شب عجیب شاهو
سلام و درود شاهو هستم 26 ساله یه شب داشتم از سرکار با دوستم برمیگشتم که دیدم یه 206 سفید زد به آینه ام شیشه رو دادم پایین دیدم دو تا دخترن اونی که پشت فرمون بود چشممو گرفت ، گفت ببخشید و چیزی نشد منم دیدم اوکیه گفتم نه چیزی نشده ممکنه چند لحظه وقتتون رو بگیرم بزنید کنار اومد پارک کرد ماشینو پیاده شدم رفتم سمتشون گفتم شاهو هستم راستش خوشم اومده ازتون میتونم شمارتون رو داشته باشم ؟ یه نگاه خریدارانه انداخت بهم و گفت بزن تک زدم به گوشیش گفتم اسمتون؟-ثمین هستم ، سیوش کردم و خداحافظی کردم سوار ماشین شدم دوستم گفت چرا شماره دوستشو نگرفتی واسم بهش گفتم صبر کن اگه مجرد بود برات جورش میکنم ، خلاصه که اون شب تا نصفه شب با ثمین صحبت کردم و فهمیدم همسن هستیم همون شب اول بحث سکس رو کشید وسط خیلی حشری بود بعد چند روز که چند بار سکس داشتیم و کافه رفتیم هر روز همکارم میپرسید چیشد واسه من ردیف کردی تا به ثمین گفتم گفت اون دوستم نامزد داره ولی به یکی از دوستای دیگم میگم گفتم اوکی هفته بعد ویلا میخوام بگیرم یکی از دوستای پایه ات رو بیار که چهار تایی بریم ویلا مشروب بخوریم ، شبش یه گروه واتساپ زدیم دوست هولمون علی و یه دختره که بعد فهمیدم اسمش هستیه ادد شدن و چهارتایی صحبت کردیم تا اینا اوکی شن باهم ، فرداش سرکار علی رو کشیدم کنار گفتم من چشمم هستی رو گرفته اینم که قرار اول داره میاد ویلا صد در صد میده فقط اونجا فاز نگیر که هرکی با دوست دختر خودش باشه و این حرفا من خودم هستی رو میارم تو راه که بکنمش تو هم برو تو کار ثمین ، بالاخره شب موعود فرا رسید و با علی رفتیم خریدا رو کردیم عرق و شراب و مزه رو علی گرفت گوشتا رو هم من رفتیم ویلا رو تحویل گرفتیم تا برسن بساط و جوجه ها رو آماده کردیم ، وقتی رسیدن رفتم دم در کمکشون وسایل هستی رو از دستش کمک کردم گرفتم آوردم داخل و باهاشون دست دادم اومدن داخل ویلا ، ثمین قدش 175 بود وزنش 75 ، هستی قدش 165 بود و توپر اندام تپلی داشت از ثمین خوشگلتر بود ، لباس هاشون رو عوض کردن نشستن شروع کردیم به عرق خوردن جوجه هارو آماده کردیم و زدیم بر بدن ، یکم که کلمون داغ شد رفتیم تو استخر و موزیک رو صداشو بلند کردیم ثمین یه بادی آبی پوشیده بود هستی زرد تا رفتیم تو آب ثمین چسبید به من و خودشو میمالید به من ، بهش گفتم دوستت خیلی خجالتیه با من حرف نمیزنه و نگاه نمیکنه ثمین گفتم این همینجوری خجالتیه برعکس من که خیلی پر رو ام و خندید ، اون سمت هم علی که انگار بهش تیتاپ دادن چسبیده بود به هستی و هرچی اشاره میکردم بهش انگار نه انگار همه چیز رو یادش رفته بود ، همینجور که داشتم حرص میخوردم رفتم بیرون از استخر و به علی گفتم گوشیت داره زنگ میخوره بیا بیرون اومد بهش گفتم کونی مگه قرار نبود من هستی رو بکنم گفت چرا چرا خب چکار کنم خجالتیه نمیاد سمتت بهش گفتم خفه شو کاریت نباشه برو سمت ثمین بچسب بهش اون راحت پا میده الانم مسته تو حال خودش نیست با اون یکم لاس بزن منم میرم پیش هستی تو آب گفت حله آقا ما برگشتیم تو آب و رفتم پیش هستی که چسبیده بود به میله استخر و از آب میترسید آروم کنارش شنا میکردم بهش گفتم نترس دستتو بده به من شنا کردن که کاری نداره گفت نه مرسی اینجوری راحت ترم منم آروم بهش نزدیک تر شدم و با دستم زیر آب کونش رو لمس کردم یه نگاه به اون سمت کرد دید علی چسبیده به ثمین و دارن باهم میخندن هستی آروم گفت نکن بیشعور منم که مست بودم آروم دم گوشش گفتم مثلا بکنم میخوای چکار کنی ؟ اون سمت رو ببین علی چطوری داره خوش میگذرونه همینجوری که باهاش حرف میزدم آروم دستم رو بردم رو کصش و از رو بادی شروع کردم مالوندن هستی هم که مست بود از آب هم میترسید با دستش میله استخر رو گرفته بود نمیتونست منو دور کنه از خودش با استرس مدام میگفت مگه ثمین دوست دختر تو نیست میبینه ناراحت میشه برو اونور ، از اون اصرار از من انکار و همینطوری مشغول مالوندن بودم که هستی هم کم کم داغ کرده بود از پشت بغلش کردم و شروع کردم از زیر بادی دستمو رسوندن به کص داغش و زیر گوشش ازش تعریف میکردم و قربون صدقه اش میرفتم آروم لاله گوشش رو با لبام گرفتم و همزمان انگشتمو فرو کردم داخل کص تنگش ، آه هستی دراومد آروم زیر دستم ناله میکرد و میگفت ولم کن الان ثمین میبینه ناراحت میشه لعنتی ، تندتر انگشتم رو تو کصش حرکت میدادم ممه هاشو از رو بادی ماساژ میدادم دیگه کامل رام شده بود زیر دستم و مقاومتی نمیکرد مدام آه میکشید و پاهاش رو کامل باز کرده بود تا بهتر بتونم انگشتامو تو کصش فرو کنم داغی آب کصش رو روی نوک انگشتام حس میکردم و همین بیشتر داغم میکرد یهو ثمین از اون سمت اومد طرفمون و از نگاهش مشخص بود خوشش نیومده که زیادی به هستی نزدیک شدم … خیلی طولانی شد اگر واستون جالب بود بگین ادامه خاطره رو واستون تعریف میکنم .
نوشته: شاهو