوه و غصه شب بغض گلومو گرفته بود . -اون خیلی شبیه شما بود مثل شما می پوشید . بهم می گفت آدم باید دلش پاک باشه -خب راستشو می گفت . حرف بدی که نزد . -ولی تنهام گذاشت و رفت -حرفش که بد نبود .. معلوم نبود این دختردیگه کیه که داره بهم درس میده . دلم گرفته بود . اون چقدر رک حرف می زد . -می دونی چیه . آدم این دوره زمونه به مرد جماعت و پسرا نمی تونه اعتماد کنه . من یکی دو تا دوست  پسر چتی داشتم که دیدم دارن بد دهنی می کنن ولشون کردم . مگه مرض دارم خودمو علاف یکی بکنم که معلوم نیست هدفش چیه ;/; حالا شما بیا و بگو که نمیشه بهم اعتماد کرد . گناه من چیه که حجابم خوب نیست . -گفتم که از شما معذرت می خوام . داستان زندگی خودمو واسش تعریف کردم . -این جوری که تعریف می کنین مرد مث شما پیدا نمیشه . حالا گذشت زمان همه چی رو حل می کنه -حل کرده ولی شما رو که دیدم و شباهت ظاهری شما رو با اون .. با هم صمیمی شدیم . خوردنیها رو با هم قسمت می کردیم . اون دانشجو بود . ولی من بهش نگفتم چیکاره ام . کار دیگه ای که نداشتم . از پنجره به ستاره های آسمون نگاه می کردم . راستش  بهترین فرصت بود که با خودم و با ستاره های آسمون خلوت کنم . داشتم به بغل دستی خودم عادت می کردم . چقدر صاف و ساده بود . رک و بی پرده حرفاشو می زد . اسمش بود لاله وقتی من اسممو بهش گفتم گفت اصلا از اسمهای دو سیلاب به بالا خوشش نمیاد -ببینم اگه دوست داری عوضش کنم خندید و گفت اگه خانومت خوشش نیومد عوضش کن . -ببینم لاله خانوم شما که به مردا اعتماد ندارین چرا این قدر راحت دارین باهام حرف می زنین و درددل می کنین -به مردا اعتماد ندارم ولی به خودم که اعتماد دارم . -به منم اعتماد ندارین ;/; -همین چند ساعته ;/; ساکت شدم و حرفی نزدم .. -ناراحت شدین ;/; شوخی کردم . کلام و طرز صحبت آدم نشون دهنده فرهنگ و شخصیتشه . این که انتظاری نداره اگه اشتباهی کنه عذر خواهی می کنه .. -ببینم تو راستی راستی دلت می خواست چند ساعت با صدای بلند در فضای آروم اتوبوس با دوستات و خونواده ات حرف بزنی ;/; -من عاشق حرف زدنم می دونم اون یه تیکه رو هم اشتباه کردم . طوری اوف کردین که بهم بر خورد . دلم می خواست که این سفر طول بکشه تا بیشتر باهاش حرف بزنم . داشتم بهش عادت می کردم . آخه من عادت نداشتم با دخترا زیاد حرف بزنم . اونی که تنهام گذاشت رفت تنها دوست دختر زندگیم بود . حالا من بودم و اون . حتی جامونو عوض کردیم که اون سرشو به پنجره تکیه بده راحت بخوابه . ولی من بیدار بودم وبهش نگاه می کردم . نمی دونم چرا داشت ازش خوشم میومد . شایدم در مقابل جنس ضعیف نقطه ضعف داشتم . هفت هشت سالی ازش بزرگتر بودم می دونستم که بی فایده هست . وقتی رسیدیم بجنورد و حس کردم که چهار ساعت بیشتر به مقصد نمونده دلم بیشتر رفت . دوست داشتم تا بیدار شه و باهاش حرف بزنم . چقدر رک و خودمونی بود . از این سادگی تیز اون خوشم میومد . هیچ حرفی رو پنهون نمی کرد . خیلی ناز و بی خیال خوابیده بود