شاهین و زن همسایه

سلام دوستان خاطره ای که میخوام براتون بگم مربوط میشه سه سال پیش ساکن یکی از روستاهای استان اربیل – شهر مشگین شهر هستم اهل دروغ و قسم خوردن نیستم کاملا واقعیه تو شهر بودم نزدیکای ظهر بود میخواستم برگردم روستا تو ایستگاه منتظر مسافر بودیم باید چهار نفر میشدیم تا راننده حرکت کنه یه خانوم نسبتا خوشگل اومد تو دلم میگفتم کاش کنارش من مینشستم که همینطوری هم شد یه مسافر کم بود از ترس اینکه یه مسافر بیاد وسط ما بیفته به راننده گفتم یه نفرو من حساب میکنم و راه افتادیم طرف غریه بود نمی شناختمش حدود 25سالش بود تو ماشین یکم راحت وبازتر نشسته بودم گاهی زانوهامون بهم میخورد ولی من جمع میکردم دیدم اون زیاد ناراحت نمیشه یه کم خودمو کشیدم طرفش که زانوها کاملا چسبید بهمدیگه پامو تکون میدادم فهمیدم اونم راضیه دلو زدم به دریا دستمو بردم زیر باسنش یکم باها ور رفتم ولی زیاد طول نکشید که توراه جلوی یه مرغداری نرسیده به روستا پیاده شد ماهم رفتیم داخل روستا پیاده شدیم من از راننده پرسیدم که طرف کی بود آخه باهاش جور بودم ولی بازم جوری پرسیدم که شک نکنه ولی فهمیدم طرف زن یکی از همدهاتیای خودمون بود که تازه زنش شده چود پسره زنشو طلاق داده بود واینم که بیوه بوده دیگه جشن نگرفته بودن البته توی همون مرغداری کار میکردند متاسفانه من دیگه هر کاری کردم این دختره را دیگه ندیدم

حدودا 5-6 ماه ازاین اتفاق گذشته بود که نفتمون تموم شده بود رفتم از شرکت نفتی که تو روسا بود نفت بگیرم که خونه پدریه همون پسره نزدیک شرکت بود من تو نوبت نفت بودم که یه دفعه چشمم خورد به همون دختره چند دقیقه بهمدیگه نگاه کردیم و یه چشمک بهش زدم بعد اونم یه لبخندی زد و رفت داخل کوچشون چد ماه بازم ندیدمش ولی این بار شانس بهم رو کرد ما یه همسایه داشیم که تازه رفته بودند تو شهر زندگی کنن و خونشون خالی مونده بود این تازه عروس و داماد ها این خونه را اجاره کردن و اومدن همسایه ما شدند و یواش یواش با این دختره دوست شدیم وازش شماره کرفتم چند مدت تلفنی باهاش حرف زدیم اولش قبول نمیکرد ولی مخشو زدم که باهم سکس داشته باشیم شوهرش میرفت شهر کارگری میکرد بهم گفته بود خودم برنامه ریزی میکنم یه شب بیا خونمون و یه روز بهم زنگ زد کفت شوهرش اضافه کاری داره میمونه خونه مادر این خانم خوشکل چون خونه مادرش تو شهر بود بهم گفت امشب میتونی بیای پیشم از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم حدود ساعت 11شب بود دیگه خیابانها تقریبا خلوت شده بود بهش اس دادم که درشون را باز بذاره البته درب حیاط نداشتن باید مستقیم میرفتم تو خونه گفتم بیاد سر سگشون را گرم کنه که منو نبینه البته از سگ نمیترسم ولی خوب اگه منو میدید سروصدا راه مینداخت بلاخره رفتم تو یکم باهم حرف زدیم بعد شروع کردیم به سکس بازی حدود دوسال باهم بودیم و هرموقع فرصت میشد یا اون روزها میومد خونه ما یا من شبا میرفتم خونه اونا خلاصه خیلی بهم خوش میگذشت ولی الان یه ساله بدبختانه بهم نگاهم نمیکنه و سیم کارتشو هم عوض کرده هنوز نمیدونم چرا باهام قهر کرده … ببخشید سرتونو درد آوردم . خوش باشید

نوشته: شاهین

دکمه بازگشت به بالا