سناریوی دوم (1)
خاطره:
سناریوی دوم
نمیدونم از کجا میشه شروع کرد؟ از کجا میشه سرنخ این هیجان شیرین مزمن رو پیدا کرد؟
از دوره ی راهنمایی و دبیرستان؟! یا حتی اوایل دانشگاه.
من دیگه الان سنی ازم گذشته
نه اینکه پیر باشم
بلکه دیگه شاید جوون محسوب نشم
اولین سکس من با پسر عموم بود
با هم به قول هم محلی هام، کونکونک بازی میکردیم و یکم که بزرگتر شدیم تلاش کرد کیر تپل و کوتاهش رو داخلم کنه که نشد!
من لاغر بودم کیرم باریک٫
وقتی نوبت من شد تونستم داخلش کنم و اولین لذت جنسی که البته بدون داشتن آب بود رو تجربه کردم. خیلی زود من هم چشمم به جمال آب کیر روشن شد.
گاهی دلم میخواست کون بدم و گاهی بکنم
هم کون مرد دوست داشتم و هم عاشق زن ها بودم
الان میدونم که من یک دوجنسگرای سگ حشر هستم!
قبل اینکه از دوره ی متاهلی خودم بگم میخوام از رفاقتم با یکی از دوستان بسیار صمیمیم که توی دوره ی دانشگاه آشنا شدم فرهاد بگم.
فرهاد یه پسر قد کوتاه با چهره ی خیلی معمولی بود که سه سال از من بزرگتر بود و به اصرار پدرش اومده بود دانشگاه.
دلیل اینکه نمی خواست درس بخونه فقر مادی بود و میخواست به پدر رانندش کمک کنه ولی پدر اصرار به ادامه تحصیل داشت.
بگذریم که من بعد آشنایی باهاش از اونجایی که نمی خواستم تنها باشم بهش پیشنهاد دادم که به خونه دانشجویی که پدرم برام تهیه کرده بود بیاد
و از شر خوابگاه رها بشه.
اول مخالفت کرد ولی وقتی گفتم که نیازی به پرداخت نصف هزینه نیست و هر چقدر در توانش هست بده قبول کرد و از اونجایی که همشهری هم بودیم در شهر غریب همه چیز خوب پیش رفت.
من هم مثل فرهاد سفید بودم ولی قدم بلندتر و چهره ی بهتری داشتم
اوایل زیاد به بدن فرهاد توجه نمیکردم ولی کم کم متوجه برآمدگی بزرگ شرتش شدم و کنجکاو شدم کیرش رو ببینم.
آسون بود کم کم فیلم سوپر میذاشتم جلوش و با هم میدیدم.
اونم نامردی نکرد و کیرش روبیرونآورد
من نزدیک بود شاخ در بیارم!
تا اون لحظه فکر میکردم که قد کوتاه ها کیر کوچکی دارن ولی کیر فرهاد قشنگ اندازه مچ دستم کلفت بود با یه سر خیلی بزرگ شبیه قارچ
تعجب منو دید گفت چیه کیر ندیدی ؟!
گفتم چقدر کلفته
گفت بزرگ شده ی دهاته
کون مرغ و خروس و گاو گذاشتم
و هر دو خندیدیم.
کم کم با هم شوخی دستی میکردیم
بدن فرهاد کم مو بود و کونش اصلا مو نداشت برعکس پاهای خیلی پر مویی داشت
کونش رو دوست داشتم ولی میترسیدم با لمسش زیاده روی کرده باشم بنابراین خودم رو سپردم به خودش
و یه شب که از حموم اومد برای اولین بار از پشت بهم چسبید
کیرش بزرگ بود و مالید بهم
بهش گفتم اون تو هیچ کونی نمیره
گفت امتحانش ضرر نداره
گفتم تا حالا کسی و کردی گفت نه
گفتم پس چی میگی
دیدم شلوارک و شرتم رو داد پایین
آروم اینکار رو کرد تا عکس العملم روببینه
من هم بهش اجازه دادم
دیدم واقعا داره تف میزنه به کیرش
کیرش خیلی داغ بود و روی سوراخم احساس کردم
گفتم روانی واقعا داری میکنی ؟!