ولی همین چند ساعته آتیشم داده بود . چرا بیدار نمیشه .. من با این که باید می خوابیدم تا برای صبح سر حال باشم ولی نمی دونم چرا دوست داشتم از تمام لحظات با اون بودن استفاده کنم .. .. شیروان و قوچان روکه رد کردیم بیدار شد -هنوز نرسیدیم ;/; -خیلی عجله داری ;/; -خب دیگه باید برم کلاس .. با خودم کلنجار رفتم که ولش کن بابا تو که با کلی دختر سر و کار داری حالا با یکی این قدر صمیمانه و دختر خاله شدی . نمی تونی که با همه دنیا ازدواج کنی .. وقتی که رسیدیم تر مینال و می خواستیم ازهم جدا شیم بازم دلم نمیومد باهاش خداحافظی کنم . دلم می خواست ازش شماره تلفن بگیرم . خیلی مسخره بود . چقدر شبیه اون بود . خجالت می کشیدم چیزی بهش بگم . هردومون از هم عذر خواستیم و به سادگی از هم جدا شدیم . شاید قسمت این بود که باهاش آشنا شم و بفهمم که زندگی هنوز ادامه داره . با رفتن عشق بی وفام دنیا هنوز به انتها نرسیده .. آخ که چقدر سرم درد می کرد . وقت نکردم سری به خونه ام در مشهد بزنم . مستقیما رفتم دانشگاه تا برم سر کلاس .. یه مدتی رو باید در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس می کردم تا بعد کارمو واسه جاهای نزدیک تر درست کنم . از مشهد خوشم میومد . بهم آرامش می داد . یه یک ساعتی شد تا تونستم اونو از جلو چشام موقتا دور کنم . چرا من این قدر شل و دست و پا چلفتی ام که نباید بتونم  از یه دختر شماره تلفن بگیرم . باید یه بهونه ای می آوردم .. اولین جلسه کلاسم با این دانشجوها بود . این درسو واسه اولین بار بود که گرفته بودم شاید هم خیلی از اینا رو می شناختم .. وارد کلاس شدم . یه چند تایی که منو می شناختند از جاشون پاشدند ولی بعضی ها نشسته بودند و تو باغ نبودن . قیافه من به استادا نمی خورد . بعضی هاشون ازم بزرگتر بودند . یه لحظه پاهام سست شد وقتی نگاهم به اون افتاد . لاله در میان دانشجو ها بود . قلبم لرزید . نتونستم لبخندو از لبام دور کنم . خیلی خونسردانه یه لبخند تحویلم داد . هیچی بهم نگفت . نمی دونم چرا حرفی نزد . نمی دونستم چرا این قدر خونسرده .. انگاری هیج هیجانی واسش نداشت که دوباره منو ببینه . چرا لاله .. آخه چرا تو این قدر بی احساسی . وقتی کلاس تعطیل شد صداش کردم . یه بهونه ای آوردم که بقیه کنجکاو نشن .. -چه تصادفی هم سفر من اینو به فال نیک می گیرم .. -منم خوشحال شدم استاد . دیگه نمی تونم منوچ خان صداتون کنم . -تو کلاس نه . راستی دختر تو یه سلام نمی تونستی بکنی ;/; -سلام مستحبه استاد منوچ . -اگه من سلام می کردم جوابمو می دادی ;/; -می خوای دفعه دیگه امتحان کن . انتظار داشتین جلو بقیه دانشجو ها طوری رفتار کنم که فکر کنن من فامیل شما هستم ;/; -فکر من بودی یا خودت ;/; -هردو .