سکس در تعطیلات عید نوروز
یه روز که تو کافه با دوست دخترم موبی قرار داشتم
با یه برخورد خیلی سرد و خشک روبرو شدم!!!
فکر کردم ازم ناراحته! انگار که میخواد بگه ایلیا !! ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم
یا چیزی شبیه به این !!
ولی یه چیزی فرق داشت که منو به شک خوبی انداخت!
همیشه میزی رو انتخاب میکرد که ما روبروی هم باشیم !!
ولی این دفعه رو کاناپه دونفره ! نشست!
وبعد کیفش رو گذاشت بین خودش و من ، و بعد گفت :
به من نچسب !!!
پیش خودم گفتم خدایا ؛ من که ضایع بازی تا حالا در نیاوردم!! چه حرف یا کار بدی کردم که اینطوری میکنه !؟
اینجا یه فرشته رو شونه راستم نشست
یه شیطون رو شونه چپم
فرشته گفت حتما کار اشتباهی کردی ، به کار بدت فکر کن !
شیطونه گفت ، که احتمالا خانم زده بالا نمیدونه چطوری بگه ، اتفاقاً باید بچسبی بهش اَبلَه!ْ!!
ولی ازون جایی که من یه پسر سالم و ساده و ابله بودم چیزی نگفتم و حرکت خاصی نکردم
گذشت و بعد یک ساعت که موبی مثل میخ فقط به تلویزیون کافه که داشت دربی رو پخش میکرد نگاه میکرد ،
تو دلم گفتم خدایا ببین ، من پسرم هیچ علاقه ای به دیدن فوتبال خصوصاً تو این موقعیت ندارم ! اینم شانس مایه.
هیچی تموم شد و اومدیم بیرون ، کافه نزدیک خونشون بود و پشت کافه یه پارک بود ، که باید از اونجا رد میشدیم ،
خیلی ساده جرقه اتفاق افتاد ، از کنار دستشویی عمومی پارک که داشتیم رد می شدیم ! موبی گفت عه این چیه ؟ عه دستشویی بعد خندید حَ حَ حَ
من که دیگه اونجا نبودم و شیطون جای منو گرفته بود ، گفتم ،
دستشویی دوست داری ؟
گفت آره !
گفتم میری دستشویی ؟
گفت آره !
گفتم بیام منم ؟
گفت آره !
… عید بود همه جا خلوت فقط ما بودیم :-)
رفتیم و داخل کابین درو بستیم یک دقیقه بهم خیره بودیم ،
تصویری که ازم داشت پسر سالم و ساده بود ، منم که قلبم داشت از جا کنده میشد پیش خودم گفتم یعنی بالاخره منم … .
آروم صورتم رو بردم نزدیک صورتش ، نفساش رو حس میکردم
بازوش رو گرفتم ،… . لبش … لبش شیرین بود !!!
گرم بود ، قلبم از سینم داشت میزد بیرون ،
از بالای گردنش به داخل یقش نگاه کردم ، دستم رو گذاشتم،
زیپش رو باز کردم ، سینه هاش رو از زیر سوتین آوردم بیرون اوففف چه صحنه ای
محکم بغلم کرد ، انقد محکم که کیرم که شق شده بود رو احساس کرد ،
زیپم رو باز کرد ، و البته تعجب هم کرد ، چون چیزی که از من تو ذهنش بود چیز کوچیکی بود !
ولی خب از ظاهر اشتباه برداشت میکرد !!
دکمه های شلوارش رو باز کردم آروم مالیدم به کصش
مستِ مست شده بودم ، تا اومدم سرشو فرو کنم !!
گفت نه احمق شدی !!! از کون باید بکنییی ،
چرخید پشت به من ، همینطور که از کون میکردمش
با دستم از جلو کصشو میمالیدم
طوری از پشت فرو کردم بهش که از جلو خیس خالی شد !
من زودتر از اون انزال شدم ;-)
پاشیدم توش آخی گفتم و گفتم ، من تموم شدم
موبی گفت ولی من نه !
زیپا رو کشیدیم بالا و خیلی سریع اومدیم بیرون ، خداروشکر کسی نبود .
من که انگار تمام انرژیم تموم شده بود دیگه داشتم می مردم
خداحافظی سردی داشتیم باهم دست دادیم و خداحافظی کردیم .
باورش تلخه و غم انگیزه دیگه همو ندیدیم ، بعد دعوایی که تو تلگرام شد ، دیگه نخواست منو ببینه .
فکر کردن به این خاطره بیشتر برای من دردناکه
اون موقع نفهمیدم ولی الان میدونم چرا داخل کافه زیاد دستشویی میرفت
چون ؟ شما کامنت کنید چرا ؟!! .
نوشته: پسری از کرج