سکس با خانواده همسایه

سلام تازه ی ماه با این سایت اشنا شدم
و خواستم در مورد سکسی که با خانواده همسایه داشتم بگم براتون
کاملا واقعیه و اینکه کسی که باورش نمیشه به کیرم بره کسشر های بقیه رو بخونه .
من اسمم علی و الان ۲۰ سالمه
داستان از جایی شروع شد که داداشم با یکی دعوا میکنه میزنه داغونش میکنه و کس کارطرف میوفتن دنبال پول دیه این چیزا … چون دیه صورت خیلی زیاده و خانواده ما همچین پولی نداشتن و بدن مجبور به فروش خونه شدیم تا رضایت طرف رو بگیرم و خودمون برای چند سال مستاجر باشیم .
( توجه) مست میکنید میرید پارک خیابون مفت بری یکیو میزنید منتظر عواقبش باشید …

خلاصه رفته بودیم توی ی محله جدید خونه جدید و من اون موقع ۱۸ سالم بود و هیچ دوست و رفیقی نداشتم همیشه تو خونه بودم و خیلی کم میرفتم بیرون دوست دخترم نداشتم یعنی ی حسی اجازه نمیداد بهم با جیب خالی وضعیت تقریبا بدی که داشتم سمت کسی برم خودم از این موضوع خیلی ناراحت بودم تقریبا دیگه هم جا دنبال گشته بودم ولی کاری که بتونه وضع منو از این حالت در بیاره و پول نسبتن خوبی داشته باشه پیدا نمی کردم و اکثریت کارها یه جورایی حمالی بود تا اینکه ی روز تو برنامه دیوار آگهی کار پیدا کردم فروشندگی لوازم خانگی بود و حقوق خوبی هم میداد هماهنگ کردمو رفتم ببینم چی میشه رسیدم جلو مغازه رفتم تو با دیدن همسایه جدیدمون شاخ در اوردم بله مثل اینکه قرار بود شاگردی مغازه همسایه جدیدمونو بکنم اسمش نادر بود و تقریبا ۵۰ سالی سن داشت .با دیدن من چند لحظه مکث کرد و شروع ب احوال پرسی و اینکه چقدر خوبه ک من آمدم برای فروشندگی و اینکه اعتماد داره خیالش راحت شده…این کسشعرا …
اینم بگم خونه صاحب کارم که همسایمون باشه ۳/۴ تا خونه با خونه ما فاصله داشت .
مدتی گذشت و رابطه خیلی خوبی با نادر داشتمو و این رابطه خوب ما باعث ک رفت آمد خانوادگی داشته باشیم و منم از این موضوع خوشم میومد چون با اریا پسر نادر رفیق شده بودم این رفت و آمد باعث شد هم من رفیق داشته باشم هم خانواده ها با هم ارتباط داشته باشن
نادر دوتا بچه داشت یک دختر به اسم عسل هم سن من بود و یه پسر به اسم اریا که ازم یه سال کوچکتر بود رفیق شیش من شده بود و اسم زن نادر هم فاطمه بود ی زن ۴۱ یا ۴۲ ساله .
خلاصه کنم حاشیه نویسی نکنم حالشو ندارم نویسنده خوبی هم نیستم …
ی روز ک قرار بود با آریا بریم دور دور تو شهر دیدم ک بهم زنگ زد و گفت امروز کنسله و نمیتونه بیاد. اینم بگم تو این مدت من واسه خودم موتور خریده بودم
منم خواستم خودم تنهایی برم بیرون که دیدم آریا با ی پسر دیگه ک از قیافش معلوم بود چت بازه و فاز میزنه سوار ماشین شدن و رفتن خودم اخه ی مدت سمت مواد این چیزا رفته بودم الانم میکشم و کمتر واسه همین آدمای چت باز و از همین حالت چشماشون و حرکاتشون و طرز حرفاشون تشخیص میدم .
