سکس منو سهیلا
سلام من رضا هستم35سالمه نزدیک6ساله ازدواج کردم و یه بچه هم دارم این داستان که میخوام براتون تعریف مربوط میشه به اولای دوره ی حاملگی زنم اون موقع واقعا وضعم خراب بود خیلی وقت بود با زنم سکس نداشتم و نمیتونستم شهوتم رو کنترل کنم خیلی حالم خراب بود یه شب که حالم خیلی خراب بود رفتم خونه ی دوستم بهش گفتم که چمه اون هم گفت همچین دردی رو هم منم کشیدم منی که هرشب بازنم سکس داشتم یادمه که وقتی حامله بود و نمیتونستم بکنمش دیوونه شده بودم ولی یه کاری کردم که حالمو بهتر کرد فکر کنم دوای درد تو هم همینه بهش گفتم که چیه؟؟؟
بهم گفت همون موقع با دختری به اسم سهیلا آشنا شدم کاملانم اتفاقی که بعد فهمیدم که زنه جندست ماجرا رو براش تعریف کردم حاضر شد بهم کون بده منم باهاش قرار گذاشتم و رفتم باهاش سکس کردم به جان تو حالمو خیلی بهتر کرد زنه مثل یه دکتر میمونه میتونم بهش زنگ بزنم و باهاش قرار بزارم که من اولش عصبانی شدم و گفتم من مثل تو بی غیرت نیستم من عاشق زنمم و هیچ وقت خیانت نمیکنم بهم گفت خیانت چیه بدبخت اینطوری که من میبینم زیاد دوام نمیاری بابا برا خودت میگم میخوام از این وضعیت بیای بیرون منم تجربه تو رو داشتم اولش اصلا نمیخواستم اینکارو کنم ولی اینقدر حالم خراب بود که مجبور شدم اینکار رو کنم الانم با اون زن رابطه ای ندارم شمارشم از گوشیم پاک کردم ولی اگه تو بخوای شمارش رو میتونم گیر بیارم بحثمون داشت داغ میشود که زن دوستم که با بچش بیرون رفته بود اومد ما هم سریع بحث رو عوض کردیم و موقع رفتن رفیقم بهم گفت بهش فکر کنم بهم خبر بده منم بدون اینکه چیزی بگم خدافظی کردمو رفتم حرفای دوستم فکرمو مشغول کرده بود به خودم گفتم پسر راست میگه الان همه شرایط برای سکس با اون زنه فراهمه خونمون که خالی بود چون که دکتر به همسرم گفته بود به استراحت و مراقبت نیاز داره و به خاطر همین خونه ی مامانش بود وضع مالیمم به خوب بود من یه نمایشگاه ماشین دارم ولی از یه طرف دوست ندارم خیانت کنم رفتم خونه مادر زنم چون دیگه زنم همیشه اونجا بود من همیشه اونجا بودم خونمون هم در حد اینکه سر بزنم میرفتم آخرای شب بود که رفیقم پیام داد گفت رضا چی شد؟؟؟ بهش گفتم اگه تو ضمانت میکنی که بعد از اینکه باهاش سکس کردم بره و دیگه مزاحم نشه باشه قبوله بهم گفت باشه بعد بهش گفتم تو به این زن اعتماد داری نکنه از اون هایی باشه که چیزی تو نوشیدنیم بریزه بعد کل خونه رو خالی کنه و بره بهم گفت آقا هم من باهاش سکس داشتم همو چند تا از رفیقام زنه مطمعنه مطمعنه بهش گفتم خیلی خول برا فرداشب قرار بزاره صبح بعد از مغازه رفتم یه دست و رویی به خونه کشیدم و خونه رو برای شب آماده کردم به زنمم گفتم که امشب چندتا از دوستام میان خونمون برا همین امشب نمیام پیشش رفیقمم بهم زنگ زد و گفت ساعت9 کنار مترو وایساده یه مانتو قرمز هم پوشیده دلیل اینکه بهش گفتم ساعت9میرم دنبالش این بود که هم بتونم باهاش بخوابم هم اون ساعت رفت و آمد تو محله ما کمتر میشه ساعت 9من رفتم جلوی مترو از دور دیدم یه زنه با مانتوی قرمز وایساده اولش شک کردم که اینه ولی وقتی با ماشین رفتم کنارش شیشه رو پایین کشیدم بهم گفت آقا رضا تویی منو یاسین(اسم رفیقمه)فرستادم سوارش کردم دختره عجب تیکه ای بود موهای بلوند ممه هاش از روی لباسش زده بود بیرون خوش هیکل اون زن هایی دیدین که باشگاه میرن از اون هیکل ها داشت تو را از خودش پرسیدم گفتم اسمت چیه؟چند سالشه؟ بهم گفت اسمم سهیلاست رفیقام سلی صدام میکنن 25سالمم هست بعد بهم گفت یاسین دربارت بهم گفته نگران نباش گره کارت پیش منه بعد قیمت ازش پرسیدم که گفت حالا با هم کنار میایم رسیدم سر کوچمون بهش گفتم برو صندلی عقب و قایم شو آخه نمیخواستم همسایه ها منو با یه زن ببینن رفت پشت قایم شد خونه ی ما یه خونه ی ویلاییه رفتم در حیاط رو باز کردم ماشین رو بردم تو و رفتم به سهیلا گفتم بیا بیرون همه جا امنه رفتیم داخل خونه سهیلا روسریش و مانتوش رو در اورد و رفت روی مبل نشست ازش پرسیدم چی میخوری؟بهم گفت چی داری؟منم بهش گفتم همه چی از مشروب گرفته تا قهوه و چایی بهم گفت من مشروب میخورم منم بهش گفتم اتفاقا منم میخواستم بخورم رفتم مشروب اوردم و با هم خوردیم دیگه کم کم همه چی داشت از دستم خارج میشد گفتم وقتشه برم تو کارش خودمو بهش چسبوندمو دستمو انداختم دور گردنش و بهش گفتم خیلی خوشکلی چه طور من تو رو زودتر پیدا نکردم بعد از این حرف آروم لبم رو گذاشتم رو لباش و آروم شروع کردم به خوردن لباش عجب لب های خوش مزه ای داشت لباشم پروتز کرده بود بعدش دستم و گذاشتم رو ممه هاش و از روی تاپش ممه هاش رو فشار دادم و هم زمان هم لب تو لب بودیم بردمش تو اتاق خواب و رو تخت خابوندمش اونم تاپش رو در اورد یه لباس زیر مشکی هم پوشیده بود شروع کردم به خوردم گردنش کم کم صداش در اومده بود لباس زیرش رو باز کردم و شروع کردم به خوردن ممه هاش بهم گفت بخورش…همش ماله توهه .لباسم رو در اوردم بعد شلوار و شرت سهیلا رو همزمان در اوردم چه کس خوش رنگ و تپلی داشت شروع کردم به خوردن کسش و یه آه نسبتا بلندی کشید چشماش داشت خمار میرفت دیگه تحملم تموم شده بود شلوارم رو در اوردم کیرمو در اوردن کیر من یه کیر کلفته و نزدیک به15سانته بهم گفت جووون کیرت از کیر یاسین هم بزرگتره شروع کرد به خوردنش طوری ساک میزد که انگار میخواست آبت بیاد حسابی خیسش کرد سهیلا رو خوابوندم دیدم کسش خیس خیس شده بود پاشو دادم بالا و کیرمو آروم کردن تو کسش و شروع کردم به تلمبه زدن دیگه صدای آه و اوخش خیلی بلند شده بود به میگم روم دراز بکش روش دراز کشیدم نرمی ممه هاش رو قشنگ روی شکمم احساس میکردم اگه سینه ی نرمی داشت یکم دیگه تلمبه زدم که یه دفعه ای ارضا شد کیرمو از کسش بیرون اوردم و بهش گفتم پشت کن و کونش رو قمبل کرد چه کون درشتی داشت کیرمو محکم فرو کردم تو کونش رو شروع به تلمبه زدن کردم سهیلا همینطور که داد میزد میگفت بکن…محکم تر بکن منم تلمبه هارو تند تر کردم اونه صدای آهش بلند تر شده بود داشت دیگه به جیغ تبدیل میشد همزمان هم سهیلا داشت کسشو میمالوند که برای بار دوم ارضا شد چند دقیقه بعد هم من ارضا شدم و یه آه بلند کشیدمو تمام آبم رو تو کونش خالی کردم تو همین وضعیت بی حال روش افتادم یه چند دقیقه ای همین طور بودیم و یه بوسش کردم و دو تایی با هم رفتیم تو حموم تو حموم هم یه بار دیگه با هم سکس کردیم هر دومون یه دوش گرفتیمو بعدش رفتیم رو تخت و لخت با هم روی تخت خوابیدیم فردا صبح هم تا من بیدار شدم دیدم سهیلا نیست از اتاق اومدم بیرون دیدم سهیلا داره صبحانه آماده میکنه رفتم از پشت گرفتمش و شروع کردم به خوردن گردنش رو بهش گفتم صبح بخیر عشقم افتخار یه سکس دیگه رو بهم میدی اونم که از خداش بود دوباره اینبار تو آشپز خونه با هم سکس کردیم و آبمم این بار ریختم تو دهنش رو آبمو کامل خورد و بهم گفت عجب آب خوشمزه ای داری بهش گفتم جوووون اینم صبحانه ی من به تو بعدش با هم رفتیم صبحانه خوردیم و لباسامون رو پوشیدیم و سوار ماشین شدیم و بردمش و یه جایی پیادش کردمو رفت بعد از اون روز احساس سبکی بهم دست داد و بعد از اون یه بار دیگه هم با هم سکس داشتیم تو سکس بعدی منو یاسین با هم سهیلا رو گاییدیم دیگه بعد از اون باهاش سکس نداشتم الانم خیلی وقته که ازش خبری ندارم خوب اینم از داستان من ببخشید خیلی طولانی بود چون اگه کامل تعریف نمیکردم داستان ناقص میشد امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: رضا