-درساتو خوب بخون که من اهل پارتی بازی نیستم . بهش بر خورد . -منم اهل سوءاستفاده نیستم . ما که تازه چند ساعته که همدیگه رو می شناسیم -ولی هم شهری هستیم .. روز ها از پی هم می گذشتند . وقتی لاله رو می دیدم که با همکلاسای پسرش حرف می زنه از حسادت می تر کیدم . نمی تونستم این وضعو تحمل کنم . داشتم دق می کردم . یعنی اون هیچ احساسی به من نداره ;/; من هفت سال ازش بزرگتر بودم . یه روز بهش گفتم که بعد از تموم شدن کلاسا باهاش کار دارم . -ببینم لاله نمی ترسی یکی ما رو با هم ببینه -خب ببینه استاد و دانشجو با هم کار دارن دیگه مگه ایرادی داره ;/; کاش ماشینمو می آوردم .. با هم رفتیم پارک ملت و یه گوشه ای نشستیم -حتما کار خیلی مهمی دارین که منو کشوندین این جا ..-لاله باهام خودمونی حرف بزن مثلا می تونی حالا به جای دارین بگی داری .. صمیمانه -آها حالیم شد . مثل دوست دخترا دوست پسرا .. ولی ما که نیستیم . -لاله توی این دخترای همکلاست دختر خوب و با اخلاقی سراغ نداری که .. -که چی دوست دخترت بشه .;/; نگاهی بهم انداخت و گفت من تصور دیگه ای  در موردت داشتم . فکر نمی کردم به دانشجوهات هم نظر دیگه ای داشته باشی . متاسفم .. خواست از جاش پاشه و درره -وایسا لاله . من می خوام باهاش ازدواج کنم . اگه دختر خوبی باشه . باور کن نظر بدی نداشتم . بیا بشین .. دوباره نشست .. -خب نگفتی -استاد منوچ هیشکدوم از این دخترا به دردت نمی خورن . هیشکدوم .. اخلاقشون یه جوریه .. لوسن . دنبال دوست پسر دوست دختر بازین .. -شاید با ازدواج اصلاح شن . -من تضمین نمی دم . ولی به دردت نمی خورن . تازه تو شهرمون کلی دختر خوب هست . اینا بیشترشون مال همین جان و چند تا دختر تهرونی که پدر آدمو در میارن . -به غیر از خودت شمالی دیگه نداریم ;/; من چون با تو صمیمی هستم دارم این حرفا رو می زنم -لاله مگه خودت نگفتی آدم نباید این جور عجولانه قضاوت کنه ;/; پس چرا راجع به این چهار ده پونزده دختر این جور قضاوت می کنی -اصلا هر جوری که خودت دوست داری عمل کن .. حیفه استاد خوب و مهربون ومودب و با شخصیتی بخواد شخصیت خودشو ببره زیر سوال و با یکی از اینا ازدواج کنه . من باید برم -حالا چرا این قدر عصبی میشی . وایسا لاله .. وایسا فقط یه سوال دارم من یکی از این دخترا رو می شناسم . -پس باید از دانشجوهای قدیمت باشه -حالا …. می خواستم بهش پیشنهاد بدم -همین جوری نشناخته ;/; -خب حس می کنم می شناسمش -مبارکت باشه -فکر می کنی قبول کنه باهام ازدواج کنه .;/; باهاش در این مورد حرف نزدم . عاشقم نیست ولی شاید اگه ازدواج کنیم بشه . آخه دلیلی نداره که حتما قبل از ازدواج عاشق شیم .. لاله از عصبانیت لباشو گاز می گرفت . -ببین استاد همه این دخترا از خداشونه باهات باشن . همه شون حالا راضی شدی . مبارکه .. -چرا عصبی میشی -من می خوام برم . از فردا تمام کلاسایی رو که با شما دارم حذف می کنم ..