گفت بزار ببینم میره توش یا نه
دردم اومد گفتم پس بزار خم شم اینجوری یه وری سخته
قمبل کردم و رفت پشتم
باورم نمیشد که دارم میدم بهش
انگار مسخ شده بودم
سر کیرش ذره ای که وارد شد سوختم و نتونستم
دوباره کونم رو گرفت و فشار داد
کمی که سرش رفت تو آبش اومد مقداری رو ریخت توم ولی چون کونم میسوخت در رفتم و درومد
و خودش پرید رفت حموم
اومد بهم گفت دوست داری تو هم بکنی و من گفتم آره
و قمبل کرد و کونش عین برف سفید بود و سر کیرم که رفت توش آبم اومد و چون هول کردم درآوردم و بیرون ریختم
بعد اون روز دیگه صمیمی تر شده بودیم
دو سه بار دیگه تلاش کرد کیرش رو توم بکنه که هر بار نمی شد و منم دیگه از شهوت دنبال دوست دختر بودم
چند تایی دوست دختر عوض کردم و گاهی تو خونه میاوردم و میکردم که در این بین درس و دانشگاه تموم شد من با یکی از دوست دخترهام ازدواج کردم.
دختر بسیار زیبا و سفید با بینی کوچیک کمر باریک و باسن خوش تراش
زنم شبیه مادرش بود و خواهر ها هر کدام زیبایی خودشون رو داشتن.
از فرهاد چند سالی خبری نبود چون تهران مشغول کار تو یه پروژه بود و شب ها تو کیوسک کارگرها میخوابید.
تا اینکه پروژه تموم شد برگشت و دفتر خودش رو راه انداخت تو شهرستان خودمون
دوباره شروع کردیم همو دیدن و دعوتش کردم برای شام خونمون. شب فوق العاده ای بود و کلی خوش گذشت
بعد اون شب و رد و بدل کردن خاطرات توی رختخواب با زنم قبل سکس در مورد سایز فرهاد گفتم.
من چند وقتی بود که در مورد فانتزی نفر سوم باهاش حرف میزدم.
کیر بزرگ و اینکه آیا قبل من دوست پسر داشته
زنم اوایل تفره میرفت و بعد که خودم شروع کردم از خاطراتم گفتم شروع کرد و از تنها تجربش گفت که از پشت شش ماهی با دوست پسرش رابطه داشته ولی چون به توافق نرسیدن جدا شدن!
در مورد سایز هم گفت که اندازه ی من بوده(دراز و باریک) ولی با سر کوچکتر که گویا کار سکس از پشت رو خیلی راحت کرده بوده چون ورودش آسون بوده.
حس عجیبی بود اولین بار
حس نفرت از پسره و شهوت
اینکه چه حالی کرده با زنم!
ولی بعد یه مدت عادی شده بود و حتی با فکرش راست میکردم٫ اینکه تو کونش خالی میشده.
برگردیم به زمانی که بعد مهمونی اون شب، لحظه ای که توی تخت خواب بعد رفتن فرهاد با کیرم ور میرفتم که یهو به زنم گفتم
حدس میزنی کیر فرهاد چقدره ؟!
گفت دیوانه
این چه حرفیه گفتم خب حدسه دیگه
گفت لابد بعدش میخوای در مورد سینه های سمانه زن داداشم بدونی(سینه های خیلی خوبی داره لعنتی)
میدونستم که ترسش از اینه که من کنجکاوی در موردزنا کنم
مادامی که فانتزی هامون حول محور زن ها نبود خانومم اوکی بوده و هست.
گفت نمیدونم
هیچ حدسی ندارم
گفتم یه کی بگو
گفت باید کوچیک باشه خب چرا؟!
مگه دیدی؟!
گفتم خب ما همخونه بودیم
گفت خب
گفتم کلفتیش مچ دست منه و سرش دو برابر کیر من
درازیش هم چند سانت بلندتر
یهو چشمای خانمم گرد شد گفت جدی
میگی بهش نمیخوره اصلا
منم گفتم آره
گفت دوست دختر نداره واقعا گفتم بیچاره هم کم رو هست و هم اعتماد به نفس نداره
عاشق یکی هم بوده دو بار رفته خواستگاری نه شنیده
گفت آخی حیوونی
گفتم آره حیوونی با اون کیر اسبیش
میخواستم سکس رو شروع کنم
وقتی داگی شد زنم و کون سفید و پهنش رو دیدم یهو یاد فرهاد افتادم و گفتم دوست داشتم بهش حال بدی
گفت به کی
گفتم فرهاد
گفت باز شروع کردی
گفتم مگه نگفتی نفر سوم قابل اعتماد نیست و نمیشه اعتماد کرد و فلان
دیدم یهو ساکت شد
منم دیگه چیزی نگفتم و از شدت هیجان تو کسش اومدم
فرداش همه چیزعادی بود و من دوباره میخواستم فرهاد رو دعوت کنم که زنم پیش دستی کرد و گفت که باجناقم اینا آخر هفته دعوتن
اینو بگم که زنم من روتوی بیان فانتزی ها آزاد گذاشته بود و برام چند خط قرمز گذاشته بود
اینکه سراغ فامیل ها نرم
سراغ خانوم ها هم نرم
خانوم رئیس حواسش جمع زندگیمون بود
بگذریم من با نشون دادن علاقم به اینکه دوست پسر بگیره برا خودش تونسته بودم بهش بفهمونم که دیگه فانتزی نیست و پاش بیوفته جدی هستم
خانومم هم دل نگران آدمش بود
این وسط دو سناریو توی ذهنم بود
دیگه یا با فرهاد صحبت کنم که بیاد سراغ زنم من اوکی هستم
یا به زنم بگم پا بده وبزاره فرهاد بکنتش ولی جوری که فرهاد نفهمه من میدونم
گیج بودم و روزها میگذشت و من بیشتر در این شهوت می سوختم
تا اینکه زنم اینبار وقتی گفتم شل کن یکم جلو فرهاد یقه باز بپوش گفت به این چیزا نیست
باید دید اصلا توی این باغ ها هست
یهو از اینکه اینو گفته و جدی شده قضیه خوشحال شدم
گفتم آخر هفته میگم بیاد به مشروب هم میزنیم با هم من بیشتر میزنم شمارو یکم تنها میزارم ببین پا پیش میزاره یا نه
مخالفت کرد و گفت به این کارا نیازی نیست
به سوالم جواب بده گفتم چی
گفت واقعا جدی هستی؟!
گفتم اگه تو حاضر باشی و با فرهاد اوکی هستی آره
گفت من مسیر خودم رو دارم
باید خودم ببینم چه شخصیتی داره
گفت واتس اپ رو بهم بده بهش پیام بدم
گفتم چه پیامی گفت پیدا میکنم
اینکه زنم واقعا راضی شده بود برام عجیب و جذاب بود
شاید طولانی شدن دوره فانتزی های ما مجابش کرده بود که تا چه حد من جدی هستم و رفاقت چندین ساله و اعتمادم به فرهاد گزینه ی خوبی رو جلوی پامون گذاشته بود
دست از سکس کشیدم و شروع کردیم حرف زدن
گفت شرط دارم
گفتم هر چی باشه
گفت من باید خودم تایید کنم که بشه یا نه
دو اینکه اصلا نباید اون بدونه که تو میدونی
سه اینکه اجازه بدی خودم کنترل اوضاع دستم باشه و هیچوقت به فانتزی سکس سه نفره حتی فکر هم نکنی
و به رابطه ی پنهانی من با دوست پسرم راضی باشی
اوکی
گفتم باشه
کیرم داشت میترکید
کردمش و به دو دقیقه نکشید که اومدم
اینکه زنم میخواست اول یه آشنایی و ارتباط صمیمانه شکل بگیره برام قابل درک بود
جنده نبود که لنگارو هوا کنه بگه بیا بکن
حالا به چه بهانه ای میخواست شروع کنه برام سوال بود و همون شب شماره ی فرهاد رو ذخیره کرد
هر روز کنجکاو بودم که چی میشه و بالاخره شب بعدش ازش پرسیدم و گفتم با لبخند چه خبر؟!
گفت هیچی بهش پیام دادم و آقا مودبمون جواب داد
چی گفتی گفت هیچی چند تا سوال چرت
هدف این بود که شمارم رو داشته باشه
و توی اینستا هم که زنم فقط اقوام رو داشت فرهاد رواضافه کرد واین خودش یه چراغ سبز بزرگ میتونست باشه برای فرهاد
در این بین رابطه ی منو فرهاد طبق روال قبل ادامه داشت
تا اینکه زنم گفت دوست داری بگم آخر هفته بیاد
گفتم خودت پیام میدی
یکم مکث کرد گفت تو دعوتش کن ولی من خودم امشب بهش پیام میدم زودتر و تو فردا هماهنگ کن
واقعا داشتم به این فکر میکردم که چه ذهنی دارن زنا
خلاصه من نتونستم طاقت بیارم و شبش با زنم سکس کردم و بهش گفتم که اوضاع چطور پیش میره و گفت اینستا کار و آسون کرد گفتم چطور گفت آقا نمای پشتم رو خیلی دوست داره
هرچی عکس تکی از زاویه ی پشت دارم یا یقه باز تکی رولایک کرده
میدونستم که دیگه فرهاد راست کرده واسش و برام عجیب بود با توجه به صمیمیتمون اینقدر داره محافظه کارانه عمل میکنه
بعد اینکه به فرهاد گفتم آخر هفته مهمون مایی با کلی استقبال اومد پیشمون و با خودش ودکا روسی هم آورد.
هیچ کدوم زیاده روی نکردیم ولی همه چیز گرم و صمیمی بود و کلی خنده و شوخی بود شبش فرهاد رفت
لباس و تیپ زنمم هم لباس خونگی بود یه بلوز که چند دکمه ی بالا رو باز گذاشته بود و چاک سینش کمی معلوم بود و یه دامن با شرت نخی که لرزش باسن بزرگش رو موقع راه رفتن قشنگ به نمایش میذاشت
فرهاد چشم برنمیداشت از دید زدن و معلوم بود حسابی سر کیفه از هیزی در طول مهمونی.
فرداش سر کار بودم که برام یه پیام اومد از خانومم
که صدام کرده بود.
میدونستم وقتی اینجوری صدام میکنه یه درخواستی داره
براش نوشتم جانم عشقم
نوشت تو هنوز اوکی هستی و مطمئنی در مورد دوست پسر ؟! نوشتم آره شک نکن با آدم مطمئنش هیچ مشکلی ندارم تا زمانی که تو بخوای
نوشت من با فرهاد اوکی هستم
احساس میکنم میتونه اون آدم قابل اعتماد باشه
هم تورو به خواستت میرسونه که خانومت دوست پسر دار بشه
و هم اینکه من باهاش احساس راحتی میکنم و به نظر مرد محجوب و معقولی میاد و تو این مدت اصلا حتی یک قدم هم از حدودی که براش تعیین کردم پا پیشتر نگذاشته و تونسته اعتمادم رو جلب کنه.
گفتم من اوکی هستم خانومم و تو تصمیم گیرنده ی نهایی هستی و یقین دارم اجازه نمیدی اوضاع از دستمون خارج بشه ضمن اینکه من سال هاست فرهاد رو میشناسم. هم دهنش قفله و هم قابل اعتماده و بچه بازی در نمیاره
نوشت پس دیگه باقیش با فرهاده که سیگنال من رو بگیره یا نه
نوشتم چه سیگنالی میخوای بدی
گفت نمیدونمم خودم
دوباره دو سناریو پیش رو بود
اینکه سیگنال مستقیم بده به فرهاد و مستقیم ازش درخواست سکس کنه
یا اینکه با چت و صحبت یواش یواش بیارتش توی خط سکس
راه دوم معقول تر بود
و خانومم هم نظرش با من یکی بود و سناریوی دوم رو انتخاب کردیم.
روزها میگذشت و چت های زنم با فرهاد صمیمی تر میشد به گفتش
ولی هر چقدر از زنم میپرسیدم جزئیاتی بهم نمیداد
دوست داشتم بدونم چیا میگن ولی سربسته میگفت از همه چی تاحالا صحبت کردیم حتی از اینکه تا حالا سکس نداشته حیوونکی(سکس منو خودش رو مخفی کرده بود بالطبع).
اینکه فرهاد تو این سن و سال هنوز باکره بود زنم رو بیشتر دلباخته ی سکس باهاش کرده بود و دیگه واقعا دوست داشت بهش بده.
من روزها گاهی با فکر چت فرهاد با زنم راست میکردم
طولی نکشید که زنم پیام داد دوباره
و ازم پرسید
میشه به فرهاد بگی فردا بیاد برام نرم افزار نصب کنه
اون فردا بیکاره و تو میتونی بهونه بیاری که فردا تا شب سرکاری و منم فتوشاپ جدید میخوام برای ادیت عکسام
به فرهادگفتم تو الان خیلی وقته پشت گوش میندازی
بهش گفتم بیاد خودم ولی میگه باید تو ازش بخوای
بهش گفتم باشه الان بهش زنگ میزنم
زنگ زدم جواب داد و مثل همیشه گرم و صمیمی گفت برو چشام و خداحافظی کردیم
دستام میلرزید از استرس
به زنم خبر دادم برام نوشت مرسی عشقم
دیگه میدونستم که کار داره به انتها میرسه و راه برگشتی نیست و قراره زندگی جدیدی رو آغاز کنیم.
وقتی شب رسیدم خونه زنم دوش گرفته بود
و حتی موهای کسش رو زده بود. صاف
یه کس کلوچه ی کوچیک که فقط یه خط صاف و کوتاه بود و حتی تصور دیدن سر کیر بزرگ فرهاد وقتی میخواد بره تو دیوونم میکرد.
گفتم آمادش کردی دیگه
گفت حالا ببینیم چی پیش میاد
گفتم چی میپوشی برای فردا
گفت همینا که تنمه
یه رکابی شل و ول بدون سوتین و یه شلوارک شل کوتاه بدون شرت
فهمیدم که فرهاد دیگه باید اسکل باشه که سیگنال رو نگیره
گفتم ایده ای داری که چطور مکالمه رو شروع کنی گفت کاری نداره من زنم میدونم چیکار کنم
فردا شد من هر ثانیه برام یک ساعت میگذشت
قرار بود ساعت یازده و نیم بیاد و حتی نهار رو هم با هم بخورن
هیچ پیامی از زنم نگرفتم تا ساعت حدودای چهار که دوباره نوشت عشقم؟!
هنوز دوسم داری ؟!
گفتم معلومه دیوونه
گفت امروز دو نفر رو به آرزوشون رسوندم
گفتم یعنی فرهاد و دومادش کردی ؟!
گفت کامل که نه ولی تقریبا آره
گفتم یعنی چی؟!
گفت اومدی با جزئیات میگم
ولی سکس کامل نداشتیم
هی تفره میرفت
گفتم کیرش رو دیدی
گفت آره
حتی از تصورم هم بزرگتر بود
ولی انقدر درد داشت اولش، که ترسیدم و نذاشتم بکنه توم.
حالا اومدی خونه بهت میگم مفصل و دیگه جواب نداد
منم کارم رو سریع تموم کردم و به رئیسم گفتم من باید امروز زودتر برم
طرف های شش و نیم خونه بودم که دیدم
رضوانه خانومم روی مبل دراز کشیده
انگار کوه کنده
موهاش هنوز خیس بود انگار تازه از حموم اومده
پاش نشستم و بوسیدمش
کمی بغل و بوس گفتم چطور بود گفت عالی بود ولی میترسم
گفتم از چی
گفت من اگه با فرهاد سکس کامل کنم دیگه کوچولوم بدرد شوهرم نمیخوره یهو یواش خندید
کیرم سیخ شده بود
رفتم بین پاهاش و داشتم میکردم توش.
خواستم سینه هاش رو بخورم گفت تورو خدا نه
میسوزه
آنقدر جفتشون رو خورده رفیقت که پوستش رفته
یکی از سینه هاش رو آورد بیرون و جای کبودی مک همه جاش بود
میدونستم فرهاد رحم نمیکنه
گفتم اومدی گفت سه بار
آنقدر کسم و پشتم روخورد که دیگه نمیتونستم روپام واستم
حتی زبونش روتوی سوراخ کونمم کرد که نزدیک بود از خجالت آب بشم
میگفت حتی برینی هم من میخورم :))
میگه خاک پاتم جونمو برات میدم هر چی بگی همونه نمیزارم کسی بفهمه
گفتم خوبه
رضوانه بهم گفت میخوام منو بکنه.
از یاد کیرش خیس میشم
بهش گفتم بریم رو تخت
آروم رفتیم
با اینکه سه بار اومده بود ولی کسش خیس آب بود
بهش گفتم چقدر از کیرش رو کرد تو گفت دقیق نمیدونم شاید یکم که رفت تو آنقدر یهو سوزش داشتم که با دست نذاشتم بکنه بیشتر
و دراورد
چون ترسیده بودم بدنمم منقبض شده بود و واژنم کامل تنگ شده بود
واسه همین گفتم برات میخورم امروز از جلو نه و قبول کرد و کلی دوباره بوسم کرد
براش یکم خوردم ولی آنقدر دندون زدم که گفت با دست بمال بعد به ذهنم اومد که بزاره لا باسنم
اول کلی باسنم رو خورد و بعد گذاشت لای کونم و خیلی سریع اومد
کلی آب پاشید پشتم
یه عالمه آب غلیظ داشت دو برابر تو.
من تا همینجا که گفت اومدم
بعد اینکه حالم جا اومد گفتم دوست داری بهش کس بدی ؟!
گفت آره
میخوام تجربه کنم کیرش رو
رفتم دوش گرفتم اومدم دیدم رضوانه سرش تو گوشیه
گفتم با کی حرف میزنی
گفت فرهاد
حالم رو پرسید
گفتم حال خودت یا کس و کونت
گفت دیوونه
و خندید
گفت عشقم واقعا تو مشکلی نداری
گفتم نه تا زمانی که کنترلش دست خودته
گفت میخوام بگم فردا بیاد
باورم نمیشد آنقدر سریع
گفت این بار آماده تر هستم ذهنی
دفعه اول خیلی سخت بود
گفتم نگفتی چجوری شروع کردی
گفت وقتی منو با این لباس دید انگار خودش دوزاریش افتاد
اوایل چشمش رومیپایید تا اینکه یه جا نگاه که کرد سینه هام رو گفتم راحت باش نگاهشون کن یهو مات نگاهم کرد و ساکت شد
گفتم تو که هم مجردی هم چشمت این چیزا رو ندیده برای تو پوشیدمشون دیگه سراغ اینستام نری
اینجوری لختی تر هم هست
دهن هردومون خشک شده بود
گفتم دوست داری بیشتر ببینی
گفت معلومه که آره
مگه خرم بگم نه
خندم گرفته بود از حرفش
تاپم رو دادم بالا و سینه هام افتاد بیرون
دستش رو دراز کرد و از اینجا همه چیز شروع شد
بوسه بارون و …
به رضوانه گفتم بگو که من میدونم که قراره بیاد و اینکه کار نصب نصفه کاره مونده و قراره بیاد که تمومش کنه
گفت باشه
صبح زود از رضوانه خداحافظی کردم، بوسیدمش
پاهاش رو از هم باز کردم و یه نگاه به واژن کوچیکش انداختم.
اینکه قرار بود تا چند ساعت دیگه مهمون کیر بزرگ فرهاد بشه
تو دلم میگفتم کوفتت بشه
با این حال اینکه زنم خودش دیگه طلب کیرش رو کرده بود برام چند برابر بیشتر تحریک کننده بود.
از هیجان نمیتونستم کار کنم و تپش قلب و لرزش دست داشتم
یه قهوه ریختم و نشستم
به ساعت گوشیم خیره بودم تا اینکه اولین نوتیفیکیشن اومد
اول اسمم رو صدا زد
و وقتی گفتم جانم
نوشت
باورت میشه عین شب حجلمون یه کم خون اومد؟!
گفتم یعنی کرد تو؟!
گفت آره
مردم ولی آروم آروم اول با سرش بازی داد و کم کم داخل کرد
وقتی بهم چسبید باورم نمیشد که همش رفته توم
همون لحظه از هیجان و لذت اومدم
ولی یکم که گذشت زیر دلم شروع به درد گرفتن کرد
فرهادم چون نزدیک بود بیاد سرعت تلمبه رو بیشتر کرد و توم اومد.
گفتم الان خوبی ؟!
گفت عالیم عشقم
یکم زیر دلم درد دارم و سوزش ادرار که خوب قابل تحمله
دوباره صدام زد
گفتم جان
هنوزم دوسم داری؟!
معلومه عشقم، بیشتر از قبل…
پایان
نوشته: کوری ماری
ادامه…