سکس لایت من و امیر
سلام! من سحرم 18 سالمه. من تا حالا داستان ننوشتم ولی خواستم دردای دلمو چند نفر بخونن. شما هیچوقت نمیتونستید جای من باشید پس فوش ندید همه ی داستانمم عین واقعیته!
من ومهدی عاشقه هم بودیمو همدیگرو خیلی دوست داشتیم و از شانسه بد من مامانم از مهدی متنفر بود و هرروز بهم میگفت با اون پسره…( همش بهش. فوش میداد) تموم کن منم که نه میتونستم روی مامانو زمین بزنم ونه از مهدی دل بکنم دوستیمو با مهدی. پنهانی کردم یعنی دیگه به مامان نمیگفتم چیزیو همه چیز داشت خوب پیش میرفت که یه شب مامان گوشیمو یواشکی برداشت و فهمید ک با مهدی هنوز دوستم. زنگ زد به مهدی و کلی فوشش داد و تهدیدش کرد خلاصه مامانم گوشیمو ازم گرفت و دیگه هم باهام حرف نزد تا اینکه ما خونمونو عوض کردیمو بعد فهمیدم مهدی هم ترتیبه یه دختر رو داده و زنش کرده خیلی ضربه بدی خوردم منی ک بعد اون ماجرا کلی با مامانم دعوام شدو کتک خوردم سره مهدی حالا مهدی رفته با یکی سکس کرده ولی خدایی با من کاری نداشت!
بگذریم من همچنان حالت روحی خوبی نداشتم و به قولی گوشه گیر شده بودم و برای اینکه خونمون رو هم عوض کرده بودیم هیچ دوستیم نداشتم. تا اینکه یه شب که با مامانم و خالم رفته بودیم بیرون ساعت6_7 چون زمستون بودهوا کاملا تاریک بود که شوهر خالم اومد دنبالمون که بریم بام منم اصلا حال نداشتم و گفتم میرم خونه پیش بابا ک مامان هم گفت باشه برو سر کوچه بودم که دیدم یه پسره داره پشت سرم میاد خیلی ترسیدم. و قدم هامو تند تر مردم که یه هو یکی گفت نمیخوای وایسی وایسادمو دیدم یه پسر قد بلنده هیکلی جلوم وایساده گفت میتونم شمارتو داشته باشم که بعد. از کلی کلنجار رفتن شمارشو گرفتم.و خلاصه باهاش. دوست شدم امیر خیلی خوب بود از هر لحاظ. دوستام هم هر کدومشون دیدن خیلی ازش خوششون اومدو همشون میخواستن مخشو بزنن که بعد چند وقت دوستی با امیر امیر بهم گفت که سحر من سکس میخوام ازت که من گفتم اصلا و راه نداره و… که گفت من نیاز دارم و بدون سکس نمیتونم ادامه بدم با اینکه دوست دارم منم از اینکه دوباره تنها بشم. میترسیدم وحاضر نبودم امیریو که همه خاطرخواهشن و الان ماله منه رو از دست بدم بعد از 1 هفته بهش گفتم باشه بعد از اینکه. از کلاس زبان میومدم بهش زنگ زدم که بیاد دنبالم اومدو کلی راجبه سکس حرف زدیم من میگفتم اگه زن شم چی میگفت از جلو نمیکنم ک دیونه ای ها! من گفتم شنیدم کونم بزرگ میشه اگه از پشت باشه گفت واسه اوناس ک هرروز میدن خلاصه من هرچی میگفتم اون یه بهونه ای میورد بعدشم قول داد که هیچوقت ولم نمیکنه. و… امیر از اون روز به بعد منتظر این بود خونشون خالی شه. میگفت. دوس ندارم دوستام بفهمن از رابطمون نمیخوام اونا مکان جور کنن 2_3 بار بهم گفت بیا که هر وقت میگفت بابام خونه بودو موقعیتش نبود که عصبانی شدو گفت پس خودت مکان جور کن ! بعد 1 ماه مامانم رفت خونه خالمو شب. با بابام میومد خونه زنگ زدم به امیرو گفتم گفت بعد از سره کار زود میام. خلاصه منم انگار نه انگار دوس پسرم داره میاد خونمون یه تیشرت پوشیده بودم با شلوار ادیداس;-)(باید مارکشو میگفتم حتما) مو هامم با کلیپس ساده بسته بودم و یه قلم ارایشم نداشتم کلا زیاد ارایش نمیکنم خلاصه اومد و نشست رو مبل و من براش شربت بردمو رفتم اونور نشستم. رنگ و روم عین گچ شده بود اینو امیرم بهم گفت. خیلی ترسیده بودم دست و پام تو گرما یخ زده بود امیر گفت بریم تو اتاقتو ببینم رفتیمو بعد از اینکه عروسکامو دید دراز کشید رو تختم وگفت بیا بغلم نشستم رو صندلی وگفتم نمیام گفت باشه کاریت ندارم بیا بغلم خودمم خستم! از خوشحالی داشتم میموردم ک سکس نمیخواد بکنه رفتم بغلشودستش زیر سرم بود و منم بغلش کرده بودم با اون دستش کلیپسمو درآورد و موهامو ناز میکرد بعد چن دقیقه صدام کرد و منم