سکس من و مبینا جونم

با سلام
دوستان عزیز لطف کنید هر فحش یا هر چیزی که میخوایید بهم بگید اولش یه خورده فکر کنید چون واقعا واسم مهمه.
خوب بریم سر داستان من مهدی هستم17سالمه و از همدان هستم من دوس ندارم از خودم تعریف کنیم ولی به نظر خودم قیافم متوسطه نه خوبم نه بد قدم 176 وزنم 68 یه خورده اضافه وزن دارم اما چون فوتبال زیاد بازی میکنم معلوم نمیشه و اما عشقم مبینا من مبینارو یه روز پاییزی تو خیابون دیدم ازش خوشم امد افتادم دنبالش که بهش شماره اما نمیگرفت خیلی خیلی اسرار کردم تا گرفت چون قیافم متوسط بود مجبور به اسرار شدید شدم تا راضیش کنم بلاخره گرفت من شب اون روز منتظر زنگش بودم اما زنگ نزد فرداشم منتظر شدم اما خبری ند دیگه اعصابم داشت داغون میشد حدودا ساعت 4 بود که گوشیم زنگ خورد داشتم از خوشحالی میترکیدم یه شماره ناشناس بود مطمن شدم خودشه با یه لحن خوب جواب دادم گفتم بله بفرمایید یه صدای خیلی دوس داشتنی شروع به صحبت کرد که من همونم که دیروز تو فلان خیابون بهم شماره دادی خلاصه شروع به صحبت کردیم اون همه چیزو در مورد خودش واسم گفت منم هر چی که بود در مورد خودم عین واقعیتو بهش گفتم راستی درمورد مبینا بگم که یه دختر تقریبا خوشگل با یه باسن ارزشی و سنشم 16 یک سال از خودم کوچیکتربود من تو کف این بودم که این چطور شد به من پا داد شاید فقط به خاطر اسرار زیادم بود خلاصه داستان منو مبینا خیلی خوب ادامه داشت تا یه روز خانوادم تصمیم گرفتن برن تهران وچون موقع مدرسه من بود من باهاشون نرفتم من موندم با یه خونه خالی و فکرهای شیطانی روز اول به یه دست جلغ بسنده کردم و فکر کردن مبینارو از سرم دراوردم اما روز دوم نتونستم خودمو با یه جلغ راضی کنم و به مبینا خانوم کون ارزشی زنگ زدمو داستانو بهش گفتم اما اون قبول نکرد بیا من تموم روزو بهش اسرار کردم اما نه نشد شب شد بازم بهش زنگ زدمو کلی خواهش کردم خلاصه به پاش افتادم تا راضی شد که بیاد واز من امان نامه خواست که نکنمش منم گفتم باشه اما من فکر های شیطانی در سر داشتم فردا حدودا ساعت سه بود که مبینا خانوم تشریف فرمایی کردن امد تو رفت نشست گفت یادت باشه چه قولی بهم دادی منم یه خنده شیطانی کردمو رفتم دوتا قهوه اوردم خوردیم خلاصه نشستیم یه یک ساعت درمورد همه چی صحبت کردیم الا سکس بلاخره سر صحبتو باز کردم بهش گفتم میخوام بغلت کنم عشقم و بهش نزدیک شدن اینقد با حرکات حرفیانه بهش حال میدادم که خودش بهم گفت میتونی لای پام بزاری خودمو لخت کردم از دیدن کیرم یه خورده جا خورد آخه یکم یکم ها از حد معمول بزرگتر بود اول شروع کردم به خوردن لباش وفشار دادن پستان کوچیکش البته از روی لباس اینقد این کارو کردم که بیحال شدو گفت زود بکنم خیلی بهش حال داده بودم از این حرفش شوکه شدم ولی گفتم تا پشیمون نشده باید دست بکار شم اینقد کیرمو گذاشتم اوردم اینور که خمار خمار کیر شد خلاصه بعد از کلی کیرمالی کردنش مانتوشو که تا کمر زده بود بالا خیلی آروم از تنش در اوردم دستمو گذاشتم رو پستوناشو آروم کیرمو بردم دم سوراخش خیلی تنگ بود سعی کردم با حرکات دستام حشرش کنم با یه دستم کسشو میمالیدم با اون یکی پستوناشو خیلی حال میداد اونم لذت میبرد داد زد گفت بکن دیگه دارم میمیرم کیرمو که در سوراخش بود حول دادم تو اما نرفت بازم سعی کردم اما نمیرفت تو بلاخره با تلاش زید فشارش دادم تو آخ که چه حالی داد آروم با نصف کیرم که تو کونش بود شروع به تلنبه زدن کردم که دادش بلند شد هم واسش لذت بخش بود هم دردناک دستامم هنوز داشتن کاراشون بدون ایستادن انجام میدادن کسمالی و پستان کشی یه آیییییییییییییی میگفت که دلم واسش میسوخت اما نمیتونستم کیرمو بیرون بیارم تازه جا باز کرده بود بهش گفتم عشقم الان تموم میشه اییییییییی اخخخخخخخخخخ مدام اینارو میگمت و مینو گاز میگرفت احساس کردم داره آبم میاد همشو خالی کردم توش و همونجا افتادم روش اونم ارضا شده بود چند دقیقه همینطوری بودیم بلاخره بلند شدیم رفتیم خودمونو تمیز کردیم وقت واسه حموم رفتن نداشتیم امدیم یه چیزی خوردیم ساعت شیش بود دیگه گفت کونم میسوزه گفتم عزیزم طبیعیه امشب خوب میشی بوسیدمش اونم منو بوس کردو رفت.
دوستای گلم لطفا نظر سازنده یادتون نره .

نوشته: مهدی

دکمه بازگشت به بالا