سکس من با زن برادر زنم
سلام من تا حال داستان ننوشتم اونم از نوع سکسیش
خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به حدودا 11 سال پیش . تازه ازدواج کرده بودم زنم یه برادری داشت که یک زن خوشگل و خوش هیکل داشت اوایل که من وارد این خانواده شده بودم
خیلی باهاشون صمیمی نشده بودم اما یه مدت که گذشت دیگه کم کم با اخلاقیات و روحیاتشون آشنا شدم . من با خونواده زنم خیلی راحت بودم اونا هم همینطور خیلی باهشون صمیمی بودم جوری که اکثر روزها خونه پدرخانومم بودیم و برادر زنمم همینطور من خیلی با خواهر خانومهام و زن برادر خانومم شوخی میکردم . بیشتر با زن برادر خانومم اسمش اشرفه من و اشرف اونقدر با هم صمیمی شده بودیم که رازهای زندگیمونو واسه هم تعریف میکردیم . کمکم شوخیهای ما بیشتر میشد .برم سر
اصل مطلب ماجرا از اونجا شروع شد که یه بار اشرف یک مقدار پول رو گذاشت توجیب پیرهنش ( آخه اون اکثر موقعها پیرهن دکمه ای میپوشید ) من هم یه دفعه به شوخی دستمو کردم تو جیب پیرهنش که پولاشو بردارم اونم واسه اینکه نتونم پولارو از تو جیبش بیرون بیارم
دستشو گذاشت رو جیبش که دست من محکم چسبیده شد به سینه هاش عجب سینه هایی داشت دستمو ازجیبش در آوردم … اونروز گذشت و من همیشه اون صحنه و حسی که تو اون لحظه بهم دست داد جلو چشمام بود کم کم بعضی وقتها متوجه میشدم وقتی اشرفو میبینم یه حس خاصی بهم دست میده حس لذت بردن از بدن اشرف دلم میخواست بغلش کنم بوسش کنم
چند وقتی با خودم کلنجار میرفتم میگفتم کسخل این زن برادر زنته چرا بهش نظر داری اما انگار نه انگار . تا اینکه متوجه شدم اشرف بیشتر بهم نزدیک شده . یه روز برای کاری رفتم خونشون قرار بود یه سری لباس که همسایشون از دوبی آورده بود بیارم خونه . وقتی رفتم خونشون انگار دل تو دلم نبود اونجا با خودم گفتم بهتره موضوع رو بهش بگم واسه اینکه سر صحبتو باهاش باز کنم گفتم ببین اشرف میخوام یه موضوع رو بهت بگم
اونم گفت چیه بگو . بهش گفتم حس میکنم خیلی با هم صمیمی شدیم حس میکنم روابطمون داره بیش از حد صمیمی میشه بهتره دیگه با هم شوخی دستی نکنیم که یه دفعه دیدم اونم گفت منم چند وقته میخوام همینو بگم ولی روم نمیشد من بهش گفتم حس میکنم دوستت دارم همش تو فکرمی بهتره چند وقت به هم دیگه محل نذاریم . اونم قبول کرد بعد از خونشون زدم بیرون رفتم سمت خونه خودمون . ناگفته نمونه اونشب قرار بود زنم همره پدر و مادرش و خواهراش برن شهرستان . عصر اون روز زنمو راهی کردم خونه پدرش و من تا یه مدت تنها بودم . همینکه تنها شدم دلم هوای اشرفو کرد زنگ زدم خونشون خودش گوشیو برداشت شروع کردم باهاش حرف زدن بهش گفتم نمیتونم طاقت بیارم که صداتو نشنوم اونم گفت منم از وقتی که رفتی کلافه شدم نمیتونم هیچ کاری کنم
اونشب گذشت فرداش زنگ زد محل کارم گفت شب تنها هستی بیا خونه علی گفت زنگ بزنم بهت بگم ( علی شوهرشه یعنی برادر خانمم ) گفتم ببینم چی میشه . غروب شد که رفتم خونشون هنوز شوهرش نیومده بود خونه نشستیم با هم حرف زدیم گفت بهت عادت کردم حس میکنم خیلی دوست دارم منم بهش گفتم که همین حسو دارم که دیدم دستمو گرفت دستای گرم و لطیفی داشت منم دستشو گرفتم و بوسیدم چه حس خوبی بود … شب وقتی شام خوردیم یه کم با علی کس شعر گفتیمو خندیدیم . من شب همونجا موندم
صبح علی ساعت 6 میزدبیرون که بره سر کار خواب بودم که علی رفته بود وقتی بیدار شدم دیدم اشرف رو کانپه دراز کشیده و خوابیده یواشکی رفتم به سمتش دلم میخواست ببوسمش بعد برم بیرون همچین که بوسیدمش دیدم چشماشو باز کرد گفت بی شرف یواشکی بوسم میکنی اونم منوبوسید گفت اگه زیاد کار نداری بمون یه خورده دیرتر برو کارت دارم منم گفتم باشه . صبحونه آورد خوردیم بعداز صرف صبحونه اومد کنارم نشست گفت سامان این چه حسیه من دارم
نمیتونم دوری تو رو تحمل کنم دلم میخواد همیشه پیشم باشی احساس میکنم بهت نیاز دارم . سرشو گذاشت رو شونه هام و موهاشو شروع کردم به نوازش کردن همینجور که داشتم نوازشش میکردم بهش گفتم منم
حس میکنم دوست دارم و نمیتونم دوری تورو تحمل کنم و همینطور آغوش گرمتو و یه بوس از پیشونیش کردم و محکم بغلش کردم . اشرف یه سوال از من کرد که جا خوردم بهم گفت در برابر یه زن نا محرم وقتی باهم تنها تو یه خونه باشید چقدر میتونی خودتو نگه داری منم گیج و مبهوت از این سوالش گفتم اگه ببینم دار کار به جاهای باریک میکشه اون لحظه اونجا نمیمونم میزنم بیرون از خونه اون گفت فکر میکنی میبینیم حالا که رفت سمت اتاقش من مونده بودم چیکار میخواد کنه و اینچه سوالی بود که از من پرسید تو این فکرا بودم که دیدم از اتاق اومد بیرون ولی با یه تاپ و شلوارک . من که تا اون موقع اشرفو اینجور ندیده بودم مات موندم که اومد به سمتم و خودشو انداخت تو بغلم . انگار شده بودم یه مجسمه هیچ کاری نمیتونستم بکنم که لباشو گذاشت رو لبام اولش خجالت کشیدم ولی انگار منم دوست داشتم لباشو بخورم شروع کردم لب گرفتن ازش کم کم دستمو به بدنش مالیدم سینه هاشو مالوندم به خودم گفتم وقتی خودش میخواد چرا من نخوام
اون هیچی نمیگفت فقط لبخند میزد عجب سینه های داشت شروع کردم به مالوندن سینه هاش . لباسشو از تنش درآوردم و سینه هاشو شروع کردم به خوردن چه حالی داشتم دلم میخواست بکنمش .که گفت دوست داری یه سکس حسابی باهم داشته باشیم گفتم آره البته اگه خودت بخوای ؟ گفت کسخل مشنگ من خودم دارم بهت میگم پس میخوام تا اینو گفت شلوارکشو دارآورد و دستمو گذاشت رو کسش چه کسی داشت چه تن لطیفی داشت من از خود بیخود شدم وشروع کردم به مالوندن کسش بعد چند دقیقه گفتم میذاری کستو لیس بزنم گفت باشه و منم شروع کردم به لیسیدن کسش هر دفعه که زبونمو میمالوندم به کسش انگار داغتر میشد منم همینطور… دیگه کاملا هر دو مون لخت شده بودیم اون یه کم با کیرم بازی کردو گفت نمیتونم زیاد طاقت بیارم دلم میخواد زود کیرت بره تو کسم منم گفتم باشه اگه میخوای زود تموم بشه حرفی ندارم ولی لذتش به اینه که زیاد لاس بزنیم اشرف گفت نگفتم زود تموم بشه چقدر طول میکشه آبت بیا گفتم حدودا 15 ال 20 دقیقه گفت همین خوبه دیگه زود باش بکن توش منم یه چشم گفتمو کیرمو یواش یواش بازی بازی کردم تو کسش
شروع کردم به تلمبه زدن همینکه کیرم میرفت تو کس نازنینشو در میومد بیرون یه آهی میکشید خیلی حشری بود میگفت دلم میخواد کیرت انقد کلفت باشه که کسم جر بخوره هر چقدر میتونی محکمتر بیا . راستی سایز کیرم 19 تا 20 سانته و قطرشم حدود 4 سانت . داشتم همینطور میکردمش که بهش گفتم میذاری از کون بکنمت گفت نه من خیلی دلم میخواد از کون بدم ببینم چه حالی میده ولی نمیتونم ازش نپرسیدم برای چی گفتم باشه هرجور راحتی ولی بذار از عقب بکنم تو کست گفت باشه برگردوندمش به پشت و از عقب کیرمو گذاشتم تو کسش که یه دفعه دیدم یه آخخخخخ بلندی گفت . گفتم چی شد گفت درد داره اومدم بیخیال بشم گفت نه همینطوری خوبه خلاصه از اینورو اونور کردمش اونم حال کرد تا اینکه من ارضا شدم اون گفت بازم میخوام من هنوز ارضا نشدم شرو کردم یه بار دیگه از کس کردن تا اینکه اونم ارضا شد . بعدش هر دو مون با هم رفتیم حموم دوش گرفتیم بهم گفت تا حالا اینجوری حال نکرده بودم منم بهش گفتم به منم خیلی حال داد . لباسامونو پوشیدیم و من بعدش از خونه زدم بیرون . الان مدت 10 ساله هر وقت فرصت گیر میارم باهاش سکس میکنم . ببخشید اگه بد نوشتم آخه من تو نوشتن زیاد وارد نیستم