سرمو بردم بالا که ببینمش لبامو گرفت اروم میخورد دتش خیلی ارومو با عشق ک دوست نداشتم لبامو ازش جدا کنم بعد به پهلو خوابید و همچنان لبام و میخورد منم چشامو بسته بودم که دیدم دستشو بردزیر تیشرتمو آروم. کمرموناز میکرد. لبامو ازش جدا کردمو سرمو از رو خجالت چسبوندم به سینش امیر با دستشکلیپسمو درآورد و موهامو ناز میکرد بعد چن دقیقه صدام کرد و منم سرمو بردم بالا که ببینمش لبامو گرفت اروم میخورد دتش خیلی ارومو با عشق ک دوست نداشتم لبامو ازش جدا کنم بعد به پهلو خوابید و همچنان لبام و میخورد منم چشامو بسته بودم که دیدم دستشو بردزیر تیشرتمو آروم. کمرموناز میکرد. لبامو ازش جدا کردمو سرمو از رو خجالت چسبوندم به سینش امیر با دستش سرمو اورد بالا وکلی قربون صدقم رفت و گفت خجالت نداره ک تو ماله منی همین ک داشت حرف میزد دستشو اروم برد تو لباسمو سینه هامو گرفت سینه هام خیلی سفت و سفید وخوبه. سوتینمم ابری بود چون داده بود بالا داشتم خفه میشدم که گفت بر گرد بازش کنم برگشتمو بازش کرد و بلیز خودشم دراورد یه پوست برنزه و یه بدن 6 تیکه خییییلی خوب بود دوباره به همون ارومی لبامو میخوردو سینه هامو میماید منم دستم و دورش حلقه کرده بودکه یه هو لبامو ول کرد و سینه هامو با لباش گرفت اروم میخورد و میمالوند منم با دستم مو هاشو ناز میکردم. الان من طاق واز خوابیده بودم. امیر کج مایل به سینه هام که دستشو ازسینه هام اروم برد پایی و دستشو از شلوارم برد تو که دستشو گرفتم و نمیذاشتم اومد بالا و گفت دستتو ول کن عشقم کاری ندارم منم گفتم نه امیر نمیخوام بعد دوباره لبامو گرفت ایندفعه محکم تر از پیش وقتی گرمای بدنشو حس میکرم خیلی اروم میشدم دستشو برد تو شورتمو کوسم که خیس شده بود رو میمالید بعد چند لحظه دیگه تو این دنیا نبودم وقتی به خودم اومدم که امیر شلوارو شورتمم درا ورده و خودش شورت پاشه من اومدم که از تخت پاشم و برم لباسامو بپوشم که از پشت سفت بغلم کرد و گفت. بخواب برات بخورمش گفتم نه دیگه بسه نمیخوام گفت پس تو بخور حالم بده گفتم نه توروخدا بدم میاد خواهش میکنم گفت نه میذاری بکنم نه میخوری من حالم الان بده اگه خالی نشم کمر درد میگیرم دوس داری من عذاب بکشم گفتم نه گفت بکنم. گفتم درد داره گفت باشه نمیکنم توش برگرد برگشتمو خودمو سفته سفت کرده بودم که اروم خوابید گرمای کیرشو احساس میکردم اروم در گوشم حرف میزد و قربون صدقم میرفت که یکم احساس ارامش کردم و یکم اروم شدم یه هو پاشدو صدای مشما میومد داشت کاندوم.میذاشت کونمو واز کردو سوراخمو خیس کرد کیرشو گذاشت تو سوراخم که اصلا نرفت منم جیغ و داد میکردم اومد اینورو انگشتشو کرد تو کونم بازم به سختی میرفت و منم متکا رو گاز میگرفتم و جیغ میزدم میگفت اروم این انگشتمه گفتم درد داره امیر تو رو خدا بسه کفت 10 دقیقه دیگه تموم میشه دوباره خوابید رومو کیرشو گذاشت دم سوراخم اروم فشار داد خیییییی درد داشت بعد 5 دقیقه سر کیرش رفت تو کونم اومد بخوابه پیشم که دوباره شل کنم خودمو همین که خوابید کیرش دراومد دو سه. بار این. اتفاق افتاد که دفعه اخر با زوز کرد توشو منم. یه دسته امیرو فشار میدادم و گریه میکردم یه هو کیرشو دراورد و با دستمال کاغذی کون منو تمیز میکرد و رفت دستشویی منم پاشدم و لباسامو.پوشیدم نمیتونستم راه برم. امیر اومد بیرونو شورتشو پوشیده بود و یه گوله دستمال کاغذی که کاندوم توش بود دستش بود که.میخواست با خودش ببره بیرون بندازه دور بعد من دیدم لای کونم خیسه دستمال کاغذی کردم توش که تمیز کنم دیدم خونیه گفتم امیر این چیه گفت چیزی نیست خوب میشه خیلی تنگ بودی خب! رنگم دوبار کردمو ه پرید امیر بغلم کرد و گفت من برم دیگه محکم بغلش ازش قول میگرفتم ولم نمیکنه لبامو بوسید و کفشاشو پوشید و رفت! اگه شد بقیه داستانم میگم
نوشته: سحر