منم کنجکاو شدم بدونم آریا من حاشا کرد الان داره با این یارو ک کمپ قبولش نمیکنه کجا میخواد بره
افتادم دنبالشون و تعقیبشون کردم از شهر زدن بیرون رفتن ی جای پرت بزار اینجوری بگم ب خودم اومدم دیدم یاری داره ب اون یارو کون میده رفیق ما کونی از اب در اومد شلوارش کامل بیرون بود و چار دست با داشت تا دسته بهش میداد گذاشتم کارشون تموم بشه بعد قبل اینکه باز سوار ماشین بشه بهش زنگ زدم گفتم کجایی اریا گفت خونه و حال نداره بیاد بیرون منم بهش گفتم خوب کون دادنت تموم شد حال بیا بریم دورمونو بزنیم نمیخواد کص رندی کنی برام و گوشی قطع کردم و رفتم پاتوق همیشگی و بهش پیام دادم که جای همیشگی منتظرتم زود بیا
اصلا توقع نداشتم که بیاد ولی بعد نیم ساعت چهل دقیقه سر کلش پیدا شد اومد و با یکم پررویی و عصبانیت بلافاصله گفتم اخه کونی حالا مارو میپیچونی میری کون میدی یعنی کون دادن اینقدر از من که رفیقتم مهم تره .‌‌…
گفت چی میگی این حرفا چیه بازم گل کشیدی داری دری وری میگی گفتم تو با ی یارو عین پشمک سوار ماشین پژو نشدیدن نرفتین بیرون شهر عین جندها بهش کون ندادی و…خلاصه بهش فهموندم که خبر دارم از کون دادنش
همون لحظه گفتم بهترین فرصته که منم این بچه خوشگلو بکنم و همین داستانو اتو نگه داشتمو و مجبورش کردم که بهم بده .
خلاصه مثل اینکه قرار بود بابا مامان ابجیش برن جایی و این اونا پیچونده و به من خبر داد تا برم خونشون و بکنمش رفتم خونشون رفتیم تو اتاق خودش لخت شد من با دیدن کونش چشام چهارتا شد خیلی تمیز تپلی قشنگ جادار بود خلاصه رفتیم رو کار وسط های کار بود که یهو ابجیش در اتاق باز کرد با دیدن ما تو اون وضعیت جیغ کشید و منم سریع کشیدم بالا ابجی رو هل دادم در رفتم .
استرس داشتم که ابجیش این خبرو ب بقیه بگه من از کار بیکار بشم و ی جورایی تو اون محله یا حداقل جلو خانواده خودمو اونا دیگه نتونم سر بلند کنم .
با خودم گفتم ابجیش با نادر اینا رفتن که پس این اونجا چیکار میکرد حاج واج مونده بودم که بعد ۱ ساعت اریا بهم زنگ زد و داستان گفت مثل اینکه ابجیش وسط راه پشیمون میشه و برمیگرده خونه نادر فاطمه خودشون دو نفری میرن و گفت که مخ ابجیشو زده که به کسی نگه و خیالم راحت شد و اینکه چطور مخشو زده و چی بینشون اون مدت گذشته نمیدونم .

خلاصه
خلاصه
خلاصه
تر زدم تا این داستان نوشتنم کس نگید دیگه همین که واقعیه کافیه

خوب خوب یه مدت گذشت و منو اریا هر هفته یکی دو بار می رفتیم بیرون شهر میکردمش تو این مدت منم کلا ظاهر خودمو رو جنس ساخته بودم یه بدن خوب ورزیده دستا فول تاتوی استایل لاتی چتی ردی از خودم ساخته بودم .
یه روز خانواده نادر اینا مارو دعوت کردن خونشون و من مخالفت کردم و گفتم که نمیام و مامانم اینقدر رو مخم رژه رفت که قبول کردم برم .