اگه فرصتش باشه  حذف و اضافه می کنم . اگه شد استادشو عوض می کنم .. -چرا لاله تحمل دیدن منو نداری ;/; -نه .. دیگه نه . -فکر می کنی اخلاقم فاسده ;/; لاله به عنوان آخرین خواهش می تونی در مورد اون دختر تحقیق کنی . این خواهش منو انجام بده دیگه کارت ندارم . باهاش تو اتوبوس شمال مشهد آشنا شدم -تو که گفتی همیشه با خودت ماشین می آوردی جز همین یه بار .. -این نکته سنجیهاتو واسه درسات داشته باش . من که همیشه ماشین نداشتم .. -آها پس تو به مخ زنی عادت داری . -مگه باز مخ کی رو زدم . لاله تو امروز خودت نیستی . این کارا رو نکن که من از تصمیم خودم پشیمون میشم ها . -تو می خوای ازدواج کنی چه ربطی به اخلاق من داره .-ببینم اگه به عروسی خودم دعوتت کنم میای ;/; خیلی بده همکلاسات بیان تو نیای . تو نیای من اصلا ازدواج نمی کنم .. -داری مسخره ام می کنی ;/; .. دیگه نتونستم بیشتر از این فیلم بازی کنم و کشش بدم چون هر لحظه امکان داشت ازم فرار کنه . -لاله اون دختری که من دوستش دارم تویی . اونی که می خوام باهام ازدواج کنی شریک غم و شادیهام بشه تویی . اونی که وقتی می بینمش تمام وجودمو می لرزونه تویی . شاید قسمت این بوده که دوباره سر راه هم قرار بگیریم . لاله دیگه روشو بر نگردوند . همونجا وایساده بود . -می دونم دوستم نداری عاشقم نیستی . ولی شاید یه روزی بتونی دوستم داشته باشی . عاشقم شی . وقتی محبت و خوبیها رو کنار هم داشته باشیم عشق هم خودش میاد .. ببینم هنوزم معتقدی که همه دخترا بدن ;/;  هیشکدوم لیاقت منو ندارن ;/; شاید یکی باشه که من لیاقت اونو نداشته باشم . -استاد منوچ تو لیاقتت خیلی بیشتر از ایناست که منو داشته باشی .. -پس جوابت نه هست ;/; -متاسفم . تو منو به خاطر خودم دوست نداری . چون شبیه عشق از دست  داده تو هستم دوستم داری . اون تنهات گذاشت . می خوای منو داشته باشی که احساس شکست نکنی .. -این طور نیست لاله . تو که این جوری نبودی . لاله من تو رو با تمام وجودم دوست دارم -یه روزه عاشقم شدی ;/; -پس چند روزه می شدم ;/; مگه بقیه چند روزه میشن ;/; اون دفعه یک ساعته شدم .. لاله تو که آدم راستگویی بودی . زود قضاوت نمی کردی . چرا نمیگی راجع به من چه احساسی داری . -راستشو بگم یه صفا و سادگی خاصی درت هست که هر دختری ازش خوشش میاد -تو چی ;/; -هنوز متوجه نشدی ;/; فکر می کنی همرات اومدم بیرون تا ازت نمره بگیرم ;/; ولی تو منو دوست نداری . -دوستت دارم لاله دوستت دارم . چرا این قدر حساسی . چون هفت سال ازت بزرگترم ;/; نمی تونم اون شور و حال جوونترا رو بهت بدم ;/; یه نگاهی بهم انداخت و گفت چرا با احساسات من بازی می کنی . دلم می خواد .. دلم می خواد .. -حرفتو بزن لاله وقتی رک حرفاتو می زنی خیلی خوشگل تر میشی و دوست داشتنی تر .. داغ کرده بودم . -لاله نرو .. اگه دوستم داری نرو .. قلبمو نشکن . بد جنس نباش -من که بهت نگفتم دوستت دارم . من که بهت نگفتم عاشقتم . لاله رفت . دیگه هیچی نگفت .. منم دیگه به روش نیاوردم . . فقط همینو فهمیدم برای سه شنبه واسه شمال بلیط گرفته .. به هر کلکی که بود فهمیدم اون دو تا صندلی گرفته . اون از سه شنبه تا جمعه رو کلاس نداشت . ولی من سه شنبه رو اجازه گرفتم تا یه جوری همراش راه بیفتم . منم تو همون اتوبوس یه جا رزرو کردم . اون فکر نمی کرد که باهاش میام . باکمال پررویی رفتم کنارش نشستم -ببخشید اینجا جای منه . -مگه یه آدم رو چند تا صندلی میشینه -میخوام شب راحت بخوابم . مگه خودت صندلی نداری -اون آخراست نفسم می گیره . حالم بد میشه . پول بلیط تو رو میدم . این بار ماشینمو میارم با هم از شهرمون راه میفتیم . .. بلندشم لاله ;/; -پول بلیطو داشته باش واسه خودت . من باهات نمیام سوار ماشینت نمیشم . همین جا بشین ولی حرفای الکی نزن .. حالا تو هم سفر منی . کلاس که رفتیم میشی استاد من . سرور من . -ولی تو همیشه ملکه من خواهی بود . حس کردم یه لبخندی زد و ساکت شد . اتوبوس راه افتاد . دلم نمی خواست به این زودی برسیم . هنوز ده دقیقه رد نشده بودیم که خیلی آروم گفتم لاله .. جوابمو نداد ..-لاله بهت سلام کنم جوابمو بدی ;/; -از آهنگ صدات می فهمم که چی می خوای بگی ;/; -تو که این همه خوب و خیلی بهتر از خودم منو می شناسی دلت میاد که دلمو بشکنی ;/; -دوباره شروع نکن . اصلا من پامیشم میرم آخر این دو تا صندلی مال تو -خیلی لجبازی . مغرور .. خود خواه . میگی حرف حرف منه -اگه من خود خواهم پس چرا ازم می خوای باهات باشم -می خوام زنم شی -من دوست داشتن الکی نمی خوام . من تو رو به خاطر خودت دوست دارم . هنوز اینو حس نکردی .. گناه من چیه که اون قالم گذاشته . تقصیر من چیه که بازم عاشق شدم . اصلا کی گفته یه آدم نمی تونه دوباره عاشق شه . چرا درکم نمی کنی . چقدر بد جنس و بیرحمی . چرا حرف خودتو می زنی . من چیکار کنم دوستم داشته باشی -هیچکار -نه بگو من چیکار کنم .-آخه من وقتی که دوستت دارم دیگه چه کار دیگه ای می تونی بکنی .. دوباره شده بود همون لاله خواستنی و رک .. لاله دوستم داشت . آخ چی می شد این پنجره ها و شیشه های اتوبوس مث قدیم باز می شدند و من خودمو از خوشی زیاد پرت می کردم پایین . -وقتی اون روز توی پارک ملت از دخترای دیگه حرف می زدی من از حسادت و عصبانیت داشتم می ترکیدم . دلم می خواست تو به من می گفتی که دوستم داری . -بعدش که گفتم ..-آره بعدش گفتی ولی نمی دونم چرا اون موقع به عشق اولت حسادتم شد . می خواستم برات اولین باشم . در همه چیز برات ترین وبهترین باشم -لاله تو هستی .. حالا می خوای بری و تنهام بذاری ;/; بری با یکی دیگه باشی که براش اولین باشی ;/; همون چیزی که تو رو ارضات کنه . -می دونی دلم چی می خواد منوچ ;/; -چی می خواد -دلم می خواد بزنمت . بزنمت .. بادستش طوری پشت دستمو چنگش گرفت و ناخناشو تو پوست و گوشتم فرو برد که چند قطره خون از پشت دستم جاری شد -اوخ ناخنم شکست . .منوچ از دستت داره خون میاد . -مهم نیست . دلت خنک شه اشکالی نداره -منو ببخش . دوست داشتم لجمو نشون بدم . فکر می کنی من آدمی هستم که روزی یه بار عاشق شم ;/; برم خودمو بدم دست کسی دیگه و افتخار کنم که براش اولین هستم ;/; دلت میاد این حرفو بهم بزنی -وقتی که تو دلت میاد که دلمو بشکنی منم دلم میاد که این حرفو بهت بزنم -بمیرم برات دستت می سوزه ;/; -دلم می سوزه تو خیالت نیست واسه دستم ناراحتی ;/; -مثل این که دلت می خواد اون یکی دستتم زخمی کنم -بیا جامونو عوض کنیم تا تو راحت این کارو بکنی -فکر می کنی من این قدر بد جنسم ;/; کف دستشو گذاشت پشت همون دستی که زخمیش کرده بود . -می تونی جبران کنی . یکی یکی انگشتاشونوازش می کردم و کف دستشو تو دستم گرفتم .. اون دستشو کنار نکشید .