سکس اولم=درس زندگیم

اواخر زمستون سال 88 بود
من خیلی وقتا به چت روم های مختلف سر میزدمو دوستای زیادی داشتم
دوستای خوب و بد، خلاصه همه مدل از مجرد و متاهل سکسی و غیر سکسی
در این بین با دختری به اسم نیلوفر آشنا شدم که بعدا فهمیدم اسمش این نبود ، اون هم به قول خودش از شیطونیهام و حرف زدنم خوشش اومده بود
میشه گفت حدود دو هفته ای از رابطمون گذشت و رابطمون رو به گرم شدن بود ، جالب اینجا بود که بعد از دو هفته متوجه شدم ما تقریبا به هم نزدیک هستیم
طی صحبت ها و اس ام اس بازی ها یه روز قرار شد یه جایی قرار بگذاریمو همدیگه رو ببینیم
و خلاصه همدیگه رو دیدیم و من ته دلم زیاد از قیافه اون خوشم نیومد اما به روم نیاوردم، دلم سوخت که دلشو بشکنم ، بهونه میاوردم و میگفتم تو دختر آرومی هستیو من خیلی شیطونم به هم شبه نیستیمو و برای اینکه یه جورایی بترسه ول کنه بره میگفتم شهوتمو نمیتونم کنترل کنمو این بهونه ها …
اون هم میگفت یکیمون باید شیطون باشه و یکیمون باید آروم باشه تا زندگی برای جفتمون قشنگ بشه
قصدش فقط شوهر کردن بود و من هم موقعیت درستی برای ازدواج نداشتم، حالیش هم نمیشد تو کتشم نمیرفت
خلاصه مدتی گذشت ، اون همش زنگ میزدو اس ام اس میداد
تا اینکه یه روز حس کردم فهمیده بهش بی محلی میکنم دلشو به دریا زده
به من گفت تو فکر کردی من جلوی تو کم میارم که اینقدر بهونه میاری ، ولی اشتباه کردی ، من هیچوقت جلوی تو کم نمیارم چه از نظر سکس و چه از نظر احساس
از تن و بدن خودش تعریف میکرد، این حرفش خوب یادم مونده که میگفت باسن و رونهای سفیدمو ببینی دیوونه من میشی ، که واقعا هم اینطور شد
توی دلم دو تا احساس داشتم ، یکی اینکه حرفش منو به شهوت انداخته بود و دوم اینکه دوست نداشتم بیخود رابطمونو نزدیک کنمو سیریش تر بشه
اما در نهایت شهوتم غلبه کرد یکم رابطمو باهاش سکسی تر کردم ، شاید این بخاطر این بود که تا حالا سکس نداشتم و شیطونیه خوابیدن با یه جنس مخالف توی ذهنم پر میکشید
من 24 سال داشتم و به دلایلی ( یا خجالت و یا احساس گناه) تا اون سن با کسی نخوابیده بودم و خودمو کنترل کرده بودم
نیلوفر هم یک سال از من بزرگتر بود و 25 سالش بود
یه روز من برای استراحت مرخصی گرفته بودم
به نیلوفر گفتم نیلوفر خونمون خالیه ، اون هم بر خلاف چیزی که فکر میکردم استقبال کرد، گفت دوست داری سوتین چه رنگی ببندم برات؟
لحظه به لحظه شهوت توی وجودم بیشتر میشد
و یه جا قرار گذاشتیمو رفتم دنبالش
توی راه حس عجیبی داشتیم که اصلا در مورد سکس حرف نمیزدیم، شاید از هم خجالت میکشیدیم
تا اینکه رسیدیم خونه
توی اتاق من روی تختم نشسته بود ، من کنارش نشسته بودم
توی چشماش نگاه کردم… گفتم بیا بغلم
اون هم خودشو جمع کرد توی بغلمو لبهامون بی اختیار به هم گره خورد
با یه دستم سینه نرمشو گرفته بودم و با دست دیگم توی بغلم جمعش کرده بودم
تپش قلبمون لحظه به لحظه تند تر میشد
به من گفت واستا لباسمو در بیارم راحت تر همدیگه رو بغل کنیم و مانتو و لباس ضخیمی که پوشیده بود رو در آورد
روی تختم خوابوندمشو خودم هم در حالی که داشتم لباسام رو در میاوردم خوابیدم روش داشتیم به هم دست میکشیدیم لب بازی میکردیم
از لبهاش لیس زدم و رفتم به سمت گردن و بعد لای سینه هاش
سینه و تن نرمو سفیدش داشت با لیسیدنم داغ میشد، از شهوت داشتیم نفس نفس میزدیم
چشمامون تو چشم هم خیره شده بود ،نوک سینش توی دهنم بود داشتم میمکیدم، نوک سینه های سایز هفتادش کاملا سیخ شده بود و منو بدجور حشری تر میکرد
دستمو کشیدم به تنش ، کردم توی شرتش از لای باسنش دستمو بردم به سمت پایین تا سوراخ کون و کوسش، احساس کردم تا انگشتم لای کوسش رفت خودشو خیس کرد توی دستم
تحمل جفتمون تموم شده بود، شرت و شلوارشو با هم از تنش کشیدم بیرون و لخت روش خوابیدم
تن داغمو روی تنش میمالیدمو کیرمو کشیدم لای کوسش
در حالی که داشتم سینه هاشو میخوردم اومدم پایین توی شکمش
شکمشو لیس زدم و به سمت پهلو هاش رفتم
با اینکه از شهوت داشتم میلرزیدم اما دوست داشتم حشری تر بکنمش ، جنونی توی وجودم اومده بود که دوست داشتم شهوتش رو بیشتر و بیشتر کنم
از پشت بغلش کردم و در حالی که سینه هاش توی مشتم بود گردنش رو خوردمو لیس زدم اومدم تا لای کمرش، زبونمو انداختم لای کمرش لیس زدم اومدم پایین تا بالای چاک باسنش
بالای چاک باسنش نفسمو به تنش میدادمو لیس میزدم
آه و ناله های نیلوفر داشت به اوج خودش میرسید، توی دستش دستش داشت دستمو فشار میداد
شروع کردم به خوردن رونهای سفیدو تپلش
همینطور میخوردمو آروم صورتم به کوسش نزدیک میشد
هرچقدر نزدیکتر میشدم احساس میکردم داره شلتر میشه
تا اینکه زبونمو انداختم لای کوسش کشیدم بالا تا سر کوسش ، انگار نفس تو سینش حبس شده بود
اولین بار بود که کوس میلیسیدم ، حسابی خیس کرده بود ، کوسه ترشی داشت، با اینکه به زور داشتم تحمل میکردم اما به روی خودم نیاوردم تا از خوردنم لذت ببره
زبونمو همینطور لای کوسش بالا پایین میکردمو با چوچول سرخش بازی میکردم
با دستاش موهام رو گرفته بود ، از لذت عرق به تنش نشسته بود
داشتم لذت بردنشو کاملا حس میکردم
وقتی چوچولشو لای لبهام ملچ مولوچ میکردم چشماش میرفت، حس خوبی داشتم
از لای کوسش زبونمو کشیدم اومدم بالا تا لای سینه هاش و گردنش
سر کیرمو بالا گرفتم و زیرشو چسبوندم لای لبهای کوسش
خیسی کوسش کیرمو لیز کرده بود، کیرم داشت لای کوسش لیز میخورد
تمام تنم روی تنش بود و، زیر وزنم نفسش بند اومده بود اما اون حالت هم لذت میرد
پاهاشو گرفت بالا گفت بکن توی سوراخم تحمل ندارم
من جا خوردم، گفتم مگه پرده نداری؟ گفت دارم ارتجاعیه
و با دستش کیرمو از بیخ گرفت
نبض کیرم داشت توی دستش میزد، سر کیرمو گذاشت دم سوراخ خیسش ، بی اختیار حولش دادم لاش
آه نرمی کشیدو کیرم آروم آروم داشت لای کوسش جا باز میکرد
بی اختیار داشتم توی کوسش کیرمو تکون میدادم
واقعا دختر خیسو آبداری بود، آب شهوتش داشت قطره قطره روی کیرم میومد
من برگردوندمش رو بازوم خوابوندمش و اونم بی تحمل خودشو کشید روم نگذاشت کیرم از توی کوسش در بیاد
داشت روی کیرم بالا پایین میشد
احساس میکردم هرچقدر توی کوسش میکوبم آبم نمیاد ، چون اولین سکسم بود احساسم به شهوتم داشت غلبه میکرد ، فقط دوست داشتم لذت بردنشو ببینم ، اون همینطور داشت روی من خیس میکردو لذت میبرد
تا اینکه در حالی که گردنشو میخوردم بی حال افتاد روم
فهمیدم که شده
موهاشو نوازش کردم ، دست به کمرش کشیدم تا همونطوری توی بغلم آروم بگیره
چشمای خمارش همینطور خمارتر میشد ، داشت آروم توی گوشم زمزمه میکرد دوستت دارم
طی چند دقیقه فهمیدم که از خستگی همونطوری که سرش روی شونم بود خوابش برده
توی دلم احساس میکردم اگه الان از بغلم بره حتما احساس گناه میکنه
گذشت و نیم ساعتی توی بغلم خوابش برد و بعد رفت حمامو با هم رفتیم که برسونمش
جفتمون انگار نفهمیده بودیم چیکار کرده بودیم، یهویی شده بود
اون و من برای اولین بار سکس کرده بودیم
بعد از اون احساس گناه نگذاشت ازش جدا بشم و کم کم بهش دل بستم
احساس میکردم اگه روزی چهار پنج بار صداشو نشنوم آروم نمیشم
حاظر بودم هرکاری کنم که اون لذت ببره
سکس باعث شده بود خودمو متعلق بو اون بدونم
تا اینکه یه روز بیرون بودم که بین پارک لاله و میدون انقلاب تهران دیدمش
با یه پسر دیگه بود
نزدیک هم داشتن راه میرفتن ، از اونجایی که میدونستم برادری نداره فهمیدم که دوست پسرشه ، اما گفتم شاید فامیلشون باشه و به روی خودم نیاوردم تا از قضیه کاملا مطمئن بشم
تا اون لحظه کسی با من چنین کاری رو نکرده بود، احساس بدی داشتم، دوست داشتم مرگش رو ببینم اما نبینم که داره به من پشت میکنه
نگذاشتم بفهمه که دیدمش
سرمو انداختم پایین از دیدش دور شدمو دنبال پسره رفتم بفهمم کیه و جریان از چه قراره
و چند روزی گذشت تا پسره رو شناختم و رفتم باهاش صحبت کردم
اون یه مرد سی ساله بود که به علت خیانت زنش طلاق گرفته بود و تنهاش گذاشته بود
و اون هم فقط برای سکسو تفریح با دختر ها میگشته
هر هفته با نیلوفر سکس میکرده ، به قول خودش از مدل سکس همدیگه خوششون میومده ، و من به خیال اینکه اولین نفر بودم که باهاش سکس کردم بهش اعتماد کرده بودم
غافل از اینکه اون بعد از سکس با من به همون طریقی که با من دوست شده بوده با چندین نفر دیگه هم آشنا شده بود ، و با خیلیاشون هم سکس میکرده
این باعث شد من بعد از سکس اولم هروقت بخوام به سکس با کسی فکر کنم این داستان جلوی چشمم بیاد ، اولین سکسم تبدیل به آخرین سکسم هم شد
تصمیم گرفتم دیگه با کسی غیر از شریک واقعی زندگیم سکس نکنم

خب داستان سکس اولمو براتون گفتم و مونده درس زندگیم
بعد از این جریان چند تا درس گرفتم ، حالا اگه دوست داشتین بهش عمل کنین ، اگه هم دوست نداشتین راه منو برین بعد که خوردین زمین زانوتون اوف شد شاید دلیل فهمیدین

نتیجه اخلاقی: دختر مثل قند میمونه، اگه یه گوشش نم برداره تمامش نم میکشه غیر قابل مصرف میشه

نتیجه اجتماعی:هر کسی که بهت داد از دو حالت خارج نیست، یا جندس یا اینکه جنده ای هستش که فعلا تورو دوستت داره

نتیجه اقتصادی: پولتو خرجه همون جنده که بالا گفتم نکن، میره به ریشت هم میخنده

نتیجه سیاسی فرهنگی: اصلا به احمدی نژاد ربطی نداره ما چه غلطی میکنیم که گشت ارشاد واسمون میذاره، دختره خیلی هم حجابشو رعایت میکردو این غلطا رو کرد

غولومه شما نیما
اسم کاربریم توی این سایت نیما-

دکمه بازگشت به بالا