رفتیم خونه نادر اینا من وقتی ابجیشو یعنی عسلو دیدم از خجالت اب شدم طبیعی بود دیگه چون لخت منو دیده و دیده دارم داداششو میکنم یکم گذشت شام خوردیمو نشستم گپ زدن با آریا و بقیه هم مشغول حرف زدن بودن
عسل یه لباس باز پوشیده بود و برجستگی ممه هاش و کون تپلش معلوم بود که فک کنم این خانواده کلا کونشون تپله خخخخ زهر مار
ولی من اصلا تو صورت عسل چیزی جز خنده و نگاه های زیر چشمی نمیدیدم مونده بودم معنی این کارا چیه چرا زیر چشی منو نگاه میکنه نکنه واسه داستان گاییدن داداش اینجوری نگام میکنه خوب پ چرا میخنده و لبخند میزنه بهم شاید بخاطر جوی ک مهمونی داشت اینجوری بود
منم خیلی زیر چشی موقعی ک حواسش نبود به ممه ها و کونش نگاه میزدم
خیلی نسخ گل بودم به اریا یواش گفتم که یه کسشری بگه دو نفری بریم بیرون چون کم کم اون جو داشت عصبی میکرد منو چون کلم گرم نبود نمیشد زر زر کردنشونو گوش بدم
آریا ب هباباش گفت که منو علی میریم بیرون یه هوایی بخوریم زودی میایم که نادر مخالفت کرد گفت تو باید بری پشت بوم کانال کولر درست کنی وقت واسه هوا خوردن زیاده
منم خواستم باهاش برم که حداقل اونجا گل بکشم که نادر گفت نه تو نرو تو مهمونی خوب نیست اریا خودش انجام میده و این کسشرا منم زیاد اضرار نکردم ک شک نکنن ولی از خنده های عسل حس میکردم که فک میکنه بازم میخوام ببرم داداششو بگام و ی همچین نگاهو حسی داشت اون لحظه
اریا رفت سراغ کولر منم ک دیگه تو اون جمع کسی نبود ک من باهاش حرف بزنم به بهانه تلویزیون دیدن رفتم اون ور جلو تلویزیون نشستم و با حال بدی که داشتم بخاطر نسخی تلویزیون میدیدم و قفلی زده بوده روش
که دیدم عسل با اون کون ممه های نانازش با ی ظرف میوه اومد جلوم گذاشت و اومد کنار مبل من که شارژرش همونجا بود نشست گوشیشو زد به شارژ و موقع بلند شد دست کشید رو کیرم البته جوری که مثلا اتفاقی بوده و من ک فهمیدم عین داداشش میخاره
اریا صدا زد که جعبه ابزار میخواد و عسل سریع رفت تا ببره براش منم سریع بلند شدم گفتم بده خودم میبرم براش اینجور که معلومه کمک میخواد این دفعه نادر گفت عسل جان دختر علی راست میگه بده علی ببره براش تو هم براشون چای این چیزا ببر ک همونجا اگه خواستن بخورن‌
من رفتم پشت بوم با آریا مشغول شدم به تعمیر …
اینقدر شوت بودم که وسط کار یادم اومد گل بکشم که اریا مخالفت کرد و گفت اگه کسی ببینه فک میکنه منم میکشم گفتم خوب پس لامپ بالا پشت بوم رو خاموش کن و با فلش گوشی کار انجام بدی اینجوی نه گل کشیدن من معلوم میشه هم اینکه کسی هم پرسید میگیم لامپ سوخته و رفتم یکم لامپ شل کردم که کلیدش بزنن روشن نشه
خلاصه مشغول بودیم که عسل اومد منم سریع گل خاموش کردم جوری رفتار کردم که انگار ندیدم عسل اومده وبه دریا گفتم همسایه هامون معتادن ببین چه بوی گلی میاد … عسل گفت چرا لامپ خاموشه آریا گفت سوخته بعد اروم اروم اومد کنارمون چای گذاشت برامون و بهم گفت بده من فلش گوشی نگه می دارم شما زودتر کارتو تموم کنید منم بهش دادم و نشستم کنار اریا مشغول شدم