لحظاتی بعد همراهیم کرد . چشامو بستم . دلم می خواست با نوازش دست گرمش که گرمای عشقو در وجودم به جریان مینداخت بخوابم . -لاله دوستت دارم . عاشقتم . باورمی کنی که دوستت دارم ;/;عاشقتم ;/; -اگه باور نکنم چیکار می تونم بکنم . می میرم اگه باور نکنم . -بامن ازدواج می کنی ;/; -لاله اگه حرفی رو بزنه روش وای می ایسته . تو خوب موقعی داری اینو ازم می پرسی –مگه ممکنه فردا دوستم نداشته باشی یا تزت عوض شه ;/;-نه ولی شاید فکر کنم تو دوستم نداری -با من ازدواج می کنی ;/; -اگه بهت بگم آره میری ته اتوبوس می شینی ;/; -اگه نه هم بگی بازم میرم . چون دوستت دارم و حرفتو گوش می کنم . منتظر بود تا بازم ازش بپرسم -باهام ازدواج می کنی ;/; -ببینم تو با سکوت من متوجه نمیشی که جوابم چیه ;/; -چرا ولی بعدا که نمیشه سکوتو به روت آورد .-باهام ازدواج می کنی ;/; -آره منوچ . چرا که نه . کی بهتر از تو . دلم می خواست و می خواد همین الان عروست بودم . -لاله جوابتو دیر دادی ولی عالی بود . بهتر از این نمی شد . لاله دو تا دختر پشت سرمون نشستن فکر می کنی حرفامونو شنیدن ;/; -بذار بشنون بذار تمام دنیا بدونه که من دوستت دارم و می خواهیم با هم ازدواج کنیم . -ببینم تو فقط دوستم داری یا ما همو دوست داریم -ببخشید . ببخش منوچ . ببینم اگه زنت بشم درس نخونم بهم نمره میدی ;/; -تو چی دوست داری ;/; -من اون منوچهری رو دوست دارم که شرافتمندانه کارشو انجام بده . خودش باشه . مهربون و قانون مدار . اون جایی که باید همه رو به یه چش نگاه کنه به یه چش نگاه کنه وجایی که فقط باید به زنش نگاه کنه همین کارو بکنه .. -ببینم می تونم چند تا تلفن بزنم ;/; دوتایی مون خندیدیم . دستش هنوز توی دستم بود . بر عکس سفر قبلی این بار می خواستم زودتر به مقصد برسم . موبایلشو روشن کرد . رفت رو آهنگ جاده گوگوش . بازم به ستاره ها نگاه می کردم . لاله خیلی خونسرد خوابیده بود . این بار سرشو گذاشته بود رو شونه ام . با انگشتاش بازی می کردم . اتوبوس در جاده گلستان به سوی مازندران می رفت . سرلاله روی سینه و شونه ام و دستش تو دستم همراه با آهنگ جاده گوگوش آرامش خاصی بهم می داد . به جاده نگاه می کردم و به ستاره ها . انگار ستاره ها همه مال من بودند . بخون گوگوش عزیزم من دارم میام دارم میرم به شهر و دیارم تا لاله زیبای خودمو عقدش کنم . بخون خانوم گوگوش چه با احساس می خونی یه خورده حزن انگیزه ولی برای من آخرش خوشه .. جاده اسم منو فریاد می زنه …. منتظر مونده  که من باهاش بیام جاده فریاد می زنه بیااااااااااااا… پایان .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا