سکس وحشی با فرشاد

سلام به همه ی دوستای گلم که افتخار دادن داستان من رو بخونن.این داستان کاملا واقعیه و از اونجایی که من به تازگی با این سایت آشنا شدم دوسدارم تجربه ی شخصیمو در اختیار شما بذارم…
من حدودا 18سالمه قدم 171و وزنم 59هستش…رنگ پوستم گندمیه و بیشتر اطرافیانم میگن من بیشتر از اینکه خوشگل باشم جذاب هستم…به شدت هم داغ و با احساسم و بیشتر وقتها بخاطر دلرحم بودنم ضربه خوردم ولی سعی کردم دیگه زیاد به کسی اعتنا نکنم…اجزای صورتمم اینجوریه که گونه هام برجسته هست و لبامم پر و غنچه هست و بنظر خودم زیباترین جای صورتم چشمامه…سایز سینم 70هست ولی دوست پسرم میگه بیشتر از سینم باسنم جذابه چون خیلی بزرگ و نرمه…
من و فرشاد یک ساله با هم دوستیم و خیلی همدیگه رو دوسداریم…اولین بار من رو دعوت کرد آپارتمانش و کلی باهم حرف زدیم اما حتی بهمدیگه دست هم نزدیم…دفعه ی دوم هم همینطور ففط وقتی من رو رسوند خونه او ماشین بهمدیگه دست دادیم و روبوسی کردیم… و اما دفعه ی سوم…
با احتیاط باهاش از پله ها رفتم بالا و وارد آپارتمانش شدم…تازه وقت کردم دقیق بهش نگاه کنم خیلی به خودش رسیده بود…قدش فکرکنم 180باشه و هیکلش هم خیلی عالیه فقط اگه برنزه بود من بیشتر دوسش داشتم…رفتیم مثل همیشه رو مبل تو پذیرایی نشستیم و حرف زدیم…خیلی سرد بود رفت کنار بخاری ایستاد و منم رفتم کنارش خم شدم دستامو گرفتم رو بخاری…یهو برگشت بهم گفت وای مدیسا چی دیدم…گفتم چیشد چی دیدی؟گفت شیطون تو میدونستی من عاشق رنگ قرمز هستم اینو زیر مانتوت پوشیدی…گفتم فرشاد تو هم خوب شکار لحظه ها میکنیا شیطون…فکرکردم شوخی کرده با هم خندیدیم…گفت مدیسا بیا جلو ببینم.رفتم جلو دستاشو گرفتم و صورتمو بهش نزدیک کردم.یهو تو چشماش نگاه کردم دیدم خمار شده…منم تحت تاثیر قرار گرفتم و داغ شدم…ولی هیچی نگفتم…دستامو رها کرد و رفت رو مبل نشست به پاهاش اشاره کرد و گفت بیا اینجا بشین…رفتم نشستم رو پاهاش…گفت آخ که چقدر تو نرمی دختر…دکمه های مانتومو باز کرد و منم لباسمو در آوردم…یهو با صدای نسبتا بلندی گفت:جوووووووون آخرش تو منو میکشی مدیسا…یه خنده ی ریز کردمو و براش یه چشمک زدم ولبامو غنچه کردم…محکم بغلم کرد و صورتشو آورد نزدیک لبام.بدجور داغ کرده بودم بینی و لباشو لیس زدم و تو چشماش خیره شدم…همینجوری چند لحظه نگام کرد و هیچی نگفت…به یکباره بلندم کرد و راه افتاد…گفتم چیکار میکنی منو کجا میبری دیوونه…؟؟…
منو برد تو اتاقشو انداختم رو تخت…گفت مدیسا بدجوری خودتو انداختی تو دردسر اینقدر نرم و نازی که دلم میخواد درسته قورتت بدم…با یه حالت خماری نگاش کردم و از گردنش آویزون شدم لبامو گذاشتم رو لباش…اولش لباشو حرکت نداد ولی بعدش وحشی شد و محکم لبامو گاز گرفت طوریکه طعم خون رو احساس کردم…با حالت اعتراض ازش دور شدم و اخم کردم…گفت جووون اخمتو بخورم دیوونه شده بود اومدم طرفمو بند تاپمو سوتینمو باهم کشید…از این حرکتش جا خوردم و جیغ کشیدم…دستشو گذاشت رو دهنم و شروع کرد تندتند بدنمو لیس زدن…نوک سینه هامو میمکید و گاز میگرفت…کم کم خوشم اومد و صدای نفسهام بلند شد…اونم فهمید حشری شدم دستشو برداشت از روی دهنم…بغلش کردم و چسبیدم بهش…یهو گردنمو گاز گرفت…درد داشتم ولی بدجور داغ شده بودم…