که دیدم عسل ک پشت ما ایستاده بود زانو هاشو میمالید به کمرم منم چون از قبل میدونستم میخاره کاری نکردم بعد چند دقیقه بلند شدم وایسادم کنار عسل و آریا هم سرش تو کون کولر بود داشت ننشو میگایید
عسل اروم اروم اومد کنارم جوری که تو اون تاریکی آریا متوجه نمیشد
اومد این بار خیلی مستقیم بدون حاشیه دستش گذاشت رو کیرم درسته میدونستم میخاره ولی توقع داشتم مثلا فوقش لوندی کنه این چیزا یا اینقدر حشریم کنه ک خودم اقدام کنم ولی اروم کیرم از رو شلوار میمالید و منم هم زمان با اریا حرف میزدم و اروم دستم بردم رو کونش و لمسش میکردم که یهو اریا بلند شد و ما سریع دستمون کشیدیم و یه فاصله ریزی گرفتیم از هم
اریا رفت وسط دو تا کانال کولر و چفت بستش کنه و عسل جون پشت اریا وایساده بود فلش گوشی نگه داشته بود براش منم تقریبا پشت عسل بودم کنار جعبه ابزار که هرچی لازم داشت بهش بدم اریا ک یکم سرش باز گرم کار شد منم همزمان باهاش حرف میزدم ک تو حالت سکوت نباشیم
این باز دیدم عسل یکم کونش داده عقب و تکون میده من از پشت کیرم چسپوندم ب کونش چقدر نرم بود عوضی اونم کونش تکون میداد و کیرم بهش مالیده میشد جرعتم بیشتر شد با ی دست ممه شو گرفتم مالیدم البته جوری که اریا نبینه متوجه نشه البته چون تاریک بود دیده نمی شد و هر موقع دانیال سرشو میکرد طرف ما نور فلش گوشی اجازه دید درست بهش نمیداد صاف وسط چشماش بود که چند باری شاکی شد ولی عسل بازم همون جور نگه داشته بود
کار تموم شد رفتیم پایین که وقتی تو راه پله ها بودیم اریا جلو افتاد تند تند رفت پایین منو عسل اروم اروم میرفتیم که یهو عسل برگشت بغلم کرد لب گرفتیم و گفت شماره منو بزن منم سیو کردمو سریع رفتیم ک کسی شک نکنه .
مهمونی تموم شد و من تا صبح با عسل پیام بازی میکردمو همون شب جوری با هم گرم گرفتیم که قرار شد با هم بریم بیرون پارکی جایی یکم حالمونو کنیم
فردا تیپ زدم رفتیم پارکی که از محلمون خیلی دور بود ک کسی نبینه
نشسته بودیم رو چمن ها حرف میزدیم
عسل گفت روز که تورو یا داداشم دیدم کلا روت حس پیدا کردم و من با پررویی گفتم رو من حس داری یا کیرم خندید گفت جفتتون گفت از کونی بودن داداشش ناراحته ولی از اینکه من رفیقشم خوشحاله و کم کم کار کشید به لب گرفتن البته حواسمون بود کسی نبینه من ک میخواستم کارو یکسره کنم فکری به سرم زد و گفتم میرم دستشویی توی پارک و برمیگردم
رفتم تو دستشویی خوشبختانه دستشویی پارک جوری بود ک میرفتی داخل اونجا زنونه مردونه جدا می شد نه عین بقیه پارکها که از همین بیرون کلا جدا ساخته میشد …
رفتم تو دستشویی و بعد ۵ دقیقه بهش زنگ زدم گفتم که در قفل شده بیا ببین میتونی یه کاری بکنی اومد و جلو در دستشویی وایساد و گفت که این از بیرون دستگیره نداره چطور باز کنم
منم یهو در باز کردم کشیدمش تو عسل میخندید و میگفت این چه کاریه و من بهش گفتم فقط ساکت باش
شروع کردم به لب گرفتن ازش مالیدن کسش
اونم شروع کرد به مالیدن کیرم و مثل اینکه از من حشری تر بود سریع کشید پایین ی کون گنده قلمبه با ی کس تپل خییییییس خیس
استرس داشتم که کسی بیاد ببینه ولی شهوت عقلمو ازم گرفته بود آروم گذاشتم در کونش میخواستم از کون بکنم ک گفت دیوونه دردم میاد از جلو بکن منی ک فکر میکردم این دخی باکرست نگو جنده ایه واس خودش
کیرم اروم گذاشتم در کصش هنوز نکرده بودم تو که صدای پا اومد کشیدیم بالا از لای در دیدم یکی رفت تو سرویس زنانه زدیم بیرون حشری حشری موندیم چیکار کنیم ک گفت دوستش تو ی مسافر خونه کار میکنه و اونجا اتاق میده به مردم میتونیم بریم اونجا اون واسمون اتاق اوکی میکنه راحت کارمون میکنیم
چون رفیق عسل بود دیگه شناسنامه این چیزا سرش گرد بود نیازی نبود
رفتیم و اتاق گرفتیم شروع کردیم به کار عسل کامل لخت شد و من عین ندید پدید ها نگاش میکردم دوتا ممه صورتی۷۵ کون گوشتی و کس تمیز تپل
قیافش ک نگم براتون چشمای آبی و موهای فر
…منم لخت شدم رفتیم رو تخت و شروع ب لب گرفتن مالیدن هم کردیم ممه هاشو خودش میذاشت دهنم قبل اینکه خودم اقدام کنم یا عین وحشیا کیرمو لای پاهاش فشار میداد میگفت همونجوری که اریا رو گاییدی منم بکن قشنگ معلوم بود تشنه کیرم شده بلند شدم رفتم وسط پاهاش کیرم مالوندم ب کصش
آروم گذاشتم توش جوری محکم تلمبه میزدم ک عسلیییی پرت میشه جلو اینقدر خیس بود صدای شالاپ شلوپ اب کصش میپیچید تو اتاق من بخاط اینکه بگا نریم اروم تلمبه میزدم تو کسش
کیرم در آوردم عسلی رو ب حالت داگی تنظیم کردم شروع کردم ب کردن کونش اول با انگشت گذاشتم تو کونش میچرخوندم ک جا باز کنه بعد آروم کیرم گذاشتم در کونش اروم اروم فشار میدادم عسل هم لباش رو هم فشار میداد و اه اوه یواش میکشید البته از درد
دیدم این عوضی جلو دهنش نمیتونه بگیره صداش میره بیرون دیگه پشیمون شدم از کس گاییدمش
وقتی که ارضا شدم افتادم کنارش اینقدر همو بوس کردیم لب گرفتیم صورتمان پر تف شده بود
عسل بهم گفت که میتونیم هفته دو بار بیایم اینجا حال کنیم گفت داداشمو که کردی منو که مال خودت کردی میترسم مامانمم بکنی و شروع به خنده کرد
اولش فک کردم کص میگه بعد یکم به فکر رفتم گفتم
مامانت اگه اهلش باشه اونم میکنم بعدشم الان مامانت به این موضوع چه ربطی داشت که گفتی
اولش گفت که شوخی کرده بعد از زیر زبونش کشیدم بیرون ک مامانش یعنی فاطمه بعضی وقتا یواشکی با یه مردی که اسمش نویده و تقریبا ۲۸/۲۹ /۳۰ تو این مایه ها سن داره سکس میکنه .
داستان تموم شد ولی من فکر کردن مادرشو دارم
چون با گفته های عسل مامانشم این کارس
و خیلی خوب میشه ک همه اعضای این همسایه جنده رو بکنم کامنت راهنمایی کنید چطور به فاطی نزدیک بشم و بکنمش ؟،
بد بود بدرک که بد بود ولی واقعی بود عین این کصشعرای جقی ها نیست ک همیان سکس خیالی ننشونو مینویسن
خیلی خلاصه کردم چون حال ندارم تایپ کنم غلط املایی داره مال کیبورده اینم حال ندارم اصلاح کنم

نوشته: علی شاه

دکمه بازگشت به بالا