سکس با زنِ همسایه قدیمی

سلام دوستان! این یه داستان واقعی هست و من واقعا اتفاقی بعد چند سال یاد سایت انجمن کیر تو کس افتادم. واقعا فکر نمیکردم هنوز باشه و اینقدر فعال باشه. خلاصه ما با این سایت خیلی جق زدیم و کلی خاطره داریم اون زمونا خیلی تو کف کوس بودیم و تنها راه جق زدنمون سایت انجمن کیر تو کس بود.
خلاصه سال ۹۶ اینا بود که من پشت کنکور ارشد بودم. تو یه اتاق جداگانه فقط درس می خوندم. هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد و من صبح تا شب مشغول درس خوندن بودم. یه همسایه قدیمی که مدتها مهاجرت کرده بودن با خانواده ما دوباره وارد رابطه شده بودند! زن خانواده که اسمشو میزارم هانیه یه زن تقریبا خوشگل بود که از من حداقل ده سالی بزرگتر بود. و من از زمان بچگی یه حسی بهش داشتم که حس می کردم کلا جنده است. خیلی سالها گذشته بود از اون موقع و اصلا بهش فکر نکرده بودم. اصلا هم‌ تو کف اش نبودم. یه زن تقریبا تپل بود که دو بچه تقریبا ۱۵ و ۱۰ ساله داشت. من خیلی حواسم بهش نبود و واقعا فکر نمیکردم یه زمانی قراره بکنمش! خلاصه که چند باری که (معمولا آخر هفته ها) می‌اومدن خونه ما و من از اتاق می اومدم بیرون میدیدمش و اتفاق خاصی نمی افتاد و من دوباره برای درس خوندن میرفتم تو اتاق. چند باری هم صحبت شده بودیم ولی کلا اتفاق خاصی بین من و هانیه خانم نیفتاد. یکم سعی می کرد لاس بزنه ولی سیگنال ها قوی نبود. سرتون رو درد نیارم
یکبار رو مبل کناری اش نشسته بودم که یهو بهم گفت: من شمارتو ندارم میشه شمارتو بهم بدی😑 منم خیلی شاید شک نکردم و گفتم شاید لازم داره و کلا خیلی فکر خاصی نکردم. اخه زنه چادری بود و یه خانواده کامل با دو تا بچه ادم هر چقدرم حشری باشه فکر‌ نمیکنه که زنه جنده باشه. خلاصه شمارمو گرفت و منم خیلی فکری نشدم. نمیدونم چقدر گذشت سیزده بدر بود فک کنم رفته بودیم کوه. یه طوری شد که من نزدیکاش نشسته بودم و دیدم سعی داره سر صحبت رو باهام باز کنه و هی داشت میگفت به علی (یعنی من) خوش نمیگذره و از این حرفا و یکم شاید کسخلانه می خندید اونجا یکم شک کردم و این شوخی هاش یکم ادامه دار شد. سکانس مهم بعدی این بود که من یه کتابی لازم داشتم و از اونجا که تو صحبت هاشون یکبار شنیدم نزدیک خونه شون یک کتاب فروشی خیلی بزرگه ازشون خواستم دفعه بعدی که اومدن کتاب رو برام بیارن. سر همین قضیه بهم پیام اسم کتاب چیه و این حرفا و شروع کرد به اس ام اس بازی. سبکش قدیمی بود و نمیدونست چجوری سر صحبت رو باز کنه همون شب عروسی هم بود و من از بس با این پیام بازی کردم هیچی از عروسی نفهمیدم متن پیاما رو خیلی یادم‌‌ نمیاد ولی تقریبا این بود که من از بابت خرید کتاب تشکر کردم و بعد اون یه چیستان فرستاد و گفت میدونی جوابش چی میشه؟ ( منم تعجب کردم با خودمگفتم این کسخوله؟ چیستان دیگه چیه؟) سریع تو اینترنت سرچ کردم بهش گفتم. یکی دوتا پیام دیگه داد که من فهمیدم بله داره ادامه میده و قصد داره پا بده. گفت: کجایی؟ گفتم: عروسی گفت: انشالله عروسی خودت و این حرفا در ادامه چیزی گفت که دیگه منم پرو شدم و دلو زدم ب دریا گفت: خوشبحال دختری که زن تو بشه منم گفتم چرا: گفت خوشتیپی و خوشگلی و … از این حرفا و در ادامه گفت من که خیلی دوستت دارم انشالله خوشبخت بشی. از تعجب شاخ در آوردم و گفتم اتفاقا منم از بچه گی‌ دوستت دارم. ( نداشتما کیرم شق شده بود) هیچی دیگه کار به جای رسید که گفتم کی میایی حداقل چندتا بس بهم بدی؟ اینو گفتم و خلاصه منتظر موندم. یکم ترسیدم گفتم نکنه ناراحت بشه و‌ اینا ولی از یه طرف مطمئن بودم پا رو صدرصد داده. دیدم پیام داد فقط بوس دیگه؟ من گفتم حالا بگو کی میایی؟ اونم گفت: فردا صبح میام. اینو بهتون بگم که من بعدا فهمیدم که زنه کلا جنده بود و سر همین کاراش با شوهرش حسابی مشکل داشت و از هم جدا شدند. همین طور عاشق داداشم شده بود (تو پیامای برادرم دیدم بعدا که لاس می زد با داداشم) خلاصه خواستم بگم که نه من خیلی خوشتیپ و‌ خاص بود که یه نفر اینقدر راحت بهم پا بته و نه اون اینقدر دست نیافتنی. ادامه رو بگم … اقا نمیدونم چی شد شب من نرفتم خونه و فک میکردم‌ منظورش از صبح که میخاد بیاد ساعت یازده دوازده است. من ساعتای یک رفتم خونه دوبار بهش زنگ زدم سریع رد. پیام دادم کی میایی؟؟ فقط جواب داد: نامرد. گفتم است کسخل شده چش شده. تو همین فکرا بودم که دیدم در اتاقم رو یکی می زنه ( اتاقی که درس میخوندم مجزا بود از خونه) درو بازد کردم دیدم بعله هانیه خانمه بعد این همه سال ب چشم دوست همو نگاه می کردیم. دستشو اورد جلو‌ سلام کرد منم دست بردم سلام کردم زنه اینقدر حشری بود دستمو یکم یکم مالید به دستش. درو باز گذاشت و نشست. گفتم چرا درو نبستی؟ گفت بزار قرار بزاریم. هیچی‌ دیگه منم سریع بلند شدم درو بستم و چندتا بوس محکم کردمش روسری‌اش افتاد و‌ منو از خودش دور کرد و رفت درو دوباره باز کرد و صحبت های‌ راجع کتاب و این حرفا کرد که برا بچم فلان کتابو بخرم خوبه؟ بعد صداشو‌‌ اروم تر کرد و گفت: کیرت شق شده نه؟؟ منم گفتم : نه بابا اونم پرو پرو اومد دست زد به کیرم گفت: نه واقعا شق نشده! من کلا کیرم دیر شق میشه نمیدونم چ مرگشه. خلاصه قسمم‌ داد کاری نکنم که تابلو نشه ولی کار از کار گذشته بوذ و من دوباره درو بستم و قفل کردم پریدم رو سرش سینه هاشو در اوردم انصافا پوستش سفید بود و سیاهاش بزرگ و حشری کننده بودم شروع کردم به خوردن و تو همون موقع ها کیرمو کردم تو دهنش اونم شروع کرد به خوردن داشت عذاب می کشید و می خورد شاید چهار پنج بار کیرمو در اور از دهنش ولی من باز کردم دهنش! دستمو بردم تو کسش ب زور‌ در آوردش . خلاصه همین طوری از پشتم چند باز بغلش کردم و سینه هاشو مالوندنم و باز دوباره کیرمو کردم دهنش. ( شرایط برای سکس‌ کامل نبود چون قطعا صدامون رو متوجه می شدن)
تو همین موقع ها بود که ابم ریخت تو دهنش و سر صورتش. منم سریع دستمال اینا اوردم و تا امکان پاک کردم همه چیزو رفت بیرون با شیر آب داخل حیاط شروع کرد به شسشوی دست و صورتش منم نزدیکش بودم یه نگاهی به اطراف کرد همون تو‌ حیاط کیرمو گرفت دستش و رفت وارد خونه شد. منم رفتم اتاق درسمو بخونم😀
از اون موقع هر چند وقت بار یکبارش‌ که میدیدم از پشت بغلش می کردم دور‌ از چشم بقیه و بعد چند ماه رفتم دانشگاه و زیاد خبری ازش نگرفتم بعدا فهمیدم طلاق گرفته…
همین پارسالم رفتم سراغش و کله صبح اوردمش تو همون اتاق و یک ساک مشتی زد و سریع رفت پی کارش… خلاصه هنوز نکردمش و الانم متاهلم بدم نمیاد یکبار بیارمش خونه مثل سگ بکنمش…!
پایان

نوشته: علی

دکمه بازگشت به بالا