شلوارشو کشیدم پایین و همزمان که از هم لب میگرفتیم کیرشو از رو شورت میمالیدم…
گفت شورتمو درش بیار جوجوی من برات یه هیولا دارم که باید بخوریش…این حرفو که زد شورتشو کشیدم پایین آخ یه کیر کلفت دیدم که حشرم زد بالا فکرکنم یه 18سانتی میشد البته حدس زدم…
گفتم جون فرشادم عجب کیری داری همچین بخورمش که از شدت حشر ندونی چیکارم کنی…گفت بخور ببینم چقدر عشقتو میتونی وحشی کنی
تو چشماش خیره شدم و نوک کیرشو بوس کردم.زبونمو از لای لبام آروم آوردم بیرون و نوک کیرشو که خیس شده بود رو لیس زدم.انگشتمو حلقه کردم دور کیرشو بالاپایین کردم و همزمان محکم کیرشو میمکیدم…یهو همه ی کیرشو فرو کردم تو دهنم و درش آوردم…دیگه صداش رفته بود بالا و میگفت مدیسا جوووووون بخورش تخمامو بخور…وای مدیسا کیرم تو کست جنده کوچولوی من جرت میدم میخورمتتت
تخماشو کامل کردم تو دهنم و خوردم…داشتم میمردم کسم خیس شده بود…
خوابوندم و اومد روم کیرشو تا ته کرد تو دهنم چند تا تلمبه زد و اومد پایین…زبونشو که چرخوند دور نافم عجیب داغ شدم و سرشو چسبوندم به کسم…شورتمو کشید پایین و کسمو لیس زد…جیغ کشیدم گفتم آخخخخخخخخخخخخ فرشادم عاشقتم کسم مال تو بکنش
کیر آبدارشو آورد نزدیک کسم و سرشو کرد توش …گفتم فرشاد جونم میشه از پشت منو بکنی و کاری به جلو نداشته باشی؟آخه من دخترم !!
هیچی نگفت و رفت تو آشپزخونه وقتی برگشت یه دستمال تو دستش بود گفتم چیکار میخوای بکنی ؟
دهنمو بادستمال بست و کیرشو محکم کرد تو کسم…اعتراف میکنم هرگز تو عمرم اینقدر درد نداشتم…میخواستم جیغ بکشم فریاد بزنم ولی نمیتونستم…به زور کیرشو تا ته کرد تو کسم و وحشیانه تلمبه میزد…زیرش بودم و هیچ کاری نمیتونستم بکنم…تعجب کردم که اصلا خون نیومد…تلمبه میزد و میگفت اوووووووووووف جیگرتو با این کس داغ و تنگت…جووووون جنده خانوم دلم میخواد کس و کونتو یکی کنم…
گریه میکردم و درد داشتم.دستامو محکم گرفته بود و یهو به شکم خوابوندم…گفت خوشگل خانوم با این باسن قلمبت چه حالی میده تا تخمام بکنم توش
حتی یذره هم مراعات نکرد و کیرشو با فشار کرد تو کونم…دیگه داشتم میمردم از پشتم خون میومد…جیغ میکشیدم ولی با وجود دستمالی که رو دهنم بود فقط یه صدای خفه ازم به گوش میرسید…مثل اینکه کمرش خیلی سفت بود چون بعد از اینهمه کردن آبش نمیومد…تو این فکربودم که تلمبه هاش تند شد و تقریبا دیگه داشت داد میزد…کیرشو از تو کونم کشید بیرون و دوباره کرد تو کسم…داد میکشید و میگفت این کس تپل و نرمت دیگه مال خودمه…آبشو ریخت رو سینه هام و اینقدر داغ بود که سوختم
آروم شد و اومد کنارم دستامو رها کرد و بغلم کرد…خیلی ازش ناراحت بودم و دستمال رو از دهنم جدا کردم و کلی مشت کوبیدم بهش
محکم بغلم کرد و گفت عشقم جبران میکنم اصلا تو میدونی چقدر خواب سکس با تورو دیدم
کلی باهاش قهر بودم بعد از اون ماجرا رفتم دکتر بهم گفت پردم ارتجاعیه یکم خیالم راحت شد هرچند جای خراش رو پردم مشخص بود…تا چند ماه باهاش قهربودم ولی جدیدا بازم باهم خوب شدیم هرچندتا مدتها شاید دیگه نتونم باهاش سکس کنم
ممنون که تا آخر داستانمو خوندید
باتشکر:مدیسا

دکمه بازگشت به بالا